صلـح و جنـگ در اسلام

اشاره:

از اموری که گاه مستشرقان، اسلام را به آن متهم نموده و کوشیده اند دامن مسیحیت را از آن بپیرایند، مسئله جنگ و خشونت است. چندی پیش نیز این اتهام علاوه بر عوامل سیاسی ـ فرهنگی غرب از زبان پاپ ـ رهبر مسیحیان کاتولیک ـ نیز بر زبان رانده شد؛ اما این بار نه تنها طرفدار چندانی نداشت، که واکنش هایی را از سوی پیروان ادیان و مذاهب مختلف جهان برانگیخت. اکنون برآنیم با نگاهی چند جانبه، اما کوتاه این مسئله را وارسیم و نه تنها در مقام نظر، که در عمل نیز کارنامه اسلام و مسلمانان را با داعیه داران صلح و مدارا در ترازوی سنجش گذاریم.

گزارش: آیات زین الدین

مسئله جنگ و صلح، خشونت و مدارا، توسل به زور و منع از آن از مهم ترین مباحث حقوقی و سیاسی در ادوار مختلف تاریخ بوده است. در رابطه با اینکه آیا هر یک از جنگ و صلح دارای ارزش ذاتی و مطلقند یا ضد ارزش؟ روایند یا ناروا؟ و یا هر دو اموری اقتضایی و تابع شرایطند دیدگاه های مختلفی وجود دارد.[1] انگاره اخیر که خردپذیرترین آنهاست سئوالاتی چند در پی می آورد. آیا جنگ و صلح دارای ارزشی برابرند؟ یا یکی اصل است و دیگری فرع؟ عوامل تجویز کننده هر یک کدام است؟ و… اینها از مسائل مهمی است که پاسخ به آنها، همچون دیگر آموزه های مربوط به حوزه مناسبات انسانی، ریشه در بنیادهای معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی دارد. در مَثَل برخی از ایدئولوژی های سیاسی مدرن چون فاشیسم،[2] ناسیونال سوسیالیسم،[3] و… بر اساس بنیادهایی چون دارونیسم اجتماعی،[4] میلیتاریسم،[5] نژادپرستی[6] و… اصل را بر جنگ و خشونت نهاده و صلح و همزیستی مسالمت آمیز را در شرایط محدود و اجتناب ناپذیر توصیه می کنند.[7] اما در اسلام صلح و همزیستی مسالمت آمیز مسئله ای اصیل و ریشه دار است. این رهیافت، پیوندی ناگسستنی با طبیعت اسلام و نظریه عمومی و کلی آن درباره جهان و زندگی انسان دارد. اسلام دین همبستگی و وحدت و یگانگی بزرگ در سراسر جهان عظیم و پهناور است. آموزه توحید،[8] قرار داشتن همه هستی در گردونه تدبیر واحد و حکیمانه الهی، پیوند نسلی همه آدمیان به یک پدر و مادر و اشتراک خانوادگی همه انسانها،[9] حرکت جهان و انسان به سوی غایت واحد الهی،[10] وجود فطرت یگانة خداجو و کمال خواه در همه انسان ها، استوارترین زیرساخت های نظری صلح و همبستگی جهانی است و این همه اموری است که دین مبین اسلام طلایه دار و پیشاهنگ آن است. بنابراین اگر منطقی بیندیشیم آموزه های اسلامی برآیندی جز دعوت به صلح جهانی و همزیستی مسالمت آمیز بر اساس توحید و عدالت و پارسایی ندارد. از این رو می توان گفت صلح در اسلام قاعده ای جاودان و پایدار است و جنگ حالتی استثنایی است که بر اثر برون رفت از همبستگی بزرگ پدید می آید و در واکنش به تجاوز و ستم یا فساد و هرج و مرج و به تباهی کشاندن انسانها لازم می شود.

قرآن، منشور صلح جهانی

چشم انداز کلی و راهبرد اساسی قرآن درباره صلح و همزیستی را می توان در آیات زیر جستجو نمود:

1. قرآن مجید به صراحت جنگ افروزی را مذمت و منشأ آن را فساد و تباهی می داند: «وَ اِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی ٱلاَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِک ٱلْحَرْثَ وَ ٱلْنَّسْلَ وَ ٱللَّهُ لَایُحِبُّ ٱلْفَسَادْ؛[11] و چون حاکمیت یابد [با جنگ و خونریزی]، در راه فساد در زمین می کوشد و زراعت ها و چهارپایان را نابود می سازد.»

2. قرآن خدا را فرونشاننده آتش جنگ می خواند: «کُلَّمَا اَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ اَطْفَأهَااللهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی ٱلْاَرْضِ فَسَاداً وَ ٱللهُ لَایُحِبُّ ٱلْمُفْسِدِینْ؛[12] هرگاه آتش جنگ برافروزند خداوند آن را فرو می نشاند. آنان در زمین فساد می گسترند، اما خدا فسادگران را دوست نمی دارد.»

3. قرآن به صلح و زندگی مسالمت آمیز دعوت می کند: «یَا اَیُّهَا ٱلَّذِینَ اَمَنوُاْ ٱدْخُلُواْ فِی ٱلْسِّلْمِ کافَّةً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ ٱلْشَّیْطَانِ اِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینْ؛[13] ای ایمان آوردگان! همگی در صلح و آشتی درآیید؛ و از گام های شیطانی پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست.»

4. قرآن اهل کتاب را به اصول مشترک که بزرگ ترین بنیاد و زیرساخت همزیستی مسالمت آمیز است فرامی خواند: «قُلْ یَا اَهْلَ ٱلْکتَابِ تَعَالَواْ اِلَی کلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا ٱللَّهَ وَلاَ نُشْرِک بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مَنْ دُونِ ٱللَّه…؛[14] بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که بین ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یکتا را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و کسی از ما، دیگری را ـ جز خدای یگانه ـ به پروردگاری نپذیرد.»

5. قرآن هر گونه تعدی، تجاوز و ستمگری را محکوم و از آن نهی می نماید: «وَلَا تَعْتَدُوا اِنَّ ٱللَّهَ لَایُحِبُّ ٱلْمُعْتَدِینْ؛[15] تعدی و تجاوز نکنید، زیرا خداوند ستم پیشگان و تجاوزگران را دوست ندارد.»

6. قرآن هر گونه نابرابری نژادی، قومی و ذاتی انسان ها را، که زمینه زیاده خواهی و تجاوزگری است، نفی نموده و تنها ملاک برتری را درستکاری و پاسداشت فضیلت های اخلاقی و انسانی می داند: «یَا اَیُّهَا ٱلْنَاسُ اِنَا خَلَقْنَاکم مِن ذَّکرٍ وَ اُنْثَی وَ جَعَلْنَاکمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ اِّنَّ اَکرَمَکمْ عِنْدَاللَّهَ اَتْقَیکمْ اِنَّ ٱللهَ عَلِیمٌ خَبِیرْ؛[16] ای آدمیان! ما شما را از یک مرد و زن آفریده و تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این امور ملاک امتیاز نیست)، همانا گرامی ترین شما نزد پروردگار پارساترین شماست، به درستی که خداوند دانا و آگاه است.»

7. قرآن تأکید می کند که هرگاه گروهی از کفار واقعاً بی طرفی برگزیده و در پی مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان سلطه ای نداشته و حق جنگیدن با آنها را ندارند: «فَاِنِ ٱعْتَزَلُوکمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکمْ وَ ٱلْقَوْا ٱِلَیْکمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللََّهُ لَکمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاْ؛[17] پس اگر از شما کناره گیری کردند و با شما پیکار ننمودند، بلکه پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید.»

قرآن در جای دیگر، ضمن تأکید بر آمادگی دفاعی، به پیامبر(ص) دستور می دهد که اگر دشمنان به صلح گرایند از صلح و آشتی استقبال کند: «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ وَ تَوَکلْ عَلَی ٱللهِ اِنَّهُ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلْعَلِیمْ؛[18] و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست.»

8. قرآن صلح و صفا و صمیمیت را برای بشر مایه خیر و نیکبختی می داند: «وَٱلْصُّلْحُ خَیْرٌ…؛[19] صلح و آشتی بهتر است» از همین رو قرآن مجید در موارد متعددی به ایجاد صلح و امنیت، وفاق و دوستی و همزیستی مسالمت آمیز فرمان می دهد.[20]

9. رویکرد اساسی قرآن نیک رفتاری با هم نوعان است هر چند از کفار باشند، مشروط بر آن که آنان نیز به اصول همزیستی مسالمت آمیز پای بند و متعهد باشند: «لَا یَنْهَاکمُ ٱللهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکمْ فِی ٱلدِّین وَ لَمْ یُخْرِجُوکمْ مِنْ دِیَارِکم اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ ٱلْمُقْسِطِینْ؛[21] خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.»

10. قرآن هرگونه فشار و اجبار در پذیرش دین و دعوت اسلامی را مردود انگاشته و به صراحت اعلام می کند: «لاَ اِکرَاهَ فِی ٱلْدّینْ قَدْ تَبَّینَ ٱلْرُّشْدُ مِنَ ٱلْغَیْ؛[22] هیچ اجباری در دین نیست؛ زیرا هدایت و رشد، از گمراهی روشن شده است.»

از دیدگاه قرآن وظیفه پیامبر(ص) ابلاغ پیام روشن الهی است: «وَ مَا عَلَی ٱلرَّسُولِ إِلَّاٱلْبَلَاغُ ٱلْمُبِینْ؛[23] بر پیامبر نیست مگر رساندن آشکار.» در این راستا پیامبر(ص) هیچ سلطه و قدرت اجبار و اکراهی ندارد: «فَذَکرْ اِنََّماٰ اَنتَ مُذَکرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرْ؛[24] پس تذکر ده که تو فقط تذکردهنده ای، تو سلطه گر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی.»

از آنچه گذشت به خوبی روشن می شود که اولاً در چشم انداز قرآن صلح یک «قاعده» است، و جنگ «استثنا»؛ ثانیاً لشکرکشی و نبرد در راه تحمیل عقیده و اجبار در پذیرش دین در منطق قرآن مردود و بی اساس است.

صلح در سنت پیامبر

از دیگر اموری که در آشنایی با چشم انداز اسلامی پیرامون مسئله جنگ و صلح مفید و مؤثر می باشد آشنایی با خلق و خوی پیامبر(ص) و سیره رفتاری آن حضرت است. آنچه آشکارا در آینه تاریخ می توان دید این است که سماحت و گذشت، حسن خلق و معاشرت نیکو از بارزترین ویژگی های پیامبر برزگوار اسلام بوده است.

قرآن مجید شیوه رفتاری آن حضرت را چنین توصیف می کند: «وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمْ»؛[25] به راستی تو دارای اخلاقی عظیم و تحسین برانگیز هستی؛ در رابطه با دلسوزی و مهربانی انتهاناپذیر حضرتش می فرماید: «لَقَدْ جَائَکمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسَکمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمْ؛[26] به یقین برای شما پیامبری از خودتان آمد که در رنج افتادن شما برای او دشوار است. به جِدّ خواستار هدایت شماست و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان می باشد.»

از دیدگاه قرآن یکی از رموز اساسی گسترش اسلام وگرایش سریع و شدید همگانی به سوی آیین خاتم همان اخلاق نیکو و رفتار کریمانه پیامبر(ص) بوده است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظّاً غَلیظَ ٱلْقَلْبِ لَانْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک… ؛[27] پس به برکت رحمت خداوند با آنان نرم خو و مهربان شدی و چنانچه تندخو و سخت دل بودی هر آینه از گرد تو پراکنده می شدند». حضرتش در تمام عمر شریف خود هرگز به کسی دشنام نگفت، سخن بیهوده بر زبان نیاورد، آه دردمندان را می شنید، به فریاد اعتراض گران گوش فرا می داد، و هر اعتراضی را به نیکی پاسخ می فرمود، سخن کسی را قطع نمی کرد، فکر آزاد را سرکوب نمی کرد، اما خطای در اندیشه و کردار را با منطق استوار و بیانی شیرین و دلنشین روشن می ساخت. بر روی زخم های دل شکستگان مرهم می نهاد. رقیق القلب بود و از رنج دیگران آزرده خاطر می گشت.

او با دشمنان خویش نیز با سعه صدر و عطوفت برخورد می نمود. سنت رفتاری پیامبر عظیم الشان اسلام گواه بر این است که «حضرت رسول اکرم(ص) و پیروان آن حضرت، حتی یک جنگ تجاوزگرانه نداشته اند، بلکه همة جنگ های پیامبر دفاعی محض و در پاسخ به تجاوزات و پیمان شکنی های دشمنان دین بوده است»[28]. سید قطب می نویسد: «حضرت محمد(ص) هیچگاه نسبت به مردم راه ظلم را نمی پیمود، تنها خواسته اش از مردم این بود که گفتارش را بشنوند، که اگر دل هایشان نرم و متمایل به خدا گردید، ایمان بیاورند. و چنانچه دل هایشان را قساوت فرا گرفت و گمراهی بر آن چیره گردید، کارشان موکول به خدا باشد. اما مردم آن طوری که محمد(ص) با آنها سازش می کرد، با وی سازش نداشتند و راه دعوت صلح جویانه اش را باز و آزاد نمی گذاشتند، و آزادی پیروانش را محترم نمی شمرند؛ به آنها اذیت ها می کردند و آنها را از خانه و وطن شان بیرون می نمودند و هر کسی که آنها را می یافت، به قتل می رساندند. بدون داشتن هیچ گونه منطق قانع کننده ای مانع دعوت و تبلیغ آنها می شدند و نمی گذاشتند منطق آنها به گوش همگان برسد. در این وقت بود که اسلام توسل به قوه قهریه را برای دفاع از مبدأ اساسی پیشرفتش، که عبارت از آزادی دعوت و عقیده است، جایز شمرد».[29]

پیامبر با هر کس که به او پیشنهاد صلح می داد، پیمان صلح برقرار می کرد و هر کس با او پیمانی می بست با او نمی جنگید، مگر آنکه آنان عهدشان را می شکستند، و علیه مسلمین به نبرد پرداخته و یا با دشمنان حربی مسلمین همکاری می کردند. از این قبیل است جنگ با یهود بنی قریظه که با حضرت پیمان بستند، ولی دیری نپایید که عهد خود را شکسته و با احزاب مختلف، در جنگ «خندق» علیه مسلمین وارد کارزار شدند.

شیخ جواد بلاغی می نویسد: «قاعده اولیه نزد رسول خدا(ص) صلح بوده است، هرگاه که کفار متمایل به صلح و مسالمت و زندگی طبیعی بودند با آنان از در صلح و مسالمت در می آمد؛ حتی اگر می دانست که در صورت جنگ با آنان پیروز و غالب است.»[30] بر خلاف تبلیغات سوء دشمنان، رشد و بالندگی اسلام بیش از هر چیز در گرو اخلاق فاضله و روش بشر دوستانه پیامبر بوده است، تا آنجا که گفته اند: «شمار کسانی که پس از صلح حدیبیه به اسلام گرویده اند، بیش از همه کسانی است که ظرف بیست سال پیش از آن مسلمان شده بودند».[31] در سیره پیامبر هیچگاه عنف و اجبار در پذیرش دین مشاهده نگردیده است؛ حتی آن حضرت پیشنهاد برخی از انصار مسلمان در مورد الزام فرزندانشان برای پذیرش اسلام را رد کرده و در این باره به آیه «لاَ اِکرَاهَ فِی ٱلْدّینْ قَدْ تَبَّینَ ٱلْرُّشْدُ مِنَ ٱلْغَیْ»[32] استناد می کردند.[33] گاندی رهبر استقلال هند می نویسد: «عنف و اجبار در دین اسلام وجود ندارد. حیات شخصی پیامبر اسلام، به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزی برای رد فلسفه عنف و اجبار، در امر مذهب می باشد».[34]

جالب است دانسته شود «طبق مدارک معتبر تاریخی مجموع کشته شدگان همة جنگ های صدر اسلام حدود یک هزار و چند نفر از مجموع مسلمانان و کفار بوده است».[35] پروفسور حمیدالله می نویسد: «محمد(ص) بر بیش از یک میلیون میل مربع حکومت می کرد. این مساحت، معادل تمام خاک اروپا منهای روسیه بود و به طور قطع در آن روزها این محوطه مسکن میلیون ها جمعیت بود. در ضمن تسخیر این منطقه وسیع، یکصد و پنجاه نفر از افراد مخالف در میدان های جنگ از بین رفته بودند و تلفات مسلمین، روی هم رفته برای مدت ده سال در هر ماه یک نفر شهید بود. این اندازه احترام به خون بشر در داستان های بشری، امری است بی نظیر…»[36]

خشونت در عهدین

اکنون جا دارد نیم نگاهی به عهد عتیق و جدید انداخته و به مقایسه آموزه های آن با تعالیم اسلام بپردازیم. در عهد عتیق که کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان است پیرامون نبرد با مشرکان آمده است: «اگر درباره یکی از شهرهایی که یهوه خدایت به تو به جهت سکونت می دهد، خبر یابی که بعضی پسران بلیطال از میان تو بیرون رفته ساکنان شهر خود را منحرف ساخته؛ گفته اند: برویم و خدایان غیر را که نشناخته اید عبادت نماییم، آنگاه تفحص و تجسس نموده نیک استفسار نماید و اینک اگر این امر صحیح و یقین باشد که این رِجاسَت در میان تو معمول شده است البته ساکنان آن شهر را بدم شمشیر بِکُش و آن را با هر چه در آن است و بهایمش را بدم شمشیر هلاک نما و همه غنیمت آن را در میان کوچه اش جمع کن و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش بالکل بسوزان و آن تا به ابد تلی خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد و از چیزهای حرام شده چیزی به دستت نچسبد تا خداوند از شدت خشم خود برگشته بر تو رحمت و رأفت بنماید.»[37] در سفر تثنیه نیز آمده است: «یهوه خدای ما عوج ملک باشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نمود. او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند… و آنها را بالکل هلاک کردیم چنان که با سیحون ملک حشبون کرده بودیم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم و تمام بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم…»[38] نیز آمده است: «البته ساکنان آن شهر را به دم شمشیر بکش و آن را با هر چه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما … و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش بالکل بسوزان»[39]. بی تردید هرگز نمی توان ردپای چنین آموزه هایی را در اسلام یافت. در عهد جدید (انجیل) نیز که کتاب خاص مسیحیان است از زبان حضرت عیسی(ع) آمده است: «گمان مبرید که آمده ام صلح و آرامش را بر زمین برقرار سازم. نه، من آمده ام تا شمشیر را برقرار نمایم. من آمده ام تا پسر را از پدر جدا کنم، دختر را از مادر، و عروس را از مادر شوهر، بطوری که دشمنان هر کس، اهل خانه خود او خواهند بود.»[40]

مدارا و سیره مسلمین

روش پیامبر اسلام(ص) تا حد زیادی توسط مسلمانان پس از آن حضرت مورد توجه بوده است. سماحت و بزرگواری مسلمانان از چنان وضوحی برخوردار است که اندیشمندان غربی را به اعتراف و تحسین وا داشته. سه نکته اساسی در سیره مسلمین حایز اهمیت است:

1. نبرد و فتوحات مسلمانان در زمان خلفای راشدین نوعاً رهایی بخش و همراه با خواست و همکاری مردم سرزمین های فتح شده بوده است؛[41] ادوارد براون در این باره می نویسد: «رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان سبب شد که درباره آیین زرتشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت می کردند حس بغض و کینه شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلای عرب به منزله نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد».[42] دکتر صاحب الزمانی نیز آورده است: «توده های مردم نه تنها در خود در برابر جهان بینی و ایدئولوثوی ضد تبعیض طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمی کردند، بلکه درست در آرمان آن همان چیزی را می یافتند که قرن ها به بهای آه و اشک و خون خریدار و جان نثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرن ها در خود احساس می کردند…»[43]

2. مسلمانان هیچگاه به زور دعوت به اسلام نکرده و همواره اصل آزادی مذهبی را سرلوحه برنامه های خود قرار داده اند. «آرنولد»[44] در این باره می نویسد: «از این نمونه هایی که تاکنون ذکر کردیم که همه از گذشت و سهل گیری مسلمان هایی که در قرن اول هجری بر عرب های مسیحی پیروز شده و تسلط داشتند، حکایت می کرد و همچنان در نسل های بعدی جریان داشته است، می توانیم به طور قطع و اخلاص این معنی را ادعا کنیم: این قبایل مسیحی که در مقابل اسلام گردن نهاده و معتقد به آن شده اند، این کار را از روی اختیار و اراده آزاد انجام داده اند، هیچ گونه جبر و اکراهی در میان نبوده است و عرب های مسیحی مذهب که هم اکنون در میان مسلمین زندگی می کنند، شاهد این تسامح و سهل گیری هستند».[45]

وی در جایی دیگر می نویسد: «از پیوندهای دوستی که همواره میان عرب های مسلمان و مسیحی برقرار بوده و هست، ممکن است قضاوت کنیم که زور و نیرو، هیچگاه در گرویدن مردم به اسلام مؤثر نبوده است. محمد(ص) شخصاً پیمان هایی با بعضی از قبایل مسیحی بست و به عهده گرفت که از آنها حمایت کند، و به آنها در اقامه شعائر دینی آزادی بخشید، حتی حقوق و احترامی را که رجال کلیساها داشته اند محترم شمرد. و همچنین، پیمان هایی نظیر این، بین پیروان و جانشینان پیغمبر(ص) با بعضی از هموطنانشان که طبق آیین قدیمی خود بت می پرستیدند، موجود بوده است».[46] و این در حالی است که مسیحیان پس از پیروزی بر اندلس مسلمانان را به پذیرش مسیحیت و در صورت مخالفت به مرگ تهدید کردند.[47]

ولتر می گوید: «دین اسلام وجود خود را به فتوت و جوانمردی های بنیان گذارش مدیون است، در صورتی که مسیحیان با کمک شمشیر و تل آتش آیین خود را به دیگران تحمیل می کنند. پروردگارا کاش تمام ملت های اروپا، روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار می دادند».[48]

جان دیون پورت بر آن است که جنگ برای تحمیل عقیده فقط در مسیحیت وجود داشته است و توسط مسلمانان هیچگاه یک قطره خون به این دلیل ریخته نشده است.[49]

3. مسلمانان هیچگاه اصل همزیستی مسالمت آمیز و رعایت اصول انسانی و احترام به دیگران را فرو ننهادند، در حالی که غیرمسلمانان با آنان بر خلاف این روش عمل می نمودند. روبرتسون می نویسد: «هنگامی که مسلمانان (در زمان خلیفه دوم) بیت المقدس را فتح کردند هیچ گونه آزاری به مسیحیان نرساندند؛ ولی بر عکس هنگامی که نصارا این شهر را گرفتند با کمال بی رحمی مسلمانان را قتل عام کردند. و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند، بی باکانه همه را سوزاندند».

همو می گوید: «باید اقرار کنم که این سازش و احترام متقابل به ادیان را که نشانه رحم و مروت انسانی است، ملت های مسیحی مذهب از مسلمانان یاد گرفته اند».[50]

چه نیکوست بدانیم که پاسخ غرب در برابر نرمخویی و بردباری مسلمانان جز کشتار بی رحمانه نبوده است. در تاریخ معاصر می خوانیم: «… با وجود ارفاق و تساهلی که مسلمین در اسپانیا و بعضی از ممالک مفتوحه روا می داشتند، پس از چند قرن، در اثر عناد و تعصب کشیش ها و تحریک افکار ملی و نژادی، جنجال و مخالفت شدیدی علیه مسلمین در اسپانیا به وقوع پیوست و پیشوایان دین، به قتل پیر و جوان و مرد و زن مسلمان فتوا دادند، تا اینکه فیلیپ دوم به فرمان پاپ، به وضعی ناهنجار فرمان اخراج مسلمین را از سرزمین اسپانیا صادر نمود. لیکن قبل از آنکه مسلمین موفق به فرار شوند سه چهارم آنها به حکم کلیسا در خاک و خون غلطیدند و کسانی که جان خود را با هول و هراس از خطر مرگ نجات دادند بعدها به دستور محکمه تفتیش عقاید جملگی محکوم به اعدام شدند. بعد از فیلیپ در دوران زمامداری فردیناند شارل پنجم مسلمین در فشار و محدودیت فراوان زیست می کردند. در طول این مدت قریب سه میلیون مسلمان از دم تیغ تعصب و جاهلیت گذشتند…»[51]

آلبرماله درباره آدمکشی های صلیبیان می نویسد: «عموم روایات بر قتل عام شهادت می دهد، تقریباً ده هزار مسلمان در معبد قتل عام شدند و هر کس در آنجا راه می رفت تا بند پایش را خون می گرفت… هیچکس جان به در نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند.»[52]

یوسف اشباح، مورخ آلمانی در کتاب «تاریخ اندلس» آورده است: «قشون مسیحیان سیل آسا به شهرها و دهات سرازیر می شدند و آنها را آتش زده، ویران می نمودند و به هر کجا می رسیدند با آتش و شمشیر به جان مردم می افتادند و مساجد مسلمین را مورد هتک حرمت قرار داده و صلیب ها را بر فراز مناره ها نصب می کردند.»[53]

مدارا و خشونت در عصر حاضر

در عصر حاضر در میان پیروان ادیان بزرگ جهان مسلمانان بردبارترین آنان در برخورد با صاحبان دیگر ادیان می باشند، در حالی که بزرگ ترین جنایات تاریخی از سوی سردمداران شعار صلح و امنیت و دموکراسی نسبت به مسلمانان انجام می پذیرد. نمونه های این مسئله در بوسنی و هرز گوین، فلسطین اشغالی، عراق، افغانستان و… مشاهده شده و می شود. دکتر سید حسین نصر در این باره می نویسد: «… یهودیان، مسیحیان و مسلمانان در صلح و صفا و تسامحی چشمگیر در اسپانیای زمان حاکمیت مسلمانان در کنار هم زیسته اند… حتی همین امروز میلیون ها مسیحی و نیز شمار کمی از یهودیان، زرتشتیان، بودائیان و هندوان، در گستره ای از مغرب تا مالزی تحت حاکمیت مسلمانان مشغول گذراندن زندگی اند. نه تنها بر آنها در مقام انسان، تسامح و مدارا روا داشته شده، بلکه بسیاریشان در کشورهای خود ثروتمندترین گروه ها به شمار می آیند، مانند قبطیان در مصر یا بوداییان چینی در مالزی. این گروه ها هرگز مشمول «تصفیه قومی» نشده اند. در حالی که، گذشته از جنایات دهشتناک آلمان نازی، مسلمانان و یهودیان در اسپانیای پس از 1942 یا تاتارها در روسیه تزاری و همین امروز نیز مسلمانان در بوسنی مورد تصفیه قومی قرار گرفته اند».[54] همو می گوید: «عده زیادی درباره جهان اسلام چنان سخن می گویند تو گویی این جهان اسلام است که ناو خود را در خلیج مکزیک و به قصد تهدید آمریکا مستقر کرده است. حال آنکه این ناو آمریکاست که بر خلیج فارس و عمده منابع اقتصادی قاطبه ملل مسلمان در آن منطقه تسلط دارد».[55]

نگرش اسلامی و حقوق بین الملل

چنانکه گذشت راهبرد اساسی اسلام حفظ صلح و امنیت و منع توسل به زور، مگر در شرایط ضروری است.

این مسئله در منشور ملل متحد با سرلوحه قراردادن «حفظ صلح و امنیت بین المللی»[56] مورد توجه قرار گرفته و سپس اعلام می دارد: «کلیه اعضا، اختلافات بین المللی خود را به وسایل مسالمت آمیز، به طریقی که صلح و امنیت بین المللی و عدالت به خطر نیفتد، حل خواهند کرد.»[57] بنابراین اصل اولیه «خودداری از توسل به جنگ و فشار» مشترک در اسلام و حقوق بین الملل معاصر است؛ لیکن چند نکته در این باب در خور توجه است:

1) پیشینه این اصل در اسلام به 15 قرن قبل یعنی آغاز ظهور اسلام بر می گردد و از این جهت اسلام قرن ها از حقوق بین الملل معاصر پیشی گرفته است. مارسل بوآزار محقق انستیتوی تحقیقات عالی بین المللی در ژنو با تمجید از دیدگاه های جهانی اسلام و امتیازات خاص آن، می نویسد: «… اسلام در صدد ساختن جهانی است که همه مردم، حتی آنان که به دین سابق خویش وفادار مانده اند، با تفاهم و همکاری و برادری و برابری کامل زندگی کنند…»[58] او فراتر رفته و می نویسد: «باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام، بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است».[59] و در جای دیگر با اسوه خواندن پاره ای از آموزه های حقوق بین الملل در اسلام می گوید: «این حقیقتی است بدیهی که حقوقدانان مسلمان ده قرن پیش از ژان ژاک روسو به دست داده اند.»[60]

2) موارد استثنای اصل فوق در اسلام و حقوق بین الملل معاصر، تا حد زیادی بر هم منطبق است، هر چند تا حدودی نیز اختلاف وجود دارد، لیکن به نظر می رسد که جهت گیری حقوق بین الملل معاصر به سمت حقوق بین الملل اسلام می باشد. پیدایش دکترین های مداخله بشردوستانه[61] و مشروعیت جنگ به منظور کسب آزادی ملی (مبارزه مشروع یا نهضت های آزادی بخش ملی)[62] شاهد بر این مدعاست.[63]

3) آنچه در منشور ملل متحد آمده صرفاً نگاشته هایی نقش بر کاغذ است و پیش قراولان آن اولین ناقضان آن هستند. در حالی که اصول عالیه اسلام توسط پیشوای آن یعنی پیامبر(ص) و جانشینان او به خوبی رعایت گردیده و مسلمانان نیز در طول تاریخ پای بندی نسبتاً خوبی به آنها نشان داده اند، این مسئله چنان که گذشت توسط برخی از اندیشمندان منصف غربی مورد اعتراف و ستایش قرار گرفته است.

ادامه دارد…

سوتیترها

به خوبی روشن می شود که اولاً در چشم انداز قرآن صلح یک «قاعده» است، و جنگ «استثنا»؛ ثانیاً لشکرکشی و نبرد در راه تحمیل عقیده و اجبار در پذیرش دین در منطق قرآن مردود و بی اساس است.

گاندی رهبر استقلال هند می نویسد: «عنف و اجبار در دین اسلام وجود ندارد. حیات شخصی پیامبر اسلام، به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزی برای رد فلسفه عنف و اجبار، در امر مذهب می باشد».

پروفسور حمیدالله می نویسد: «محمد(ص) بر بیش از یک میلیون میل مربع حکومت می کرد. این مساحت، معادل تمام خاک اروپا منهای روسیه بود و به طور قطع در آن روزها این محوطه مسکن میلیون ها جمعیت بود. در ضمن تسخیر این منطقه وسیع، یکصد و پنجاه نفر از افراد مخالف در میدان های جنگ از بین رفته بودند و تلفات مسلمین، روی هم رفته برای مدت ده سال در هر ماه یک نفر شهید بود. این اندازه احترام به خون بشر در داستان های بشری، امری است بی نظیر…»

ولتر می گوید: «دین اسلام وجود خود را به فتوت و جوانمردی های بنیان گذارش مدیون است، در صورتی که مسیحیان با کمک شمشیر و تل آتش آیین خود را به دیگران تحمیل می کنند. پروردگارا کاش تمام ملت های اروپا، روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار می دادند».

روبرتسون می نویسد: «هنگامی که مسلمانان (در زمان خلیفه دوم) بیت المقدس را فتح کردند هیچ گونه آزاری به مسیحیان نرساندند؛ ولی بر عکس هنگامی که نصارا این شهر را گرفتند با کمال بی رحمی مسلمانان را قتل عام کردند. و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند، بی باکانه همه را سوزاندند».

در عصر حاضر در میان پیروان ادیان بزرگ جهان مسلمانان بردبارترین آنان در برخورد با صاحبان دیگر ادیان می باشند، در حالی که بزرگ ترین جنایات تاریخی از سوی سردمداران شعار صلح و امنیت و دموکراسی نسبت به مسلمانان انجام می پذیرد. نمونه های این مسئله در بوسنی و هرز گوین، فلسطین اشغالی، عراق، افغانستان و… مشاهده شده و می شود.

پی نوشت ها:

[1] ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمید رضا شاکرین، خشونت، کانون اندیشه جوان.

[2] ـ Fascism.

[3] ـ National Socialism.

[4] ـ Social Darvinism.

[5] ـ Milijhrism.

[6] ـ Racism.

[7] ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: الف) حمیدرضا شاکرین، سوسیالیسم، فصلنامه اندیشه سبز، شماره چهارم، پاییز 1383. ب) همو، فاشیسم، همان، شماره پنجم و ششم.

[8] ـ «وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ»؛ بقره/ 163.

[9] ـ «إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»؛ حجرات/ 13.

[10] ـ «الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، بقره/46؛ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ بقره، 156.

[11] ـ بقره/ 205 و 208.

[12] ـ مائده/ 64.

[13] ـ بقره/208.

[14] ـ ٱل عمران/ 63.

[15] ـ بقره/ 190و مائده/ 87 و مشابه آن اعراف/ 55.

[16] ـ حجرات/ 13.

[17] ـ نساء/ 90.

[18] ـ انفال/ 60 نیز بنگرید بقره / 192و193.

[19] ـ نساء/128، این آیه اگر چه در مورد روابط خانوادگی است اما قابل تعمیم به همه حوزه های روابط انسانی و اجتماعی است.

[20] ـ انفال/1، حجرات/ 9و10و… .

[21] ـ ممتحنه/ 8.

[22] ـ بقره/ 256.

[23] ـ نور/ 54، عنکبوت/ 18، نیز بنگرید: آل عمران/ 20 ، مائده/ 92 و99، رعد/ 40، نحل/ 35و82، یس/ 17، شوری/ 48، تغابن/ 12.

[24] ـ غاشیه/ 21و22.

[25] ـ قلم/ 4.

[26] ـ توبه/128.

[27] ـ آل عمران/ 159

[28] ـ محمصانی صبحی، القانون و العلاقات الدولیه فی الاسلام، ص177، بیروت؛ دارالعلم، 1392.

[29] ـ قطب، سید، زیر بنای صلح جهانی، ترجمه خسروشاهی و قربانی، ص57، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1355.

[30] ـ الرکابی، الجهاد فی الاسلام ص43-44؛ دمشق، بیروت: حسینی، سید ابراهیم، منع توسل به زور، ص97.

[31] ـ نجفی، محمد حسین؛ نکته هایی از فقه روابط بین الملل، مجله فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی) ص8، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شماره10، سال3، زمستان1357. ق: همان ص86

[32] بقره/ 256.

[33] ـ جهت آگاهی بیشتر نگا: مطهری، مرتضی، جهاد، ص20-22، قم، صدرا، چاپ ششم،1374.

[34] ـ نیک بین، نصرالله، اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب، ص55، درود، فارسیست، بی تا؛ به نقل از اسلام شناسی غرب، ص36.

[35] ـ نگا: الطبقات، ج2، بحارالانوارج20، تاریخ طبری ج3، مودودی ابوالاعلی، برنامه انقلاب اسلامی، ترجمه غلامرضا سعیدی ص43، چاپ دوم.

[36] ـ حمید الله، محمد، رسول اکرم در میدان جنگ، ترجمه غلامرضا سعیدی، ص 15-20.

[37] ـ لاویان/ باب 24 آیه 16.

[38] ـ تورات، سفر تثنیه، باب سوم، آیه4-7.

[39] ـ همان، باب سیزدهم، آیه13-17.

[40] ـ انجیل تفسیری، متی باب دهم، آیات 34-36.

[41] ـ جهت آگاهی بیشتر نگا: مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج1، ص77-107.

[42] ـ براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، ج1، ص299.

[43] ـ صاحب الزمانی، ناصرالدین، دیباچه ای بر رهبری، ص255، ق: مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران.

[44]ـ T.W.Arnold

[45] ـ آرنولد، سر ت.و. الدعوه الی الاسلام، ترجمه: دکتر حسن ابراهیم حسن و دیگران، ص51.

[46] ـ همان، ص48.

[47] ـ جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج 4، ص 282.

[48] ـ خسروشاهی، فلسفه حقوق، ص117. ق: حسینی، سید ابراهیم، منع توسل به زور، ص115

[49] ـ جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ص 206.

[50] ـ گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و غرب، ترجمه: سید هاشم حسینی، ص142-147 (به نقل از:علی ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، ص57)

[51] ـ راوندی، مرتضی، تاریخ تحولات اجتماعی، ج2، نیز: عنان، محمد عبدالله، نهایه الاندلس، ص260-292، طبع قاهره. ق: قطب، سید، زیربنای صلح جهانی،ص17.

[52] ـ آلبرماله و ژول ایزاک، تاریخ عمومی (تاریخ قرون وسطی)، ج 2 ، ص257.

[53] ـ اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، ص 77، ق: علی حجتی کرمانی، اسلام آیین زندگی، ص 191.

[54]- Nasr ,Sayyed Hossein,”Metaphysical Roots of Tolerance and Intolerance, An Islamic Interpretation” From Philosophy of Religion and the Question of Intolerance. ترجمه هومن پناهنده، دو ماهنامه کیان، ش45،صص38-46

[55] ـ همان.

[56] ـ بند1و2 ماده1.

[57] ـ بند3 ماده2.

[58] ـ بوازار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤیدی، ص 105؛ دانشپژوه مصطفی و خسروشاهی، قدرت الله، فلسفه حقوق، ص119.

[59] ـ بوازار، مارسل، اسلام در جهان امروز، ترجمه د. م. ی. ص 270.

[60] ـ همان، ترجمه مسعود محمدی، ص 107.

[61] ـ Humanitarian Interventions.

[62] ـ National Liberation Movements.

[63] ـ جهت آگاهی بیشتر نگا: حسینی، سیدابراهیم، اصل منع توسل به زور و موارد استثنایی آن در اسلام و حقوق بین الملل معاصر، بخش سوم، ص 169-317، قم نشر معارف، چاپ اول ، 1382.

مطلب پیشنهادی

نتایج و دستاورد وبینار سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه

مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1989 تصمیم گرفت که به منظور شناساندن مفهوم توسعه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


× پنج = 45