دكتر موسی نجفی*: اندیشه آزادی در دومین و چهارمین موج از بیداری اسلامی به مراتب و درجات خاص تأثیرگذار بوده است. این تأثیر در نهضت مشروطیت به صورت نظاممند كردن مشروطیت در كنار “جنبش عدالتخانه” صورت پذیرفته است؛ هر چند در اثر نفوذ فلسفههای سیاسی غربی، اندیشه آزادی از عدالت و متون اسلامی جدا شده و در بستر دیگری افتاد، در سیر تكاملی اندیشه آزادی، انقلاب اسلامی قرار دارد .
سال 907 ﻫ . ق قزلباشان صفوی با مركزیت تبریز، ایران منسجم و با عظمتی را تحت لوای مذهب شیعه تأسیس نمودند؛ این هویت جدید در “نظام مدنی شیعی”، ایران را در منطقه و جهان و حتی در تاریخ بعدی برای دهههای متمادی در موقعیت ویژه و در مواقعی “برتر” قرار داد. با سقوط صفویان در سال 1135 ﻫ . ق و ضعف دولتهای بعدی و همچنین ورود استعمار غرب در دوران قاجار، ایران نتوانست آن نظام مدنی دینی را حفظ و حراست نماید. تجدید حیات این نظام در سال 1357 هجری شمسی با انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی، باشكوه و تكامل و روند جدیدی عینیت و ظهور یافت. اما در فاصلة این سه قرن كه مابین این دو “نظام مدنی شیعی” وقفه ایجاد شد، حركتها و تحولات گستردهای در قالب “نهضت بیداری اسلامی” كه در واقع حركتهای انقلابی ماقبل نظام سیاسی است، به وقوع پیوست؛ به عبارت دیگر قیام تحریم تنباكو، نهضت مشروطه، نهضت نفت، نهضت پانزده خرداد بخشی از هویت ملی و دینی ایرانیان را از تاراج استعمارگران محفوظ نموده و هر یك زمینهساز بخشی از نظام مدنی و دینی گشتند. اما در این بین چه در قیاس با كل حركتهای سیاسی جهان اسلام و چه در نسبت با كل تحولات تاریخ ایران، “نهضت مشروطیت” توانست نوعی نظام سیاسی و قانون اساسی ایجاد نماید و اولین حركت نظاممند سیاسی را در قرن گذشته در بین كشورهای اسلامی بنیانگذاری كند.
این توالی تاریخی یعنی در ابتدا تأسیس صفویه و سه قرن بعد از آن تأسیس نظام مشروطه، مؤید این نكته میباشد كه آزادیخواهان ایران در عهد مشروطه نیازی نمیدیدند كه آزادی و استقلال را توأمان مطرح نمایند؛ چرا كه ایران به خلاف كشورهای حاشیهای حوزة عثمانی از استقلال و انسجام قابل توجهی برخوردار بود و بحث “آزادی” به دنبال “استقلال” مطرح گردید، در حالیكه در حوزه نفوذ عثمانی بحث آزادی به مثابة آزاد شدن از سلطه عثمانی و استقلال كشورهای عربی محسوب میگشت. در هر حال به نظر میرسد اینكه ایران در دو مقطع مشروطه و انقلاب اسلامی توانسته است خود را از سطح “نهضت” و “انقلاب” به سطح “تأسیس نظام سیاسی” و ایجاد قانون اساسی ارتقاء دهد و در حقیقت حركت “سلبی” را به حركت “ایجابی” مبدل سازد، معلول عوامل ویژهای است. بدون شك یكی از این عوامل “اندیشه آزادی” است كه در نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی در مرحله “سلبی” (مبارزه با استعمار و استبداد) و همچنین در “مرحله ایجابی” (تنظیم قانون اساسی و نظام سیاسی) نقش مهمی ایفاء نموده و منزلت خاصی را دارا میباشد. هر چند اندیشه آزادی در مشروطه با فقدان “جنبش نرمافزاری” و “نظریه منسجم دینی” (مثل ولایت فقیه) و گذار نكردن از لایههای عمیقتر تمدن غربی، در نهایت به نوعی آسیب و آفت دچار شده و در نهایت با تأسیس سلسله پهلوی بخشی از میراث خود را تاراج شده دید، اما در انقلاباسلامی همین اندیشه آزادی، بعد از قوام بخشیدن در مرحله نهضت، در تدوین قانون اساسی و همچنین در افق تمدن اسلامی توانست در كنار سایر مفاهیم از سیطره و تفوق تمدن مغرب زمین عبوركرده و خود را در افق تمدناسلامی بازیابی نماید و حركت بیداری اسلامی را رشد و تعالی بخشد.
نكته مهم دیگر این است، همانگونه كه به نقش آزادی در تكامل بیداری اسلامی اشاره شد، باید توجه داشته باشیم این تأثیر و تأثر متقابل بوده و نهضت بیداری اسلامی و نظام مدنی دینی و تمدن اسلامی نیز در ارتقای فهم و بروز “ظرفیت-های آزادی” در هریك از این مقاطع نیز موثر بوده و با هر یك از این سطوح (نهضت، نظام، تمدن) آزادی در مفهوم درستش به “فعلیت” بیشتری رسیده و ظرفیتهای بیشتری از خود بروز میدهد. اما اگر بخواهیم نقش اندیشه آزادی را در مبحث”تكامل” نظری و عملی در جامعه و سیر تحولات تاریخی ایران پیگیری نمائیم، باید بگوئیم. در این صورت مسئله و جواب، حوزه تمدنی و فلسفه سیاسی اسلام در مقابل حوزة تمدنی و فلسفه سیاسی غرب است كه ما آن را “تكامل بیداری اسلامی” از نهضت تا تمدن میبینیم و به تبین آن میپردازیم. این”صورت مسئله” هرچند “تاریخی” است ولكن “جوابها” درحوزة “اندیشه سیاسی” خواهد بود. این صورت مسئله و جواب، شالودة نوعی “نظریهپردازی”در این حوزه را میتواند در پی داشته باشد.
لازم است در این قسمت از نقش “آزادیخواهان مقدس” سخن به میان بیاوریم. این جریان با تأسیس نظام مشروطه توانست گام اول این تكامل را برداشته و بعد از آن با “نقد” حاكمیت مشروطه و انحراف آن تا عصر پهلوی، به طور كلی حركت بیداری اسلامی را از حاكمیت مشروطه جدا نموده و تمنای نظام سیاسی و مدنی دینی را نه در “مشروطة حاكم” بلكه در افقی بالاتر جستجو نمایند. این تمنای آزادیخواهان مقدس از عصر مشروطیت به پیشزمینههای تاریخی و فكری و ذهنی امام خمینی (ره) رسیده و آنرا در مقولة “تأسیس” یك نظام سیاسی دینی تمام عیار درظلّ “تمدن نوین اسلامی” جلوهگر نمود؛ جلوهای كه با نقد جدی و شالودهشكنی در “نظام لیبرالیزم” و “تمدن تك ساحتی” غرب دنبال گردید. این شالودهشكنی و افقگشایی جدید در تأسیس نظام مدنی دینی و تمدن اسلامی همان آزادی و رسیدن به “فضاها و امكانات جدید” است و این تأثیر و تأثر اندیشه آزادی با بیداری اسلامی در عمیقترین لایههای آن مطلب مهمی است كه این مقاله به آن توجه نموده است.
2. سؤال و فرضیه تحقیق
اگر بخواهیم سؤال اصلی و سؤالات فرعی را با توجه به تمهیدات گفته شده بیان نمائیم، میتوانیم بگوئیم كه مهمترین سوالات این تحقیق این است كه اندیشه آزادی چه نقشی در مراحل مختلف نهضت بیداری اسلامی بخصوص در تحولات ایران از مشروطیت تا انقلاب اسلامی داشته است؟ این نقش چگونه و در چه شرایطی بوده و سیر تاریخی و فلسفه سیاسی آن چگونه است؟ آیا آسیبشناسی خاصی را هم دارد یا نه؟ اما در جواب این سؤال اساسی و چند سؤال دیگر كه قسمت عمدة تاریخ معاصر را هم پوشش میدهد شاید بتوان فرضیه زیر را بیان نمود و گفت اندیشةآزادی بخاطر آنكه در “موج دوم” و “موج چهارم” بیداری اسلامی توانسته است حركت سلبی (نهضت ضداستبدادی و ضداستعماری) را به مرحلة نظامسازی و نظام مدنی) وارد كند و از این منظر نوعی “تكامل و تعالی” در بطن این اندیشه بیداری اسلامی دیده می-شود. هر چند در موج دوم فقط نظام مدنی را شاهدیم، ولی در انقلاب اسلامی این نظام به نوعی “نظام مدنی دینی” می-باشد. در حقیقت اندیشه آزادی دو حلقه نظام صفویه و نظام مشروطه را با نوعی تكامل دینی به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی وصل مینماید، البته باید گفت این حلقة وصل تمام ماجرا نبوده و بخشی از آن محسوب میشود.
این مقاله با این نگرش، اندیشه آزادی را در دو مقوله”اندیشه ترقی”(مربوط به حوزة سكولاریسم و روشنفكری دینی) و “اندیشه تعالی” (مربوط به نهضت بیداری اسلامی) مورد بازكاوی قرار میدهد و در نهایت “آزادی” و نقش آن را در سه مرحله “نهضت”، “نظام” و “تمدن” و گذار از یكی به دیگری بررسی مینماید. ذكر این نكته لازم است كه اندیشه ترقی در ایران به معنای برداشت سطحی و مبتذل از غرب است و حتی كمتر به لایههای عمیقتر فلسفه و تفكر غرب پرداخته است لذا تقابل اندیشه ترقی با اندیشه تعالی، تقابل “سطح” با “عمق” است.
این تمهیدات درصورتیكه با احتیاط علمی و دقت پژوهشی انجام پذیرد امید است كه دورنمای “نظریه” منسجمی كه بیشتر شالودة آن تاریخ و فلسفه سیاسی است، نشان داده شود. انشاءالله.
برای ورود به بحث تأثیر اندیشه آزادی در تكامل بیداری اسلامی لازم است سه مفهوم و مفروض خود را در ابتدا در قالب سه تمهید علمی و یا سه ستون برای پایه مباحث بعدی بیان و معرفی اجمالی نموده، تا بهتر بتوانیم به منزلت اندیشه آزادی در تحولات بیداری اسلامی واقف گردیم:
3. سه تمهید درباره تاریخ فكری و تحولات ایران
تمهید اول: صفویه، اولین نظام مدنی شیعی در ایران: در سال 907 ﻫ .ق شاه اسماعیل دولت صفوی را پایهگذاری نمود. دولتی كه تشكیلش استقلال سیاسی ایران را در پی داشت. او مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی كشور اعلام كرد. ایران از پانصد سال پیش در دوره صفویه با یك الگوی مذهبی به یك “هویت ملی جدید” رسید و توانست از جامعه شیعی و اسلامی دفاع كند (نجفی و حقانی،1391، ص16 و 19). این الگو در همان دوره صفویه بعد از نزدیك به دو قرن و نیم آرام آرام رو به زوال رفت و بعد سلسلههای افشاریه و زندیه روی كار آمدند. سلسلههای بعدی یعنی قاجارها و پهلوی نتوانستند از “هویت جدید ملی” آنچنانكه شایسته است دفاع كنند و این كار یعنی حراست از هویت جامعه در غیاب یك نظام مدنی دینی را نهضتهای اسلامی یا همان بیداری اسلامی بر عهده گرفتند.
بنابراین دو طرف هویت ملی ایران در پانصد سالی كه استقلال جدید پیدا نمود. با مكتب تشیع دو نظام سیاسی قابل مشاهده است، یك نظام ناقص و یك نظام كاملتر. در حد فاصل این دو، نظامهای سیاسی دیگر نتوانستند از هویت ملی ایران دفاع كنند، لذا حفظ هویت ملی و دینی بر دوش نهضتهایی چون تنباكو و مشروطه نهضت نفت و نهضت 15 خرداد و … بود.
با این وصف هنگامی كه نظامی دینی حاكمیت را در دست بگیرد و بتواند از هویت واقعی دفاع كند، نیازی به نهضت سیاسی ماقبل نظام مدنی نیست، بلكه نظام اسلامی در مرحله ای بالاتر به رشد هویت ملی كمك مینماید.
تمهید دوم: چهار موج بیداری اسلامی: وقتی از بیداری اسلامی سخن به میان میآید در حقیقت باید این نهضت و نام را برای حركتهایی بدانیم كه از هویت و استقلال كشورها و ممالكت اسلامی در مقابل اجانب حفاظت و نگهداری مینموده است. بیداری اسلامی از واكنش مصریان در مقابل حمله ناپلئون شروع و آرام آرام به سایر مناطق اسلامی رسید؛ اما برای ما ایرانیان این مسئله برای اولین بار در مقابله با روسها در جنگ اول و دوم ایران و روس اتفاق افتاد.
شكست در جنگهای ایران و روس نقطهعطف این دوران میباشد. هوشیاری علماء و اعلام جهاد آنان و شتافتن مردم به میدانهای نبرد از ویژگیهای این دوران است. این دوران زمینهساز آگاهیهایی در ایران میشود كه از جمله توجه كسانی چون عباس میرزا به علوم و فنون غربی است و همچنین احساس تحقیر و سرخوردگی عمومی در بین مردم ایران كه در اثر انعقاد قراردادهای ذلتبار گلستان و تركمانچای پیش آمد.
دومین موج شامل نهضتهای تنباكو و مشروطه بوده كه در اینجا احساس هویت، عمیقتر و تفصیلیتر میشود و در مشروطه، این حركت به سمت نظامسازی سوق داده میشود. رویكرد نسبت به غرب در این دوران دوگانه است از یك طرف استعمار، دشمن و نماینده ظلم و تجاوز است و از طرف دیگر پیشرفتهای تكنیكی غرب مورد ستایش برخی تحصیلكردهها قرار میگیرد؛ در هر حال موج دوم از موج اول متكاملتر و وسیعتر است.
سومین موج در دوره پهلوی شكل میگیرد؛ در این دوره تلاش نهضتها در پی حفظ هویت ملی در برابر سیاستهای استبداد مدرن پهلوی است. در این دوره حكومت علاوه بر مستبد بودن نماینده غرب و تهاجم فرهنگی غرب به ایران نیز محسوب میشود. این سومین حركت سلبی و برای حفظ هویت ایران از تهاجم فكری عصر پهلوی است، ولی این واكنش در مواقعی به لایههای عمیقتر استعمار غرب نیز واكنش نشان میدهد، هر چند كه این واكنش منجر به نظام سیاسی مطلوبی نمیگردد.
چهارمین موج وقتی روی میدهد كه مشروطیت كاملاً از توان افتاده و كسی نمیتواند جلوی هجوم مدرنیته به فرهنگ اسلامی را بگیرد. ایدههای قبلی نتوانستند از سلطنت عبور كنند در اینجا نظریه اسلامی “ولایت فقیه” در قالب جمهوری توانست با انقلاب اسلامی، سلطنت را كنار بزند؛ نظامی كه این بار شكل میگیرد جمهوریت را در كنار اصول و احكام اسلامی دارد. آن چه در این نظام دینی تجلی یافته و ابتدا در مرحله “اجمال” بود آرام آرام به مرحلة “تفصیل” پیش میرود و از این رو موج چهارم ادامه داشته و حركت خود از مرحله اجمال تا مرحله تفصیل و در قالب تمدن اسلامی نشان میدهد.
به نظر میرسد این نموداری است از حركت بیداری اسلامی در دو قرن گذشته تاكنون، از این چهار حركت، دو حركت سلبی (اول و سوم) و دو حركت سلبی و ایجابی توأمان میباشند (مشروطه و انقلاب اسلامی). این منحنی حركت بیداری اسلامی در دو قرن گذشته میتواند به شفافیت تاریخی در تأثیر اندیشه آزادی كمك نماید.
تمهید سوم: اندیشه تعالی و اندیشه ترقی: آنچه كه در تاریخ فكری و سیاسی ایران برای اصلاحات در دو سدة گذشته اتفاق افتاده است میتواند دو خط متمایز را نشان دهد این دو تفكر و جریان هر یك مدعای این را داشتهاند كه نسبت به حل مشكلات كشور و دوای بیداری و اصلاحات میتوانند راهحل ارائه دهند. هر چند این دو جریان و تفكر در مواردی در نقطهای به هم میرسند و در مواقعی نیز از هم دور میشوند در این نوشته نوشتار یكی را «اندیشه ترقی» و دیگری را «اندیشه تعالی» نام مینهیم. صورت مسئله و جواب مسئله، توجه به واقعیات و آرمانها و شاخصها در هر یك تفاوتهای عمدهای را نشان میدهند. به نظر میرسد جریان اندیشه ترقی كه خود را مخالف استبداد نشان میداد در مشروطیت و در عصر پهلوی آرامآرام جریان استعمار غرب را لااقل در ابعاد مختلف آن نادیده گرفت و به صورت یك”ایدئولوژی شبه مدرن” به تحلیل و تفسیر تاریخ سیاسی معاصر و روند تحولات حال و آینده پرداخت.
اما اندیشه تعالی كه بهزعم اندیشه ترقی باید در گروه استبداد و ارتجاع قرار گیرد، اینطور نبوده و در مشروطه و در نهضت بیداری اسلامی اثبات كرد كه همانقدر كه از اندیشه غربگرایی (اندیشه ترقی) فاصله دارد از جریان ارتجاع و استبداد نیز فاصله داشته و جریانی متمایز است. این اندیشه به متون دینی و بومی نظر كرده و حساسیت خود را بر استبداد و بر استعمار توأمان متمركز میكند. انقلاب اسلامی و نظام سیاسی برآمده از آن، نمایانگر تام این جریان در عصر حاضر است.
بعد از ذكر این سه مقدمه یعنی تبیین اجمالی چهار موج بیداری اسلامی، نقش نهضتهای اسلامی در پاسداری از هویت ملی در غیاب دو نظام مدنی شیعی به فاصله سه قرن از صفویه تا انقلاب اسلامی و همچنین دو موج اصلاحات یكی غربی در قالب اندیشه ترقی و دیگری اصلاحات اسلامی و بومی در قالب اندیشه تعالی میتوانیم به بررسی اندیشه آزادی و جهشی كه این اندیشه در عصر مشروطیت داشته توجه نمائیم.
4. اندیشه آزادی قبل از نهضت مشروطیت
در اولین موج بیداری اسلامی كه در ایران با جنگهای ایران و روس آغاز گردید و تا قبل از قیام تحریم تنباكو ادامه می-یابد، برخورد ایرانیها با غرب بیشتر یك برخورد سلبی است زیرا مواجهه غرب با كشورهای اسلامی غالباً نظامی بوده و اروپاییها با جنگافزارهای نظامی خود به سرزمینهای اسلامی تجاوز مینمودند. با توجه به این كه عمده مباحث آن دوران جنگهای نظامی بوده و با رویكرد سلبی مسلمانان در نهضت بیداری اسلامی روبه رو بوده است، مفاهیمی چون آزادی در این میان جایگاه سازنده و اثباتی ندارد، بلكه صرفاً این وقایع سبب میشود تا ایرانیان به این فكر كنند كه چرا مغلوب میشوند و آهسته آهسته متوجه عیوب ساختارهای قبلی خود بشوند. این صورت مسئله زمینهساز وقایع تاریخی مهمی تا قبل از نهضت مشروطیت میشود. قتل گریبایدوف ، سفیر روس متجاوز، به دست مردم و قیام تحریم تنباكو در سال 1309 ﻫ . ق از نمونههای مهم این دوره است. (نجفی و حقانی،1388، ص104)
در این زمان كه ایران از استقلال قابل توجهی برخوردار است ولی در اثر ضربة معاهدههای ننگین گلستان و تركمانچای، ضربه روحی و جغرافیایی و اقتصادی سنگینی را متحمل میگردد در این وضعیت كه استعمار خارجی خود علت مشكلات فزاینده كشور است، جریانی در حال شكلگیری است كه متشكل از دیپلماتها و تحصیلكردههای اروپا رفته است، این گروه ابتدا آرام و طبیعی ولی كمكم بصورت غیرعادی و حتی در مواقعی با حمایت سفارتخانههای خارجی به طرح اندیشه-ها و تأسیس نهادهایی همت میگمارند كه بیش از آنكه ایرانی و بومی باشد، رنگ خارجی و غیر بومی به خود میگیرد. بحث از كم و كیف این مسئله در اینجا ضرورتی ندارد اما در بین نوشتهها و گفتههای این جریان و تفكر میتوان از مبحث جدیدی به نام “آزادی” سراغ گرفت. آزادی كه بیشتر در قالب حسرت تجدد و مدرنیزاسیون از اروپای متمدن شكل گرفته است. این آزادی، “ایدئولوژیك شده” بعدها به صورت علنیتر در رسالهها و نوشتههای روشنفكران و مجامع سری عصر مشروطیت و بعد از آن به مطبوعات و جراید و كتب راه پیدا میكند. اما این ماجرا، “آزادی” در قالب اندیشه ترقی است. در حالیكه “آزادی” در قالب اندیشه تعالی، هر چند با استبداد قاجاریه مخالف است اما حركت خزنده استعمار خارجی و تضعیف هویت و غرور ملی بعد از تركمانچای را هم مهم میداند. در این مقطع آزادی از استعمار خارجی، قراردادهای ضدملی، استبداد داخلی و تضعیف روحیه ملی در قالب نهضتهای اسلامی كه اوج آن ابتدا قیام تحریم تنباكو و بعد از آن نهضت مشروطیت، است قابل بررسی میباشد.
قبل از آنكه به بحث آزادی در بُعد اجتماعی و سیاسی آن توجه شود و جهشی را كه از این نظر در اندیشه مشروطیت رخ داده است بیان شود، لازم است به سابقه این بحث و ارتباط بُعد اجتماعی و سیاسی آن با بُعد فلسفی مسئله توجه گردد. در این مورد یكی از محققین علوم سیاسی مینویسد:
ظاهراً مسلمین در گذشته آزادی به مفهوم اجتماعی و سیاسیاش را اغلب در جنبة منفی آن میشناختند. این خصوصیت تا اندازهای معلول روش فرهنگنویسان بوده است كه بیشتر در تعریف واژة حُر عربی آن را در برابر عبد میآوردند. یعنی همین قدر میگفتند كه آزاد كسی است كه بنده نباشد. واژة پارسی آزاد نیز به معنای باستانی آن، به القاء مفهوم مثبت این اصطلاح یاری نمیكرد . زیرا بدانگونه كه از ریشة این واژه به معنای زادن بر میآید در ایران آن زمان یعنی پیش از ظهور اسلام و اعلان اصول برابرخواهانة آن، آزادی حتی از لحاظ نظری فقط موهبت كسانی به شمار میآمد كه از تباری بلند زاده شوند تا بتوانند به یكی از گروههای ممتاز اجتماعی تعلق یابند. علت دیگر رواج مفهوم آزادی در میان مسلمانان آن بوده است كه متفكران ما از همان آغاز اسلام میان آزادی به معنای اجتماعی و سیاسی آن و آزادی به معنای فلسفی-اش فرق میگذاشتند و اوّلی را به لفظ “حریت” و دومی را به لفظ “اختیار” میخواندند. معنای اختیار در كاوشهای فلسفی راجع به آزادی ارادة انسان بررسی شده و اگرچه لفظ اراده نیز گاهی به جای آن میآمد ولی اختیار، عموماً به معنای ارادة ناشی از اندیشه و تأمل به كار میرفت و در نتیجه بسیار ارجمندتر از اراده بود.(عنایت، 1351، ص 59)
5. ارتقای اندیشه آزادی در عصر مشروطیت
در موج دوم بیداری اسلامی، نهضت مشروطه رخ داد و نهضت عدالتخانه و تشكیل مجلس شورای ملی شكل گرفت. بنابراین در این موج شاهد آن هستیم كه بیداری اسلامی تنها جنبه سلبی ندارد بلكه جنبه ایجابی پیدا میكند. مهمترین جنبه سلبی آن در برابر اقدامات حكومت بود كه در این راه روحانیون و منورالفكران با یكدیگر همراهی داشتند و علیه ظلم قاجارها متحد شدند و در مراحل اولیه نهضتمشروطیت به موفقیتهای چشمگیری دست یافتند؛ اما پس از این موفقیت-های اولیه، اختلافات اساسی خود را نشان داد. اختلاف بر سر نظامسازی و قانونگذاری بود. علماء و روحانیون همراه با مشروطه در مبارزات نخستین، اكنون نظرات متفاوتی با منورالفكرها در امر چگونگی اداره حكومت و نوع نگاه به قوانین داشتند (نجفی و حقانی،1388،ص271الی282). این همان تفاوتی است كه نمایانگر دو خط متفاوت در تاریخ ایران یعنی اندیشه ترقی و اندیشه تعالی است.
6. آزادیخواهان مقدس
در این مسئله كه بحث آزادی در ارتقاء اندیشه سیاسی دورة مشروطیت نقش مهمی داشته است شكی نیست؛ اما اینكه این مسئله به چه صورت توانسته است واكنش سلبی نهضت بیداری اسلامی را به “نظام سازی” كه در حقیقت نوعی حركت اثباتی و ایجابی است تبدیل نماید، از مسائل عمیق فلسفه سیاسی درایران است. هر چند بعدها بین آزادیخواهان در ماهیت این نظامسازی اختلاف افتاد و دو گروه اسلامی و غربگرا، ماهیت و جهت این نظام جدید را با قرائت خود تفسیر نمودند، اما در اینكه همه بر ضرورت تغییر از وضع موجود یعنی استبداد به سمت یك نظام جدید اتفاقنظر داشتند شكی نیست. به نظر میرسد جنبش مشروطهخواهی از نظر بُعد تاریخی با یك تمهید اولیه صورت گرفته باشد و آن حركت “نهضت عدالتخواهی” باشد. در حقیقت برای مردم و نخبگان سیاسی و دینی در قرن گذشته در درجه اول مسئلة “ظلم” و نبودن مركزی برای احقاق حق كه به آن عدالت خانه میگفتند مهم بود. لذا مفهوم “ظلم” و “عدل” در تقابل با هم مطرح گردید. همچنین در راستای گرفتن مركزی برای احقاق حق و عدالتخواهی بحث جدیدی مطرح گردید و آن بحث این بود كه حل این مسئله ممكن نیست مگر آنكه نظام سیاسی و قدرت حاكم نیز اصلاح گردد و پارلمان و مجلس نیز، ضمانت اجرایی و محل وضع قوانین عادلانه باشد. در این قسمت نیز بین آزادیخواهان دربارة تأسیس مجلس و نهاد مقننه كم و بیش وحدت نظر وجود داشت، اما این مجلس و تأسیس آن نیاز به قانون اساسی داشت و این خود دغدغه جدیدی بود كه برخی از آزادیخواهان با توجه به تجربه ممالك اروپایی به سمت قانون اساسی نویسی به سبك انگلیس یا فرانسه و بلژیك كشیده شدند. بدین ترتیب تاریخ گواه است كه مراحل این تغییر و تكامل و البته آسیبشناسی بعدی آن بدین نحو صورت گرفته است:
مرحله اول: جنبش عدالتخواهی و مقابله با ظلم و نهادهای آن
مرحله دوم: قرار گرفتن بحث آزادی در كنار عدالت با تأسیس مجلس شورای ملی
مرحله سوم: تثبیت نظامسازی با نوشتن قانون اساسی
هر چند در مرحلة سوم میتوان از دو جریان مشروطة مشروعه و مشروطهخواه سراغ گرفت ولی بعد از آن بخصوص بعد از استبداد صغیر و مشروطه دوم با اختلاف نظر بین مشروطهخواهان غربگرای حاكم و مشروطهخواهان متدین اصفهان و نجف و شیراز و سایر شهرها، شاهد ظهور قدرتمند جریانی در مشروطه هستیم كه ما با نام “آزادیخواهان مقدس” از آن یاد مینمائیم. این جریان دارای ویژگیهای زیر میباشد:
1. طرفدار مشروطه، عدالت و آزادی و نظام پارلمانی و قانون اساسی است.
2. مخالف استبداد قاجاریه و مخالف استبداد صغیر بوده است.
3. در بسیج نیروی مردمی و نزدیك كردن مفاهیم مشروطه با مفاهیم اسلامی سعی فراوان مینماید؛ لذا تفسیر از آزادی و مسـاوات و برابری و سایر مفاهیم را در رسالهها و اعلامیهها و نوشتههای این گروه شاهدیم.
4. این جریان علیرغم آزادیخواه بودن و ضداستبداد بودن، ضد سیاستهای انگلیس بوده و در حقیقت استعمار روس و انگلیس را توامان دشمن خود محسوب مینماید و با بستنشینی در سفارتخانههای خارجی بخصوص انگلستان مخالف بوده و از حركت مردم به طرف قنسولخانه انگلیسی جلوگیری مینماید. لذا اینان مشروطهخواهان و “آزادیخواهان مقدس ضدانگلیسی” میباشند.
5. این جریان آزادیخواه، در بحث قانون اساسی مانند جریان مشروطه مشروعه، در بحث متمم دوم قانون اساسی و نظارت فقها بر مجلس نیز، نظریه مطابقت قوانین مجلس را با نظارت و تأیید فقها میپذیرند.
با توجه به روند تاریخی و فكری جریان آزادیخواهان مقدس میبینیم این گروه آزادی و ضرورت آن را برای نظامسازی آن هم نظامسازی مدنی دینی در قالب مشروطیت مورد پذیرش قرار میدهند ولی از قبول این آزادیخواهی در قالب “ایدئولوژی”و فلسفههای سیاسی غرب و “لیبرالیزم” دوری میگزیند و این همان نكتة مهمی است كه در كتب و رسائل و اعلامیههای این گروه به چشم میخورد. ما در تاریخ مشروطه از رسائلی با نام “شیخ و شیوخ” و یا ” مناظره پیر و جوان” میتوانیم اطلاع حاصل كنیم، در اینگونه نوشتهها، فرهنگ سنتی كه به ضرورت تحول و آزادی معتقد است از دسائس استعمار و افراط آزادیخواهان و تغییر در مذهب و فرهنگ مردم نیز هشدارهایی را میدهد. رساله مقیم و مسافر نوشته آیت حاج آقا نورالله اصفهانی كه “مسافر” یعنی یك عالم مشروطهخواه در مقابل استدلالهای مقیم كه نماینده یك عالم مشروعهخواه است، از ضرورت آزادی و نقش آن در تحولات جامعه و دوری گزیدن از استعمار و فرنگی مآبی سخن به میان میآورد. همچنین مرحوم آیتالله علامه میرزا حسین نائینی نظریهپرداز بزرگ مشروطه نجف در كتاب تنبهالامه و تنزیه-المله نیز در این زمینه مطالب مهمی دارد.
جریان و تفكر آزادیخواهان مقدس توانستند با ارتقای حركت بیداری اسلامی از مرحله “نهضت” به نظام مدنی دینی نوعی الگوبرداری مردمسالاری دینی را در قرن گذشته به وجود بیاورند و با قبول آزادی در كنار مفاهیمی چون عدالت و شورا و مساوات و ظلمستیزی و … تفسیری از آزادی در متون اسلامی و دینی پیدا نمایند. این مسئله هر چند در روند مشروطه حاكم و حاكمیت سكولارها در دوران رضاخان پهلوی نادیده گرفته شد و با عدم اجرای متمم دوم قانون اساسی و اجرا نكردن كامل نظارت فقها در مجلس، به عنوان نقد و عدم مشروعیت حاكمیت در دوران پهلوی از آن یاد میشد و حتی امام خمینی(ره) نیز در اولین جرقههای مخالفت با رضاخان در كتاب كشف اسرار و بعدها در دهة چهل و بعد از آن از عدم اجرای قانون اساسی مشروطه و رشد نهضت اسلامی در موج چهارم از این اصل نظارت فقها استفاده مینماید.
با توجه به مطالب گفته شده از نظر فكری و ایجاد نوعی فلسفه سیاسی جدید، نقش اندیشه آزادیخواهان مقدس را می-توانیم به صورت زیر در تكامل نهضت بیداری اسلامی خلاصه كنیم:
1. ضرورت ایجاد نظام سیاسی و تغییر در حاكمیت
2. ضرورت ایجاد مجلس و انجمنهای ملی و قانون اساسی با مفاهیم اسلامی؛ آزادیخواهان مقدس از مجلس و انجمنهای ملی با نام “مقدس” یعنی دارای شورای مقدس ملی و یا انجمن مقدس ملی یاد مینمایند.
3. ضرورت تبیین آزادی و نسبت آن با عدالت و شورا و هویت.
4. نقد استعمار و بخصوص دوری از سیاستهای انگلستان، سفارتخانه آن و انجمنهای سری و بخصوص انجمنهای فراماسونری.
5. نقد حریت افراطی و دوری از ایدئولوژیهای جدید در تفسیر آزادی
6. تبیین نوعیتمدن شكوهمند اسلامی درگذشته و تصویرآن برای آینده و نقد تمدن مادی غرب
بخوبی معلوم است كه این جریان و خط فكری در بیداری اسلامی خیلی زود توانست این نهضت را عمق بخشیده و علیرغم حاكمیت غربگراها در مشروطه، راه بیداری اسلامی را از انحراف مشروطه حاكم جدا كرده و روند موجود را نوعی آسیبشناسی در بیداری اسلامی معرفی نماید.
حركت بیداری اسلامی با تكاملی كه در این دوره پیدا نمود، توانست در كشور عراق و بخصوص در حركت تاریخی “ثورةالعشرین” نیز تأثیر بیداری اسلامی و رشد آن را آشكار نماید و نقد جدی مراجع شیعه نجف از حضور انگلستان در عراق و جدا كردن صف آزادیخواهان از انگلستان به عنوان مدافع آزادی و قانونمندی را شكل دهد.
7. اسناد و كتب و اعلامیههای تاریخی مراجع و علمای شیعه
برای استناد بخشیدن به مبحث آزادیخواهان مقدس میتوانیم از مراحل مختلف گفته شد با اسناد و مدارك تاریخی به بحث غنا و ارزش بیشتری داده و متن تاریخ را دوباره مرور نمائیم. در این قسمت برخی رسائل و اعلامیههای علمای ایران و عراق را دنبال مینمائیم.
از جمله رؤسا و پیشوایان جریان آزادیخواهان مقدس، زعمای و مراجع شیعة مشروطهخواه در نجف اشرف بودهاند؛ آیات عظام آیتالله ملامحمد كاظم خراسانی و آیتالله شیخ عبدالله مازندرانی از این دسته افراد سرشناس و متفكری هستند كه در مورد جایگاه اندیشه آزادی و تأثیر آن در مشروطیت و سوءاستفاده از آن، اینگونه مطالبی را نوشتهاند. ایشان در تلگرافی به تاریخ اول ذیقعده 1327 اینگونه هشدار میدهند:
«چون مذهب رسمی ایران همان دین قدیم اسلام و طریقه حقه اثنیعشریه صلوات الله علیهم اجمعین است. پس حقیقت مشروطیت و آزادی ایران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبق بر احكام خاصه و عامه مستفاده از مذهب و مبنی بر اجراء احكام الهیه عراسمه و حفظ نوامیس شرعیه و ملیه منع از منكرات اسلامیه و اشاعه عدالت و محو مبانی ظلم و سد ارتكابات خودسرانه و صیانت اسلام و حوزة مسلمین …» (نجفی و حقانی،1388، ص291).
این دو مرجع دینی درادامه اصول آزادی در هر ملت را منطبق با فرهنگ آنان دانسته و مینویسند:
«همچنانكه مشروطیت و آزادی سائر دول و ملل عالم بر مذاهب رسمیه آن ممالك استوار است، همینطور در ایران هم براساس مذهب جعفری- علی مشیدهالسلام – كاملاً استوار و مصون از خلل و پایدار خواهد بود و هیچ صاحب غرض فاسد و مفسد متمكن نخواهد بود كه خدای نخواسته خودی به میان اندازد و برخلاف قوانین و احكام مذهب جعفری حكم قانونی جعل و زندقه و بدعتی احداث و قانون اساسی و اصل مشروطیت ایران را نقص و استبدادی به شكل ملعون دیگر به مراتب اشنع از اول بر پا نماید….» (همان، ص 292).
این دو مرجع مشروطهخواه در تاریخ 29 شهر جمادیالثانیه 1328 هجری قمری باز در رابطه با سوءاستفاده از كلمه آزادی مینویسند:
«بحمدالله تعالی ایران مملكتی است اسلامی و قاطبه امراء و سرداران عظام ملی و … با اتحاد عنصر غالب بر دیانت حقه اسلامیه ثابت و راسخ و امتیاز مشروطیت و آزادی این مملكت جز بر اساس قویم مذهبی كه ابدالدهر خللناپذیر است غیرممكن و حفظ بیضة اسلام و صیانت وطن اسلامی همان تكلیفی را كه در هدم اساس استبداد ملعون سابق مقتضی بود، در هدم مقتضی و عشاق آزادی پاریس قبل ازآنكه تكلیف الله عزاسمه دربارة آنها طور دیگر اقتضاء كند بهسمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتی را آسوده و این مملكت ویران را به غمخوارانش واگذارند…» (همان، ص308).
آیتالله شیخ عبدالله مازندرانی در نامه دیگر به حاجی محمدعلی بادامچی از مشروطه خواهان تبریز این دو دستگی و اختلاف در “حریت” را با صراحت بیشتری مطرح كرده و اتحاد اولیه و اختلاف ثانویه كه همان تفاوت دو فرهنگ تمدن اسلام با غرب است را اینگونه بیان میكند:
اول اینكه در قلع شجرة خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قویم مشروطیت یك دسته مواد فاسدة مملكت هم به اغراض دیگر داخل و با ما مساعد بودند. ماهابه غرض حفظ بیضه اسلام و صیانت مذهب، سد ابواب تعدی و فعال مایشاء و حاكم مایرید بودن ظالمین در نفوس و اعراض و اموال مسلمین و اجراء احكام مذهبیه و حفظ نوامیس دینیه و آنها به اغراض فاسدة دیگر… بعضی مقدسین خالی الغرض از مشروطیت هم به واسطة دخول همین مواد فساد در مشروطه-خواهان و از روی عدم تمیز این دو امر از یكدیگر به وادی مخالفت افتادند. علی كل حال، مادامی كه ادارة استبدادیة سابقه طرف بود این اختلاف مقصد بروزی نداشت پس از انهدام آن ادارة ملعونه تباین مقصد علنی شد ماها ایستادیم كه اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبی كه ابدالدهر خلل ناپذیر است استوار داریم آنها هم در مقام تحصیل مراودات خودشان به تمام قوا برآمدند… »(همان ، ص 312)
در آخر نامه را اینگونه تمام میكند:
«باید عوض اشك خون گریه كنید كه این هم زحمات را برای چه فدا كردیم و آخر كار به چه نتیجة ضد مقصودی گرفتار شدیم.» (همان )
این چند سند تاریخی، بخوبی نشان میدهد، بیداری اسلامی از رسوخ غربگرایی حول كلمه آزادی انتقاد جدی داشته و این نقد به نحوی است كه نظام حاكم مشروطه از ذات و اصالتهای دینی خود جدا شده است.
از دیگر حوزهها فكری كه آزادیخواهان مقدس در مشروطیت بدان توجه داشتند، مشروطیت اصفهان بوده كه با توجه به اینكه در رأس حاكمیت سیاسی و انجمن مقدس ملی اصفهان، آیتالله حاج آقانورالله اصفهانی حضور داشته در حقیقت نوعی مردمسالاری دینی به اسم مشروطیت در آن اجراء میگشت، آیتالله حاج آقانورالله نیز در بحث آزادی با مسئلهای مشابه صورت مسئله حوزة نجف روبهرو بود، لذا ایشان نیز در تبیین این مسئله و مراتب آزادی و تفكیك آن از مغرب زمین نكات در خور توجهی را عنوان نموده است. وی در رساله سیاسی خود به نام رساله “مقیم و مسافر” این چنین به بحث آزادی پرداخته و ابتدا فرهنگ استبدادی دوران قبل ازمشروطه را اینگونه توصیف میكند:
«استبداد در مملكت منحصر به سلطان و شاهزادگان و وزراء و امراء نیست وقتی بنای سلطنت به استبداد شد، تمام افراد به استبداد رفتار مینمائید هر قوی و زبردست به ضعیف و زیردست خود ظلم میكند، گاه میشود استبداد كدخدای ده از استبداد سلطان زیادتر میشود. »
در ادامه بحث ایشان در تبیین آزادی مینویسد:
« تمام خلق در غیر آنچه قانون كتاب و سنت آنها را مقید نموده، باید آزاد باشند نه آزادی به این معنی كه بعضی از جهال خیال كرده و میگویند كه مرادشان آزادی در مذهب باشد، بلكه همان حریت و آزادی مقصود است كه خداوند در كتاب و سنت فرمود و آنها را آزاده فرموده در مقابل بندگی.»( اصفهانی،1327، ص 61)
در ادامه ایشان با تأكید بر مقوله آزادی اینگونه مینویسد:
« باید خلق بندة خدا باشند و جز بندة خدا بندة دیگری نباشند، تمام مردم آزاد هستند ولی آزادی احدی تا اندازهای می-باشد كه مزاحم با آزادی دیگری نباشد مثلاً آزاد نیست برای كسی كه سلب شرف و عزت یا منع حقی از حقوق دیگری را بكند. مقامات و شئونات همه كس باید محفوظ بماند و در حدیث وارد شده است: الناس كلهم احرار ولكن فضل الله بعضكم بعضاً. »(همان)
آیتالله حاج آقانورالله در جواب پرسشی از حقیقت آزادی در جواب یك جریدهنویس میگوید:
« معنای آزادی تخلص از قید عبودیت مخلوق و نجات از چنگال ظلم و بیداد است و نه تخلص از قیود تكالیف شرعیه و حدود دینیه و احكام الهیه، كه اگر غیر از این باشد اساس دیانت حقه از میان رفته، انسان مطلق العنان و بی لجام میشود و ثمرة ارسال رسل و انزال كتب از میان میرود احسب الناس ان يُترك سداء پس رسوم تمدن وقتی كاملاً مجری خواهد شد كه مواظبت تامه در حدود و تكالیف شرعیه و آداب و رسوم دینیه به عمل آید. نصب افعال و اقوام ملت در قیود نوامیس الهی و حدود و قوانین مملكتی محدود و مقید گردد و معنای آزادی نه آن است كه كسی مطلق العنان و مختاریت كامله را دارا شود. معنای آن تقیدو تحدید حكام و ارباب نفوذ است كه دست آنها از تعدی و تجاوز به حقوق و جان و مال نوع انسان كوتاه گردد.» (روزنامه زایندهرود، سالدوم، شمارة 24، 28 رجب 1328 قمری)
از حوزههای فكری دیگر بیداری اسلامی كه بحث آزادی و جدا نمودن آن از اروپا و بخصوص انگلستان به طور ملموس و عینی در آن مطرح بوده است، حوزه بینالنهرین و كشور عراق است در این كشور كه تحت سلطة تركان عثمانی بود و از طرفی شاهد نهضت مشروطه ایران بودند، به نحوی بحث مراتب اندیشه آزادی و جدا شدن از سلطة عثمانیها و بعد از آن انگلستان مطرح میشود. مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین كاشف الغطاء این قضیه را اینگونه شرح میدهد:
« زمانی كه در هفتاد سال قبل متولد شدم، زمان حكومت عبدالحمید بود. وی و اعوان و انصارش بر عراق سلطه داشتند و حكومت استبدادی و سلطهگرانهشان بر مردم عراق، باعث رشد تبلیغات انگلیسها در عراق شد و محبوبیت انگلیسها و الگو قرار گرفتن نژاد انگلوساكسون، تبعات بعدی ماجرا بود. رشد قضیه تا آنجا بود كه این مطلب در لسان مردم عراق شیوع یافت كه “دولت عادله” یعنی دولت بریتانیا؛ و وقتی هم كه یك نفر عراقی میخواست نامی از انگلیس ببرد، میگفت: “دولت عادلة بریتانیا”. این آشفتگی اذهان تا آنجا ادامه یافت كه حتی یك رهگذار خیابانی هم معتقد شده بود كه اگر انگلیسها بر عراق حكومت كنند، عراق را به بهشت تبدیل مینمایند و حتی یك وجب خرابی باقی نمیماند و این آبادانی دورانهای اولیه و زمان “باغهای معّلق بابل” را زنده خواهد كرد.
با این تمهیدات بود كه زمانی كه انگلستان با كشتیهای جنگی خود از فاو به بصره حمله نمود، بزرگان عراقی در ظاهر با تركهای عثمانی و در باطن قلوبشان متوجه انگلیسها بود. وقتی كار بالا گرفت، مردم فكر میكردند كه با روی كار آمدن دولت جدید، سعادت را برای آنها به ارمغان میآورد. این بود كه تركها را طرد نمودند؛ در حالیكه آنان در هر حال مسلمان بودند. به هرحال، اگر مساعدت و انقلابات پی در پی عراقیها بر ضد تركها بخصوص در نجف و حله نبود، امكان غلبة انگلستان بر عراق فراهم نمیشد. در همان روزها، یكی از بزرگان انگلیسی در حضور عموم عراقیها در یك سخنرانی اعلام كرد: “ما آزادكنندة شما هستیم و نه فاتح بر شما؛ ما آبادكنندة كشور شما هستیم و نه استعمار كننده”. اما در اثر گذشت زمان، عراقیها آنچه كه یافتند، انتقال از بد به بدتر بود. اما عمران آنها، صحرا بعد صحرا، خشكی بعد از خشكی، بیابان بعد بیابان … این مطالب گفته شده، اشارة كوتاهی بود برای اینكه بدانیم عراق بعد از داخل شدن آزادكنندگان(!) و آباد كنندگانش (!) به چه چیزی رسید؟» (كاشف الغطاء، 1373ه.ق)
از موارد جالب و تاریخی دیگر نامه لی.تیولسن فرماندار انگلیسی عراق است كه به آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی در بحبوحة ثورةالعشرین نوشته و از آزادیخواهی و حقوق انسانی از طرف انگلستان و برتری تفرعنگونه تمدن غربی صحبت به میان میآورد. وی خطاب به این مرجع شیعی مینویسد:
«حكومت بریتانیای عظمی، همیشه متكی بر سه اصل است: 1. اصل ترحم، 2. اصل عدالت، 3. اصل آزادی دین و عقیده.»
این نامه در تاریخ 13ذیحجه 1338 هجریقمری 20 سپتامبر 1920 میلادی نوشته شده است.
آیتالله شیخالشریعه در جواب نامه در جواب كلنل ولسن كه خود را فرماندار كل عراق معرفی كرده است در ابتدا می-نویسد:
«حضرت آقای فرماندار كل بغداد… همیشه اساس حكومت انگلستان مبتنی بر سه ركن است. 1. اصل ترحم، 2. اصل عدالت، 3. اصل آزادی دین و عقیده. »(همان)
آنگاه آیتالله شیخالشریعه در جوابی مبسوط به نوعی فلسفه لیبرالیزم و آزادیخواهی اروپائیان را با این بیان مورد پرسش قرار میدهد و واقعیت این سه اصل انگلیسی را اینگونه توصیف میكند:
«به نظر من، منظور از اصل اول- ترحم- این است كه هر وقت ملت عراق استقلال خود را مطالبه نماید، سربازانتان را بر علیه آن وارد كارزار نمایید و روسای آن را بكشید و علماء و زعما و نمایندگان مردم را تبعید و زنان و اطفال را هدف گلوله قرار دهید و منازل و مزارع و اموال كسانی را كه مخالف قیمومیت انگلستان و خواهان تشكیل حكومت ملی عرب هستند، بزنید و هتك حیثیت و آبرو بنمایید و اموال بیگناهان را مصادره كنید و شهرها را برای تلف شدن مردم از گرسنگی محاصره نمایید و تجهیز شهرستانها را برای دفاع مخالف قوانین اعلام كنید.
اصل دوم یا عدالت، یعنی كشتار و اعدام بدون جرم و محاكمه و تبعید به مجرد مطالبة استقلال و استعمال سرنیزه در زندان به اندك شبههای و عدم استماع دعوایی كه بر علیه انگلستان باشد و غیر اینها از اموری كه نه موافق عقل است و نه مطابق قانون.
اصل سوم یا آزادی دین و عقیده، عبارت است از تیراندازی هواپیماها و كامیونها بر مساجد و كشتن عبادتكنندگان و زنها و بچهها و تشكیل دادگاه نظامی برای مجازات كسانی كه جهت ذكر مناقب رسول اكرم (ص) به جهت سوگواری حضرت امام حسین (ع) مجالسی برپا سازند مگر با اجازة فرماندار نظامی و نیز عبارت است از بهم زدن مراسم سرور مسلمین در اعیاد و غیر اینها، از مطالبی كه اگر شرح دهم، هر آینه طولانی خواهد شد. عجب این است كه شما تقاضای حسنتفاهم مینمایید و میگویید ما همه را مجازات نخواهیم كرد، بلكه اشخاصی را كیفر میدهیم كه اسامی آنها نزد ما و شما و پیش خودمان معلوم است؛ به گمان اینكه آنها مفسدند. پس تعریف فساد شما عبارت است از مطالبة حق؛ در صورتی كه آنها جز اینكه مطالبة حق خود را بنمایند و شما جلوگیری نمودهاید، عملی انجام ندادهاند. شما آنها را زیر آسیای نرم كنندة جنگ قرار دادهاید؛ [و] آنها از نفس و مال و ناموس خود دفاع كردند. اگر متعرض اینان و حقوقشان نمی-شدید، هرگز قطرةخونی از شما و آنها نمیریخت؛ اما این پرده را چنان دریدید كه با هیچ نوع نخ و سوزنی دوخته نمی-شود. مسبب شما هستید و نتیجه هم از شماست. نظر ما در موضوع این است كه به عراقیها استقلال تام داده شود؛ استقلالی كه خالی از هر عیب و قیدی باشد. »(همان)
تا این قسمت به فرازهایی از بحث آزادی در نهضت بیداریاسلامی و نظر مراجع و بزرگان شیعه اشاره شد. مناسب است بحث آزادی را در موج چهارم بیداری اسلامی یعنی انقلاب اسلامی دنبال نمائیم.
8. اندیشه آزادی در ساحت تكاملی انقلاب اسلامی ایران
با انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، جمهوری اسلامی شكل گرفت. بنابراین در این موج چهارم بیداری اسلامی، سلب و ایجاب در مورد مفهوم آزادی به اوج ظهور خود رسیدند. اول: نظام پهلوی كه وابسته به بیگانگان بود سقوط كرد و دستگاه سلطنت كه ریشه استبداد بود نابود گردید. دوم: حكومتی بر مبنای اندیشههای اسلامی شكل گرفت. نظامی كه برآمده از سه شعار اصلی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود.
دراین موج چهارم، آزادی را میتوان در سه قسمت مورد مطالعه قرار داد: اول: آزادی در نظام جمهوری اسلامی، دوم آزادی در تمدن جدید اسلامی، و سوم آزادی در نقد لیبرالیزم و تمدن غرب.
اما در این فراز مناسب است به موضوعی مهم به طور اجمال بپردازیم و آن موضوع این است كه اگر بپذیریم برخی مفاهیم جدید مثلاً آزادی از فرهنگ دیگری آمده باشد، این مسئله چه تأثیری در روند فكری نهضت و جامعة ما دارد. استاد علامه شهید مطهری دربارة این موضوع و طرح شبهات جدید و تأثیر آن در رشد اندیشه اسلامی معتقدند كه:
«هر كس میباید فكر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است كه انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقاً تجربههای گذشته نشان داده است كه هر وقت جامعه از یك نوع آزادی فكری- ولو از روی سوء نیت – برخوردار بوده است این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلكه در نهایت به سود اسلام بوده است.
اگر در جامعة ما، محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید به طوری كه صاحبان افكار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح كنند و ما هم در مقابل آراء و نظریات خودمان را مطرح كنیم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود كه اسلام هر چه بیشتر رشد میكند.»(مطهری، 1381. ص 63)
پس مفهوم آزادی در شكلگیری انقلاب اسلامی و تشكیل نظام دینی نقش اساسی داشته است. تاریخ در اینجا به ما نشان میدهد هنگامی كه آزادی از مسیر طبیعی خود خارج شده و جنبة ایدئولوژیك غربی بگیرد، ثمره چندانی نخواهد داشت و هنگامی كه در بستر طبیعی خود در كنار شعارها و مسئلههای اساسی چون عدالت و استقلال بیان شود به جمهوری اسلامی میرسد. در این مورد میتوان گفت امام خمینی(ره) فطرت مردم را مخاطب خود دانست و هویت مردم ایران را در مسیر بیداری اسلامی قرار داده و ثابت كرد اگر در راه این ابراز هویت، مانعی نباشد و آزادی به شكل صحیحش نقش ایجابی را ایفا نماید، میتوان از مرحله نهضتهای اسلامی به مرحله نظام اسلامی رفت. با این وصف این نظام قالب قبلی را شكسته و بدون داشتن وابستگی سیاسی یا فكری به قدرتهای دیگر در عین استقلال، قالب جدیدی را طرح نماید.
در موج چهارم بیداری اسلامی، آزادی به نقش تكاملی خود در نظام سازی ادامه میدهد و در مرحله قانونگذاری و ایجاد ساختارها و نهادها ایفای نقش میكند. اساس انقلاب اسلامی رجوع به هویت ملی یا هویت اسلامی بوده است. هویتی كه در ذات و بطن آن بیش از همه چیز مذهب و آموزههای دینی مهمترین عامل وحدتبخش و تعالیدهنده جامعه معرفی شدهاند و طی قرون متمادی حیات آن جوامع را تضمین كرده است. انقلاب اسلامی نه تنها این آگاهی بخشی تاریخی را درمقوله به خوبی نشان داده بلكه به آنان چگونگی «تنظیم و تثبیت» با دنیای كنونی را هم آموخت.
آزادی در این مبنا به استخدام جوهر اندیشه سیاسی شیعه یعنی عدالت درآمده و هم اكنون با تكامل مفهوم عدالت، مفهوم آزادی نیز متكاملتر میشود. در واقع آزادی در این جا بار دیگر نقش “علت” را نیز بازی میكند و موجب پیشرفت در مرحله نظامسازی میشود. در نظام جمهوری اسلامی هنگامی كه میخواهیم به سمت آرمانها و اهداف متعالی حركت نماییم، هم پیشرفت در مقولههای جمهوری و هم پیشرفت در مقولههای اسلامی لازم است. تكامل مفهوم آزادی به معنای بومی خود عامل جلو رفتن این پیشرفتهاست.
در اینجا باید متذكر شد بیداری اسلامی حركتی است كه توقف ندارد و هدف آن طرح عالم دینی و ورود به تمدن اسلامی است. پس در مسیر آن نباید در مرحله نظام اسلامی متوقف شد بلكه باید به مرحله ای بالاتر اندیشید و افق تمدنی داشت.
آزادی در این مرحله نیز جایگاهی ویژه دارد و در ساحت سلبی خود، تمدن غرب را مورد پرسش قرار میدهد. تمدن غرب تمامیت خواه است و خود را نقطه پایان و كمال همه چیز میداند. و به وضوح از جهانی شدن و “پایان تاریخ” سخن میگوید. با تشكیل حكومت بر مبنای دین، اساسی ترین جوهر فلسفه سیاسی غرب یعنی «سكولاریسم» زیر سؤال میرود.
هنگامیكه آزادی نیز در نظام اسلامی به معنای الهی خود مطرح میشود و در چارچوب مردمسالاری دینی خود را نشان میدهد، غرب متوجه حقیقتی میشود كه نسبتی با تمدن غربی ندارد، جزء گذشته غرب نیست و در آینده آن نیز چنین چیزی دیده نمیشود. اینجا است كه پرسشهای اساسی از غرب صورت میگیرد و آزادی در ساحت سلبی خود موجب میشود طرف مقابل بیداری اسلامی یعنی عالم غربی از كلیت خود سؤالاتی را بپرسد و اینبار غرب است كه مورد هجوم قرار میگیرد.
از طرف دیگر رهایی از بندگی غیر خدا برای مؤمنان «عزت» به همراه میآورد. این روحیة عزت كه با هویت تاریخی ما همراه میشود سبب میگردد ما جلوی مظاهر تمدنی غرب سربلند كرده و توان مقابله داشته باشیم.
آزادی در چارچوب نظام اسلامی ما را از حاكمیت غیر خدا خارج كرده و ما را متوجه ظرفیتهای بومی خودمان میكند و تنها با این راهكار است كه مسلمانان در مقابل آن همه توسعه مادی غرب میتوانند روحیه خودباوری را حفظ كنند و در غیر اینصورت در برابر عظمت تمدن غربی احساس كوچكی كرده با آن همراه میشوند و عملاً راه برای رسیدن به تمدن اسلامی ناتمام میماند.
پس از آنكه به واسطه ایجاد نظام جمهوری اسلامی توانستیم غرب را مورد پرسش قرار دهیم و از طرف دیگر خودمان نیز از قیود پرستش مظاهر غرب رها شدیم، میتوانیم از مشهورات غرب نیز آزاد شویم. اولین بحثی كه بسیاری از غربگرایان در آن گرفتار بودند، همان مقوله “پایان تاریخ” است. بدان معنا كه دنیای مدرن بر یك خط همواره در حال توسعه است. سعادت و پیشرفت در گرو دنبال كردن این خط تاریخ مدرن است و بدبختی و عقب ماندگی از آن كس است كه از تاریخ مدرن جا مانده باشد! (نجفی،1390، ص54 و 55)
با توجه به نقش آزادی در انقلاب اسلامی میتوان این موارد را كه در حقیقت با توجه به موج چهارم بیداری اسلامی، انقلاب اسلامی را حلقة تكاملی در بیداری اسلامی محسوب نمود، این مسئله با توجه به مراتب آزادی بدین نحو خلاصه میشود:
1. انقلاب اسلامی به خاطر تثبیت و ایجاد یك نظام سیاسی مدنی دینی، موجب رشد و تكامل بیداری اسلامی می-باشد. این نظام در قانون اساسی و شكلگیری نهادهای دینی از نظام و قانون اساسی مشروطه جلوتر میباشد.
2. آزادی در مرحلة نقد نظام پهلوی و درحقیقت با عبور از انحراف مشروطیت صورت گرفته، لذا این اندیشه آزادی در ابتدای موج چهارم از مورد مشابه در موج دوم یعنی مشروطه، مؤثرتر بوده است.
3. با توجه به انحراف مشروطه و غلبه غربگرایی و تجربه نیم قرن استبداد مدرن پهلوی، نقد اندیشه آزادی به نظام سیاسی پهلوی در حقیقت متوجه مدرنیزاسیون افراطی و غربگرایی كه بحران هویت در ایران ایجاد نموده بود، نیز می-گردد و از این منظر هم در اندیشه سیاسی شیعه در نهضت بیداری اسلامی نوعی تكامل و حركت رو به جلو را شاهدیم.
4. حذف سلطنت به طور كلی و ابراز نظریة جمهوری در حقیقت افق و طرح جدیدی را در اندیشة سیاسی ایران به منصة ظهور رساند. خود این مسئله منجر به طرح نظریات جدیدی مثل مردمسالاری دینی گردید كه به هر حال در قالب-های قبلی در مورد بحث آزادی و حاكمیت مردم، رشد چشمگیری را نشان میدهد.
5. خروج نظام جمهوری اسلامی و مفاهیم منبعث از آن و نظریات قوامبخش اندیشههای سیاسی اسلامی، همگی نوعی نقد جدی تمدن غربی و تفكرات آن را نشان میدهد و این مسئله به طور آرام افق آینده را، افق “تمدن نوین اسلامی” جلوهگر میكند. در این خط سیر از نظام سیاسی دینی به طرف تمدن جدید اسلامی، همة مفاهیم و موضوعات مطروحه و قوام بخش نظام اسلامی، بخصوص بحث آزادی، دخیل و قابل پژوهش و تحقیق میباشند. نقد شرق-شناسی مدرن، ایجاد مراكز غرب شناسی، ایجاد مراكز تمدنشناسی تطبیقی، و نظریه تمدن جدید اسلامی از جمله مواردیكه تبیین این تكامل و گذار را نشان میدهند و مهمترین موضوع در افق تعالی بخش مذهب شیعه یعنی مبحث “مهدویت” آشكارا نظریة “پایان تاریخ” در غرب و به دنبال آن شالودهشكنی در لیبرالیزم را به عنوان یك اندیشه برتر و فلسفه سیاسی شاخص میتواند به دنبال داشته باشد.
9. نتیجهگیری
برای آنكه یك جمعبندی مشخص و دستهبندی منظمی از آنچه گفتیم داشته باشیم میتوان به طور خلاصه گفت: آنچه كه آزادیخواهان مقدس عصر مشروطیت انجام دادند ایجاد یك نظام سیاسی بود كه رشد نهضت بیداری اسلامی را موجب گردید؛ اما با توجه به حاكمیت غربگرایی در عصر پهلوی این نظام سیاسی نتوانست به یك نظام مدنی اسلامی تمام عیار مبدل شود. هر چند آزادیخواهان مقدس علیرغم آنكه نتوانستند حاكمیت مشروطیت را عوض نمایند، ولی توانستند خط آزادی و جریان فكری آن را از لیبرالیزم و گره خوردن حكومت “مشروطة قدر مقدور” به سرنوشت ملل غربی جدا نمایند و این خود تكامل بعدی بود. امام خمینی(ره) در موج چهارم بیداری اسلامی این نظام سیاسی موجود و این تمنا و خط مستقل و متمایز آزادی از فلسفه سیاسی و تمدن غرب را هویت و عینیت و تكامل بخشیده و آن را در شكل مدنیت سیاسی اسلامی مدون و پایدار نموده و افق آن نیز تمدن جدید اسلامی گردید؛ تمدنی كه ریشههای خود را در “پیوستگی” با تمدن اسلامی در تاریخ اسلام دیده و میبیند، این “افق گشایی جدید” همان آزادی است.
با توجه به سیر تاریخی و تكامل فلسفه سیاسی آزادی در نهضت بیداری اسلامی به نظر میرسد دو منظر اندیشه ترقی و اندیشه تعالی در تقابل با یكدیگر قرار میگیرند باید یادآوری نمود تقابل اندیشه ترقی و اندیشه تعالی به نحوی تقابل سطح با عمق است و لذا آزادی در نگاه و افق اندیشه تعالی كه همان تكامل بیداری اسلامی است در دو بُعد سلبی و ایجابی قابل تحقیق بوده در بعد سلبی خروج از دایرة مفاهیم تمدن غرب و در بُعد ایجابی ورود هر چه بیشتر به كلیت تمدن جدید اسلامی را نشان میدهد و این هر دو در موج چهارم بیداری اسلامی در قالب نظامسازی دینی میتواند مورد بررسی قرار گیرد. اهم این موارد در بخش سلبی و ایجابی در فهرست زیر خلاصه میشود: