تحولات در مفهوم صلح

صلح از قدیمی ترین آرمان های بشری است وبه دلیل اینکه از هر ارزش دیگری در معرض تهدید ومخاطره بوده است همواره تلاش انسانها چه به لحاظ تئوریکی وچه به لحاظ عملی وراه حل های مقطعی نمایانگر گوشه ای از فعالیت های انسانها برای رسیدن به صلح بوده است .

گزارش: آیات زین الدین

اولین ومهمترین هدف در روابط بین کشورها حفظ و برقراری صلح بوده است .

واژه صلح به تنهایی در معنای لغوی به معنای آشتی ،دوستی وسازش و…. به کار می رود .

در فرهنگ سیاسی صلح به معنای حالت آرامش در روابط عادی با کشورهای دیگر وفقدان جنگ ونیز  فقدان نظام تهدید است.همزیستی مسالمت آمیز در روابط میان کشورها با نظام های مختلف به معنای رعایت اصول حق حاکمیت ،برابری حقوق ،مصونیت ،تمامیت ارضی هر کشور کوچک یا بزرگ ،عدم مداخله در امر داخلی سایر کشورها وفیصله دادن به مسائل بین المللی است.

از نظر روابط  بین الملل مقصود از صلح ،احتراز از اختلاف وبرخورد شدید با سایر کشورها است به عبارت دیگر صلح نسبی نظامی وفقدان اختلاف وبی نظمی در سیستم بین الملل است.

از نظر حقوق بین الملل صلح با یک سند تعهد آور ملتزم کننده کشورها ورعایت یک سلسله  ترتیبات در روابط بین الملل حاصل می شود .

صلح  اصطلاحي است كه امروزه به كار مي رود ومنظور از آن آرامش در نظام جهاني است ،به گونه اي كه هيچ يك از قدرت ها و واحدهاي سياسي پا از محدوده خود بیشتر نگذاشته و بلكه آن را محترم بشمارند وهمه دولتها در حفظ صلح بين المللي بكوشند واز هيچ طريقي آنرا مورد تهديد قرار ندهند .

با توجه به شرايط حاكم بر روابط بين الملل دو نكته را در مورد مفهوم صلح  جهاني بايد مد نظر قرار داد .

اول اينكه صلح بين المللي به معناي واقعي اش الزاماٌ با حفظ وضع موجود تامين نمي شود چرا كه امكان دارد قوانين وساختارهاي حقوقي نظام حاكم بر روابط بين الملل ماهيت ظالمانه و تبعيض آميز داشته باشد .در حاليكه صلح از مفاهيمي است كه با عدالت ومساوات عجين است .

دوم آنكه در گذشته صلح از مفاهيمي بود كه صرفاٌ در حوزه نظامي واحياناٌ سياسي كاربرد داشت اما امروزه بخصوص اصطلاح امنيت در ابعاد وسيع سياسي ،فرهنگي ،اقتصادي ،تكنولوژيكي وجز آن معني دارد .اگر چه برخوردهاي نظامي واصطكاكهاي سياسي همچنان مهمترين تهديده كننده صلح محسوب مي شوند اما در هم تنيدگي وتداخل قلمروهاي مزبور به عنوان يكي از پيامدهاي پديده “جهاني شدن ” موجب شده است كه بحران وناامني در يكي از حوزه ها به ديگر قلمروها تسري يابد بنابراين بحران اقتصادي وفرهنگي مي تواند به بحران سياسي واحياناٌ نظامي منجر شود .

انواع صلح

صلح از طریق وحشت

صلح از طریق وحشت یا شبه جنگ مصادیقی از دوران جنگ سرد بود که از یک اختلاف ومنازعه غیر نظامی که در آن تمام عوامل وابزار سیاسی واستراتژِی ارعاب به کار برده می شد.

سیاست اصولی مرتبط با آن عبارت بود از پرهیز از  وقوع جنگ یا به عبارت ساده تر ،احتراز از به کار گیری سلاح گرم بدون آنکه آتش خصومت وتهدید وارعاب خاموش شده باشد .

صلح الهی

صلح الهی کوششی بود در راه تنظیم مقررات جنگ که توسط شورای لاتران در سال 1905تعمیم داده شد این نهاد ،غیر جنگجویان ،کلیسائیان ،کودکان ،زنان ،افراد بی سلاح ،اموال متبرکه مانند اموال کلیسا واموالی که از نظر اقتصادی مفید است ، مانند ابزار کشاورزی -محصولات کشاورزی  ،حیوانات اهلی باید از تعرض مصون می ماندند وحریم آنها حفظ می گردید .

صلح پایدار

استقرار یک صلح پایدار وجلوگیری از جنگ ، از قدیم الایام مورد توجه فلاسفه ،متفکرین بزرگ بوده است وآنان در نوشته های خود در جهت تاسیس وایجاد یک سازمان بین المللی که بتواند حافظ صلح جهانی باشد ارائه کرده اند که عملاٌ با استقبال چندانی مواجه نگردیده  است در اوایل قرن نوزدهم افکار ونظریات متفکران وفلاسفه در زمینه تشکیل وتاسیس یک سازمان دائمی جهانی مورد توجه سیاستمداران قرار گرفت.

از نظر کانت یک نظام حقوقی مبتی بر اخلاق از شرایط انکار ناپذیر تحقق صلح پایدار است وآن البته علت لازم است بدون اینکه علت کافی باشد .

صلح رومی

صلح رومی صلحی است که آن برابری ومساوات کشورها هنوز مفهومی نداشت به همین سبب کشورهایی که با میل به امپراطوری روم ملحق میشدند برغم ویژگیهای زانی ،نژادی وجغرافیایی ،تاریخی ومذهبی وعرفی ویا غالباٌ برغم سازمان کومتی نه تنها ا رومیها راری نمی کردند .

از مصادیق صلح رومی در زمان ما صلح بریتانیایی در اواخر قرن نوزدهم واوایل قرن بیستم در خلیج فارس وصلح آمریکایی در زمان حاضر می شد .

صلح سرد

اصطلاح صلح سرد در مورد رابطه دو یا چند کشور به کار می رود که پس از یک دوره جنگ وکشمکش با یکدیگر صلح کرده باشند اما بین آنها تفاهم ودوستی برقرار نباشد اصطلاح صلح سرد نخستین بار در سال 1985 برای بیان عدم وجود نزدیکی وگرمی در رابط میان مصر واسرائیل به کار برده شد.

صلح مسلح

صلح مسلح در تاریخ روابط بین الملل دوران مابین سالهای 1871 تا1914 است .در این مدت دولتهای اروپایی شدیداٌ به توسعه تسلیحاتی ورقابت میان خود می پردازند وعلی رغم بحرانهای که هر یک به تنهایی می توانست آتش جنگ را در قاره اروپا برافروزد آتش جنگ تا سال 1914 آغاز نگردید تا آن تاریخ اروپا صلح شکننده در قالب اتحادیه ها وضد اتحادیه ها را سپری کرد .

مفهوم صلح در جهان معاصر دستخوش سه گونه تحول شده است :

1-تحول در ماهیت صلح یا تحول در نگاه جهانی به مفهوم صلح

مفهوم صلح به لحاظ ماهوی متحول شده است نگاه امروزی به ماهیت صلح نگاهی متفاوت از گذشته است .

صلح منفي

صلح در نظام حقوق بین الملل سنتی از مفهوم بیسطی برخوردار بود وصلح مساوی با عدم برخورد نظامی ،صلح در این معنی یعنی عدم جنگ بر اساس این برداشت از مفهوم صلح تمام تلاش دولت ها در قالب حقوق بین المللی این است که از بروز چنین وضعتی جلوگیری به عمل آورند ویا اگر چنین وضعیتی پیش آمد خاموش کردن شعله های آتـش جنگ واعاده صلح از طریق آتش بس مبادرت ورزند چنین برداشتی از صلح را گالتونگ صلح منفی مینامد .

صلح مثبت

در حقوق بین الملل معاصر نگاه ریشه ای وبنیان نگر میباشد .در این دیدگاه باور بر این است که مبارزه با جنگ مبارزه با نتیجه است ومبارزه  نتیجه مبارزه موثری نخواهد بود .مبارزه با جنگ در صورتی  کار ساز خواهد بود که صلح واقعی را به ارمغان  خواهد آورد که مبارزه با معلول وزمینه های  بروز خشونت باشد .

اساس این دیگاه مبارزه با فقر ،گرسنگی ،تبعیض، نقض  فاحش حقوق بشروآزادیهای بنیادین بشری وسایر انواع خشونت ساختاری ،فرهنگی و… به عنوان مقدمه برای تامین صلح وامنیت بین المللی بهای لازم داده شود .

صلح مثبت به معنی استقرار نظام اجتماعی -انسانی که در بر دارنده سه مشخصه اصلی نبود اعمال زوز ،آزادی فردی وبرابری اجتماعی است.

2-تحول مصداقی :اقدامات اجرایی شورای امنیت در سالهای پس از جنگ سرد مبین این تحول است مراد از این تحول ،گسترش دامنه صلح منفی از مخاصمات بین المللی به مخاصمات غیر بین المللی است

3-تحول در اهداف وانگیزه های صلح

در حقوق یین الملل سنتی برخورد با پدیده صلح تقلیل گرا بود هدف تمام تلاشها وتدابیری که به منظور استقرار صلح انجام می شد حفظ امنیت ملی بود .دو عنصر حاکمیت واستقلال دولت اساسی ترین ارکان امنیت ملی به حساب می آمد وحفظ حاکمیت واستقلال دولتها اساسی ترین اهدافی ودند که جامعه بین المللی ودولتها بر سر آن هم داستان بودند وتمام توانشان را برای دستیای به این اهداف به کار می بستند .

بر اساس برداشت سنتی از مفهوم صلح وامنیت بین المللی دولتها تنها بازیگران این عرصه بودند هم منشا تهدید (جنگ افروزیها ،خشونتها وتجاوزها )دولتها بودند وهم مسئولیت حفظ واستقرار صلح به عهده دولتها و در واقع بازیگر دیگری به رسمیت شناخته نمی شد به همین دليل راه حل هایی که برای حفظ صلح واستقرار آن ارائه می شد راه حل موازنه قدرت وبازدارندگی بود .

در حقوق بین الملل جدید اهداف وانگیزه های دیگری هم برای فعالیت های مربوط به تامین صلح مطرح شده است .در فرایند جدید تامین صلح از حاکمیت واستقلال مطلق دولتها کاسته شده است وجامعه بین المللی در مواردی می تواند به منظور حفظ صلح وامنیت بین المللی حتی در امور داخلی دولت برخوردار از استقلال وحاکمیت مداخله کند .اهدافی مانند حفظ محیط زیست ،تامین رفاه اجتماعی ،دمکراسی سازی وتامین حقوق وآزادیهای بنیادین بشری جزء آرمانهایی است که در کانون توجه فعالان عرصه صلح وامنیت بین المللی قرار گرفته اند. 

نظریات دست یابی به صلح را می توان در سه دسته کلی تقسیم کرد:

1- نظریات آرامانگرا یانه :صاحبان اندیشه های آرمانگرایانه برتری دادن به اخلاق نسبت به قانون وا تقدم سیاست بین الملل به سیاست داخلی نوعی جهان وطنی را مدنظر دارند .از جمله این اندیشمندان می توان به کانت ،برتراند راسل ،گاندی وویلسون اشاره نمود اساس تفکر این گروه را خیر خواهی وصلح طلبی ذاتی انسانی تشکیل می دهد .

اندیشه خلع سلاح ،تشکیل دولتی مافوق دولت ها تحقق صلح از  طریق مودت ودوستی ، تاسیس جامعه ملل امنیت دست جمعی وخود محدودیتی دولتها از طریق پای بندی به قوانین جهانی از جمله راه حل های این گروه است .

2-نظریات واقع گرایانه :بر خلاف آرمانگرایان که معتقدند می توان شکاف میان سیاست داخلی وبین المللی را کاهش داد وحتی از بین برد واقع گرایان بر این اعتقادند که این شکاف پرناشدنی است از نظر ایشان آرمانگرایان غافل از واقعیات بنیادین سیاست بین الملل ،باعث عدم توجه به وظیفه اصلی يعني تضمین  امنيت ملي مي شوند ودولت را در برابر رقباي بدخواه آسيب پذير مي ساختند. واقع گرايي كه مدتها چشم انداز مسلط در روابط بين الملل بود  وبه رقابت بي پايان دولتها بر سر قدرت وامنيت تاكيد دارد .

حاكميت،آنارشي ومعماي امنيت اصطلاحات اصلي آن است ودر مقابل اكثر توضيحات واقع گرايانه از روابط  ميان دولتها ،انگاره هاي اخلاقي  وترقي ديده نمي شود.

در اين ديدگاه طرحهاي اخلاقي در سياست بين المللي كه دولتها بايد در آن امنيت خود را تامين كرده وكمتر به همسايگان خود اعتماد كنند تاثير چنداني ندارد .در سياست خارجي اصول جهان شمول اخلاقي وحقوق بشري در خدمت منافع ملي وبدنام كردن رقباي اصلي است ونه نشانه اي از يك اجتماع بين المللي در دوران پس ازحاكميت ملي ،هرچند ديدگاه واقع گرايي با انديشمندان سياسي از جمله توسيديد هابز وماكياولي پيوند دارد اما انديشمندان قرن بيستم مانند كار ،مورگنتا ووالتز بودند كه واقع گرايي را براي نخستين بار به شكلي نظام يافته ساخته وپرداخته كردند.

تجربه سالهاي ميان دو جنگ جهاني پيروزي واقع گرايي را تضمين كرد .نظريه بازدارندگي هسته اي نظريه موازنه قوا ونظريه هاي ديپلماسي از برآيند اين طرز تفكر است .

3-نظريات بينابين : اين ديدگاه كه ريشه در تفكرات گروسيوس وواتل دارد وتوسط انديشمندان متاخري مانند وايت ،بول ،واتسون ووينسنت باليده ورشد كرده است بر آن است كه راه ديگري براي تفكر در مورد روابط بين الملل وجود دارد كه تاحدودي با واقع گرايي وآرمان گرايي تداخل پيدا مي كند برخي از صورت بندي هاي اين طرز تفكر به واقع گرايي مديون است ،باوجود اين تمام اين مكاتب جايگاه خود را در نقطعه مابين دو قطب افراطي آرمان گرايي وواقع گرايي حفظ كرده اند انديشه ايجاد صلح از طريق روابط بازرگاني وتفكر حاكم بر سازمان ملل متحد مي توان مرتبط با اين انديشه دانست .

به لحاظ عملي

در تاريخ روابط بين الملل شاهد يكسري قرارداد وموافقت نامه هايي هستيم كه به منظور تامين وحفظ صلح وامنيت بين المللي منعقد گرديده است مهمترين اينها عبارتند از :

1-معاهده وستفالي آلمان (1648م)اين معاهده به جنگ هاي سي ساله مذهبي در اروپا خاتمه داد جنگ هاي كه نزديك يك قرن بين پيروان كليساي كاتوليك وپروتستانها ادامه داشت ودر سي سال اخير جنبه بين المللي پيدا كرده بود زيرا كشورهاي شمال اروپا پروتستان وجنوب كاتوليك مذهب بودند .

2-كنگره وين (1814)اين كنگره در پي شكست فرانسه به رهبري ناپلئون توسط چهار كشور مهم آن زمان يعني روسيه تزاري امپراطوري اتريش پروس وانگلستان برگزار گرديد .نتيجه آن نظام جديد مبتني بر توازن قوا بود واختلافي از قواي نظامي تحت عنوان كنسرت اروپا ضمانت اجرايي آن را بر عهده داشت .

3- معاهده ورساي (1919)كه در پايان جنگ جهاني اول به رهبري قدرت هاي فاتح يعني فرانسه ،انگلستان ،امريكا وايتاليا صورت گرفت ومنجر به شكل گيري جامعه ملل شد .

جامعه ملل در واقع به منظور حفظ صلح وامنيت  جهاني وجلوگيري از از وقوع يك جنگ ديگر تاسيس گرديد اما به دلايلي نتوانست از جنگ جهاني دوم كه به مراتب ويرانگر تر از جنگ اول بود جلوگيري كند .

4- كنفرانس يالتا وسپس كنفرانس سانفرانسيسكو (1945)كه بعد از جنگ جهاني دوم در راستاي تامين  وحفظ صلح وامنيت بين المللي برگزار گرديد .در كنفرانس دوم منشور ملل متحد توسط 51كشور تصويب و24اكتبر همان سال لازم الاجرا شد بدين ترتيب سازمان ملل متحد رسماٌ تاسيس وجايگزين جامعه ملل شد.

تحول مفهوم صلح در مجامع بين المللي   

تا پيش از تصويب منشور مللل متحد وتاسيس سازمان ملل متحد ،مفهوم صلح صرفاٌبه نبود جنگ وتجاوز كشوري به كشور ديگر بر مي گشت در اين خصوص مي توان به اجتماع سران كشورهاي پيروز جنگ جهاني اول در سال 1919در ورساي وتشكيل جامعه ملل اشاره دارد . در اين دوران انگاره حاكم بر مجامع بين المللي ،اين بود كه پس از هر جنگي صلح معنا مي يابد.

در هنگام تصويب منشور ملل متحد در كنفرانس سانفرانسيسكو ،ديدگاه غالب در خصوص مفهوم صلح فقدان جنگ بود وموسسان سازمان ملل نيز با چنين ديدگاهي مبادرت به تدوين منشور ملل متحد كردند چنين ديدگاهي به تدريج تغيير يافت به ويژه پس از جنگ سرد وفروپاشي نظام كمونيستي گرايش به سمت صلح مثبت يا صلح ايجابي افزايش يافت .

از ديدگاه شوراي امنتيت سازمان ملل متحد ،صلح به معني جلوگيري از بروز اختلافات وتلاش براي حل وفصل مسالمت آميز اختلافاتي است كه امكان دارد امنيت جهاني را به خطر بيندازد.

با وجود اين شوراي مزبور در سالهاي پس از جنگ سرد با اين برداشت كه ماهيت ودامنه تهديد صلح ،نقض صلح وعمل تجاوز كارانه كه در ماده 39 منشور آمده است بايد به صورت آزاد ومنعطف تفسير شود موارد زير را به عنوان تهديد نسبت به صلح تلقي كرده است .

1-جنگ هاي داخلي در آنگولا ،گرجستان ،ليبريا ،يوگسلاوي سابق وسودان.

2-بحران هاي انساني :پاكسازي هاي قومي وتصفيه نژادي در بوسني وهرزگوين ورواندا.

3-تغيير رژيم :شوراي امنيت رژيم انتخابي در بروندي وهائيتي را در همين زمينه محكوم كرد.

4-تروريسم :اعمال تحريم عليه ليبي در قضيه لاكربي وحمله به افغانستان براي سزكوبي گروه طالبان در همين راستا صورت گرفت.

بنابراين شوراي امنيت با تعميم منازعه وتهديد عليه صلح وامنيت جهاني اكنون مفهوم گسترده تري از صلح منفي را مد نظر قرار داده است.

بررسي رويه مجمع عمومي سازمان ملل نيز بيانگر اين است كه این رکن سازمان ملل پیش از اتمام جنگ سرد ،صلح را به معنی جلوگیری از ملل تجاوز کارانه وبه کارگیری روش های مسلحانه تلقی می کرد .در قطعنامه اتحاد برای صلح در سال 1950م توسط مجمع عمومی سازمان ملل به تصوی رسید نیز مفهوم صلح به جلوگیری از مناقشات و پایان دادن به جنگ ها وجلوگیری از دخالت های مسلحانه تعبیر شده است .

با پایان جنگ سرد ، مجمع مزبور طرز تلقی قدیم خود از صلح را کنار گذاشته واز مفهوم منفی صلح به سوی صلح مثبت گرایش پیدا کرده به طوری که در اعلامیه فرهنگ صح مصوب دهم سپتامبر 1991ممجمع عمومی آمده است :صلح فقط نبود جنگ نیست بلکه یک روند مثبت وپویا ومشارکتی است که گفت وگو را تشویق می کند وحل درگیریها را از طریق مسالمت آمیز با تفاهم وهمکاری متقابل امکان پذیر می سازد .در بند 3 همین اعلامیه ،توسعه کامل فرهنگ صلح به تحقق موارد متعددی منوط شده که عدم خشونت یکی از موارد آن است .

کنفرانس عمومی یونسکو نیز در هجدهمین اجلاس خود اعلام نمود که صلح واقعی ،صلحی عادلانه وسازنده است .نباید صلح را تنها به مفهوم نبود جنگ دانست بلکه وجود یک نظام  دمکراتیک در روابط بین المللی بر مبنای منافع مشترک وبا محدوده احترام به حقوق بشر می تواند صلح واقعی تلقی شود.

   عملیات حفظ صلح در سازمان ملل متحد

عملیات حفظ صلح با حضور نیروهای ملل متحد در صحنه یکی از روشهای اجرایی شورای امنیت است. عملیات حفظ صلح در مفهوم کلاسیک آن عملیاتی است جمعی وغیر قهری با هدف حفظ صلح ونه اعاده آن ووسیله ای است موقت برای مهار درگیریها ، جلوگیری از خشونت بیشتر وایجاد جوی مساعد برای پیگیری تلاشهای صلح جویانه با هدف حل قطعی اختلافات ،به تعبیر پطروس غالی ذبیر کل پیشین سازمان ملل متحد مفهوم اساسی حفظ صلح استفاده غیر قهرآمیز از نیروی نظامی برای حفظ صح است .

عمیات حفظ صح ،نه به منظور تاثیرگذاری بر رفتار دولتها از طریق روشهای قهری ،بلکه جهت مساعدت به اجرای توافق هایی است که قبلا حاصل شده است ولازمه آن اجرای وظایفی چون نظارت ،گزارش وکمک به فیصله اختلافات کوچک واجرای وظایف پلیس محلی وبه طور کلی انجام کارهایی که تصور می رود به هدف نهایی فیصله مسالمت آمیز نیز کمک می نماید.

به طور خلاصه عملیات حفظ صلح یعنع ،ممانعت ،تحدید،تعدیل وخاتمه بخشیدن به مخاصمات میان کشورها یا در درون آنها از طریق مداخله مسالمت آمیزطرف ثالث که به گونه ای بین المللی سازماندهی وهدایت شده باشد واز نیروی پلیس چند ملیتی به منظور اعاده وحفظ صلح افاده نماید .

عملیات جدید حفظ صلح سازمان ملل متحد

با دگرگونی جغرافیای سیاسی جهان در آستانه ورود به قرن 21سازمان م متحد به عنوان بخشی از تلاش خود جهت انطباق با این تحولات ،فرایند حفظ صلح را در حیطه گسترده تر وبه کلی متفاوت با شرایطی که خاستگاه آن بوده به کار گرفته است .

عملیات جدید حفظ صلح ،ماهیتی دارند که تلفیقی از حفظ صلح وبرقراری صلح است که دکوئیار از آن به عنوان ماهیت تلفیقی یاد کرده است .  بر حسب توافقهای حاصله میان طرفهای ذی ربط وظایف متنوع ونوبتی به نیروهای صلح واگذار شده است که حیطه وظایف آن به نحو بی سابقه ای گسترش داده است از جمله برگزاری انتخاات در یک کشور مستقل (کامبوج)ونظارت بر حقوق بشر (السالوادور) .

نتیجه گیری

در حال حاضرمسئله صلح فراتر از یک سرزمین ،کشور یا قاره خاص وبه صورت یک مسئله جهانی درآمده است به عبارت دیگر صلح امری تجزیه ناپذیر با دوام وجامع چون معرفتی مستقل ،مورد قبول واقع شده است جنگ وصلح را فقط از منظر مناسبات برگزیدگان سیاسی اقدام نباید نگریست .

در قرن حاضر مفهوم صلح از مفهوم امنیت فراتر می رود وتعامل خلاق را شامل می شود .یکی از صور خلاق این است که مسئله صلح از رابطه بین دولتها ،به رابطه بین نهادهای مدنی زیر مجموعه ملل تغییر کرد.

صلح در آستانه قرن 21م در چارچوب تنگ سازمانها وتشکیات نمی گنجد وبه صورت تفکری درآمده است که حاصل وسطح تحلیل آن انسان کنشگر است که بازیچه نسیت بلکه بازیگر نقش آفرین است .

صلح پیش شرط عمده تداوم حیات وزندگی انسانی ،نسل ها وملیت هاست یعنی بقا  نوع بشر به عنوان یک کل اکنون به حفظ صلح یا بهتر بگوییم به ایجاد صلح مربوط است .

مطلب پیشنهادی

نتایج و دستاورد وبینار سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه

مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1989 تصمیم گرفت که به منظور شناساندن مفهوم توسعه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


یک × 6 =