مقاله/ تحولات تمدني در ايران پس از اسلام

دکتر محمد مهدی جهان پرور*:نظام‌های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جوامع شهرنشین به عنوان اصلی‌ترین مؤلفه‌های تمدنی آن جوامع به شمار مي‌روند. بي‌ترديد نقش اين نظام‌ها در ايجاد اخلاق زيستي و سبك زندگي بشر قابل توجه است.  ايران نيز يكي از اين جوامع به شمار مي‌رود كه با ورود اسلام به اين سرزمين، تغييرات شگرفي در فرهنگ و تمدن آن پديد آمد و نظام بينشي و نگرشي‌ مسلمانان به تدريج جايگزين نظام بينشي و نگرشي آنان در تعاملات و مناسبات سياسي و اجتماعي شد. در اين دوره، تفكر غالب جامعه، تفكري توحيدي و مبتني بر برابري و عدالت اجتماعي بود و عليرغم تفاوتهاي مذهبي و قومي، شيوه نويني در نوع نگرش و نظام اجتماعي آنان پديد آمد.

با ظهور تمدن اسلامي و تلفيق آن با تمدن ايراني، ساختار سياسي و اجتماعي دستخوش تحولات و دگرگوني‌هاي اساسي شد و با اينكه در آن برهه، جامعه ايراني تا اندازه‌اي از بعد منشي و رفتاري از تفاوت‌ها و شكاف‌هاي طبقاتي خارج شده بود، اما در ابتداي گرايش ايرانيان به اسلام، آنان به دليل نابرابري‌هاي اجتماعي از وضعيت خود ناراضي بودند و تنها پس از به قدرت رسيدن دستگاه خلافت عباسي بود كه ديوار نابرابري ميان اعراب و ايرانيان فرو ريخت و نومسلمانان، بيش از گذشته در ساختار خلافت اسلامي و سرنوشت سرزمينشان اثرگذار شدند. در اين عصر بود كه اسلام به صورت دین تسامح و تساهل ظاهر شد و علاوه بر اينكه نومسلمانان و برخي اقليتهاي ديني مناصب مهمی را عهده‌دار شدند، زبان فارسي نيز به عنوان زبان دوم جهان اسلام مورد استفاده قرار گرفت. با آن كه شهرهاي ايران در آن روزگار تا حد زيادي متأثر از معماري و شهرسازي دوره پيش از اسلام بود، اما، علل مذهبي و فرهنگي، چهره و سيماي شهرها را دگرگون ساخت.

به طوري كه نظام شهرسازي از نظر بافت و الگوي شهري، نوع معماري، تنوع مصالح، تأسيسات، مساحت و ارتفاع بناها بر حسب مناطق دچار تحولات اجتناب‌ناپذير شد. از مهمترين اين تغييرات ايجاد فضاهاي معنوي براي انجام مراسم و آيينهاي معمول مذهبي و سياسي بود كه در بسياري از مناطق اين سرزمين شكل ‌گرفت.

همچنين تأسيس فضاهاي خدماتي و تجاري، منجر به تحولات اقتصادي و منشأ رشد روزافزون كارگاهها و توليدات، افزايش حجم دادوستدها، توسعه و تنوع صنايع و مشاغل، گسترش خطوط مواصلاتي، بنادر، بنا‌ها و ايجاد نظام بازار شد، و شهروندان براي تأمين مايحتاج و نيازهاي اساسي خود به بازار مراجعه مي‌كردند. در اين عصر، فضاها و مجتمع‌هاي متعدد ديگري با كاربري مسكوني، آموزشي، اداري (ديواني)، تأسيسات شهري و بهداشتي ساخته شد و اگرچه در سده‌هاي نخستين اسلامي، آموزش علوم در مساجد صورت مي‌گرفت، اما از قرن چهارم هجري به بعد علوم مختلف در مكاني كه دارالعلم و دارالكتب ناميده مي‌شد، تدريس شد و دانشمندان و عالمان داخلي و سرزمينهاي مجاور در اين مراكز به مباحثه و تبادلات علمي مختلفي مي‌پرداختند.

در اين دوره، قشربندي اجتماعي و بخش‌بندی شهرها بر اساس حرف و پیشه‌ها شكل يافته و به مرور، مذهب به يكي از عوامل مهم همبستگي‌هاي منطقه‌اي تبديل شد و در بسياري از محله‌ها طبقات غني، متوسط و كم‌درآمد در كنار يكديگر همزيستي مسالمت‌آميز داشتند، به طوري كه اين پویایی منجر به انسجام و همبستگي سازنده اجتماعي میان اقشار مختلف جامعه شد. با آنکه ايرانيان در آن دوره تحت سیطره مردمی درآمده بودند که از فرهنگ و تمدن متفاوتی برخوردار بودند، اما، توانستند به زندگی اجتماعی خود تداوم بخشیده و از تغییرات به وجود آمده در اين سرزمين، براي رشد و ارتقاي سطح زندگيشان بهره ببرند. تغييري كه ناشي از وسعت نظام اسلامي؛ ورود انديشه و فرهنگ غني اسلامي؛ تدوين و اجراي قوانين منطبق بر موازين شريعت نوظهور و تجارت و مبادلات گسترده بازرگاني بود به گونه‌اي كه سبك جديدي از ساختار تمدني را پديد آورد.

همچنين صرفنظر از اعتقادات و سنن جديدي كه به روابط فرد و خانواده معطوف بود، هر منطقه در زمينه تأمين نيازهاي خدماتي و اجتماعي داراي نظامي تقريبا مستقل شد و فقها و عالمان ديني مسلمان نيز با آن كه در آغاز همانند ايرانيان زرتشتي فاقد قوانين و مقررات مدني مفصل بودند، اما به سرعت مجموعه قوانين خود را تدوين و وارد زندگي شهرنشينان كردند، به طوري كه برای هر فرد حقوق تازه‌ای پدید ‌آمد و افراد جامعه عليرغم تفاوتهاي ديني در بعضي از زمينه‌هاي اجتماعي از حقوق شهروندي كمابيش همانندي برخوردار شدند.

با اينكه شهرنشيني در دوره اسلامي نقش مهمي در پيشرفت تمدن ايرانيان داشت و ساختار طبقاتي درهم شکسته شد، اما از ميان رفتن بعضي از امتيازهاي اجتماعي، به مفهوم برابري حقوق همه شهروندان نبود، با اين وجود همكاري و تعاون ميان افراد هر منطقه به گونه‌اي بود كه عليرغم خلأ موجود در قوانين و مقررات، تا حدي امنيت اجتماعي و فردي را تأمين و جبران مي‌كرد و موجب ايجاد وفاق و همبستگي ميان آنان ‌‌شد. بنابراين با توجه به آنچه بيان شد، مي‌توان اذعان داشت كه ورود اسلام به ايران نقش مهم و سازنده‌اي در رشد فرهنگي و معرفتي و ارتقاي سبك زيستي ايرانيان داشت، به گونه‌اي كه حاصل آن، تمدن بزرگ و ماندگار ايراني – اسلامي شد.

مطلب پیشنهادی

نقش فرهنگ در روابط بین الملل

 مقدمه    با ظهور انديشه‌هاي نوين در دهه 1990 ميلادي و همزمان با اعتراض روش …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


هفت + = 12