نقش فرهنگ در روابط بین الملل

 مقدمه

   با ظهور انديشه‌هاي نوين در دهه 1990 ميلادي و همزمان با اعتراض روش شناختي به علوم انساني واجتماعي كلاسيك فرهنگ به عنوان يكي ازشاخص هاي تاثيرگزار نقش مهمي در تحولات نظام بين الملل ايفا نمودِِ.ِ مفاهيمي چون حقوق بشر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، دموكراسي  جهاني‌ شدن باپشتوانه ارتباطات تكنولو‍‍‍ژي عصرمدرن و رسانه‌هاي پيشرفته به صورت مفاهيم جهانشمولي در آمدند. 

گزارش: آیات زین الدین

به طوري كه امروزه اگر كشوري به اين مفاهيم بي توجه باشد، با واكنش جهاني رو به رو خواهدشد. در پژوهش فوق ضمن بررسي چارچوب مفهومي موضوع به نقش آن در تحولات بين‌الملل خواهيم پرداخت.

 فرهنگ و انواع آن:

   براي دستيابي به يك تعريف جامع از فرهنگ بايستي نخست به تعاريف و نظريه‌هاي مختلف در اين زمينه آشنا شد و اين به معني پاي گذاشتن به عرصه‌اي پيچيده و دشوار است. زيرا نظريه‌هاي ارائه شده توسط انديشمندان مختلف و به غايت متفاوت است. اما با وجود اين تعدد به منظور آشنايي با چارچوب مفهومي آن، ابتدا به تعاريف انديشمندان ايراني_ اسلامي و سپس به تعارف انديشمندان غربي خواهيم پرداخت. تعاريف فوق در دو دسته تعاريف كلاسيك و جديد قابل تفكيك مي‌باشد. از نظر انديشمندان كلاسيك تعريف فرهنگ و ريشه لغوي آن متفاوت است. به همين جهت كاربرد آن به جاي واژه ” culture  ” خالي از اشكال نيست اما در آن معناي رشد و تعالي نهفته است.  

 فرهنگ از ديد جوامع اسلامي – ايراني

   «فرهنگ» مركب از پيشوند فر به معني «پيش» و «هنگ» به معني «كشيدن»  است. كلمه «فرهيختن» در ادبيات فارسي ناشي از همين ريشه است كه به معني «تأديب كردن، تربيت دادن و ادب آموختن» است. اصطلاح فرهنگ در لغت نامه‌هاي مختلف به معني ادب، عقل، دانش و بزرگي به كار مي رود.[1] اين معنا در شعر فردوسي تجلي يافته است.

            دانا بپرسيد پس دادگر                                      كه فرهنگ بهتر بود يا گهر؟

           چنين داد پاسخ به او رهنمون                            كه فرهنگ باشد ز گوهر فزون

           كه فرهنگ آرايش جان بود                                 زگوهر سن گفتن آسان بود

           گهر به فرهنگ زار و خوار است و سست            به فرهنگ باشد روان تندرست.[2]

 در قابوسنامه كيكاووس بن وشمگير زياري نيز آمده است، ( و بر مردم واجب است چه بزرگان و چه فروتران، هنر و فرهنگ كه فزوني بر همسران خويش به فضل و هنر مي توان يافت).  در عصر جديد نيز حميد عنايت فرهنگ را در معناي دين و ايدئولوژي به كار برده و به مجموعه‌اي از فرهنگ ها توجه دارد كه شامل فرهنگ اسلامي ، مسيحي – آتلانتيك، فرهنگ آسيايي – اروپايي، خاور دور و فرهنگ جنوب شرقي آسيا به كار مي‌رود. در زبان عربي فرهنگ به معني ثقافه به كار مي‌رود و به معني ياد گرفتن، دانش آموختن و مهارت يافتن است. كه در هر صورت معناي رشد و تعالي در آن نهفته است.

 فرهنگ از ديد متفكران غربي :  

   از ميان متفكران غربي ارسطو، نخستين كسي است كه به اين مفهوم توجه داشته است.او بيان مي‌دارد:  «شهر يا كشور اجتماعي از افراد همانند براي بهترين روش ممكن زندگي است. چون شادي برترين خوبي‌هاست و از كارورزي يا فضيلت پديد مي‌آيد و چون برخي فضيلت را به كمال درآيند و برخي ديگر اندكي يا هيچ از آْن را ميان مردمان اختلاف مي‌افتد و اين اختلاف مايه اختلاف در صدر حكومت است. زيرا مردمان گوناگون از راه‌ها و وسايل گوناگون در پي خير و شادي مي‌روند و در نتيجه حكومت‌هاي گوناگون پديد مي آيند». از اين بيان مي‌فهميم كه ارسطو واژه فضيلت را معناي كلاسيك فرهنگ به كار برده است.[3]

روسو، از تئوري پردازان انقلاب 1789 فرانسه نيز فرهنگ را مولود عقل مي داندو پيدايي عقل را مقدمه پيدايش فرهنگ مي‌داند. از ديدگاه او فرهنگ ريشه در قابليت‌هاي انسان و تكامل او دارد.

 از نظر روسو، فرآيند تكامل انسان از طريق سه فرآيند مشخص به طور موازي صورت مي‌گيرد: «گذر از حيوانيت به انسانيت، گذر از عاطفه به عقل، گذر از طبيعت به فرهنگ. اين سه فرآيند موجب تكامل انسان متمدن مي شود كه پا به عرصه فرهنگ گذاشته است.»[4]

انديشمندان جديد غربي از جمله مالينوسكي به تعريف فرهنگ پرداخته‌اند وي مي‌نويسد: «فرهنگ شامل دست ساخته‌ها ، مصنوعات، فرآيندهاي تكنيكي، انديشه‌ها، عادت‌ها و ارزش‌هاي يك جامعه است كه البته اين عنصر مجزا همگي با يكديگر ارتباط متقابل دارند». [5]

نكته قابل توجه در تعريف مالينوسكي نه فرد و نه جمع به عنوان ركن اصلي برآورده كردن و انجام دادن نيازها و كاركردها نيستند، بلكه نهادها هستند كه اين كار را انجام مي‌دهند.

در كنار تعاريف فوق، اعلاميه مكزيكوسيتي  يعني اعلاميه نمايندگان عضو يونسكو نيز به تعريف از فرهنگ پرداخته‌اند. در اين اعلاميه فرهنگ عامل اصلي هويت بخش به جوامع انساني دانسته شد. از ديدگاه آنها هويت فرهنگي «هسته اصلي شخصيت فردي و جمعي است كه از تركيب خصوصيات مختلف روحي، مادي، و احساسي يك جامعه حاصل مي شود». در متن اين اعلاميه آمده است كه فرهنگ مشخصه انسانيت انسان و حيات عقلاني اوست.[6]

ازتعاريف فوق درمورد فرهنگ مي‌توان نتيجه گرفت كه فرهنگ، عنصر هويت ساز جوامع و مظهرحيات عقلاني آنها است و كليتي است كه از تركيب خصوصيات و نمادهاي به وجود آمده در هر جامعه پديد مي‌آيد. كه هسته مركزي اين كليت و اين حيات عقلاني نگرش خاص موجود در هر جامعه درباره انسان و حقوق بنيادي اوست.

 اسلام و جامعه جهاني: از ديد اسلام, همه مردم در همه دنيا, اعضاى خانواده بزرگ اسلام به شمار مى‌آيند و پيامبر اسلام(ص) به عنوان آخرين سفير و فرستاده پروردگار, براى همه جهانيان به پيامبرى برانگيخته شده و بر همگان رهبر است و بشير و نذير و رحمت.

آيات متعددي در قرآن وجو دارد  كه دال بر جهانشمولي آن در روابط بين الملل است. قرآن, همه انسان‌ها را به توحيد و پرهيزگارى و ديگر اصول فرا مى‌خواند: «يا ايها النّاس اعبدوا ربَّكم». اى مردم! پروردگارتان را بپرستيد. «يا ايها الناس كلوا مما فى الارض حلالاً طيّبا ولاتتبعوا خطوات الشيطان انّه لكم عدوّ مبين». اى مردم! از آن چيزهاى حلال و پاكيزه كه در زمين است, بخوريد و پا جاى پاى شيطان مگذاريد كه دشمن آشكار شماست. «يا ايها النّاس قد جاءتكم موعظة من ربكم وشفاء لما فى الصدور و هديً ورحمة للمؤمنين». اى مردم! براى شما از جانب پروردگارتان, موعظه اى آمد و شفايى براى آن بيماريى كه در دل داريد و راهنمايى و رحمتى براى مؤمنان. «وما ارسلناك الاّ كافّة للناس بشيراً ونذيراً…». تو را به پيامبرى نفرستاديم, مگر بر همه مردم مژده دهنده و بيم دهنده… «يا ايها النّاس انى رسول اللّه اليكم جميعاً». اى مردم! من فرستاده خدا بر همه شمايم. «تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا». بزرگ است و بزرگوار آن كس كه اين فرقان را بر بنده خود فرو فرستاد, تا جهانيان را بيم دهنده اى باشد.* (ان هو الاّ ذكر للعالمين. قرآن, جز اندرزى بر مردم جهان نيست. قل يا ايها الناس انما انا لكم نذير مبين.) بگو: اى مردم! من براى شما, بيم دهنده آشكارم. از اين آيات شريف قرآن, به روشنى به دست مى آيد مخاطبان قرآن, همه جهانيانند, بدون هيچ گونه قيد و شرط و ويژگى زمانى, زبانى, مكانى, نژادى, فرهنگى و اعتقادى. قرآن, براى همه جهانيان پيام دارد و رسالت پيامبر, فراگير است.

امام خمينى نيز در تاريخ 57/8/15 در نوفل لوشاتو, در مصاحبه با كانال 2 تلويزيون آلمان در پاسخ خبرنگار كه پرسيده بود: حضرت عالى پس از اين كه حكومت اسلامى در ايران به قدرت برسد, در برخورد با كشورهاى بزرگ دنيا, چگونه خواهيد بود. مى‌گويد:(تمام كشورها, اگر احترام ما را حفظ كنند, ما هم احترام متقابل را حفظ خواهيم كرد و اگر كشورها و دولت‌ها بخواهند به ما تحميلى بكنند, از آنها قبول نخواهيم كرد. نه ظلم به ديگران مى‌كنيم و نه زير بار ظلم ديگران مى‌رويم. [7] همان اصلِ روشن قرآنى (لاتظلمون و لاتظلمون).

در باب مسأله روابط بين الملل اسلامى در اصل چهاردهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده است: (به حكم آيه شريفه: «لاينهاكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين» دولت جمهورى اسلامى ايران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غيرمسلمان, با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمايند و حقوق انسانى آنان را رعايت كنند. اين اصل, در حق كسانى اعتبار دارد كه بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ايران توطئه و اقدام نكنند.)

در اصل يكصد و پنجاه و دوم قانون اساسي آمده است: سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران, براساس نفى هرگونه سلطه جويى و سلطه‌پذيرى, حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضى كشور, دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌هاى سلطه‌گر و روابط صلح آميز متقابل با دول غير محارب استوار است.

نگاه به قوانين جمهوري اسلامي ايران و شريعت اسلامي نشان مي‌دهد كه فرهنگ در جامعه ايران و كشورهاي اسلامي اولاّ مبتني بر اصل جهانشمول انساني و در ثاني تاكيد بر حفظ هويت اسلامي در عين احترام به ديگر هويت‌ها تاكيد شده است.

 جامعه بين الملل و روابط فرهنگي:

   نظام بين الملل را اگر مجموعه‌اي از دولت‌ها و سازمان‌هاي بين‌المللي در نظر بگيريم، تاثير فرهنگ بر اين دولت‌ها و سازمان‌ها امري اجتناب ناپذير بوده است. تا جايي كه مي‌توان گفت همين عامل فرهنگي باعث انقلاب‌هاي بزرگي در تاريخ روابط بين‌الملل شده است، انقلاب 1789 فرانسه و انقلاب اسلامي ايران 1357 هجري شمسي در ايران را مي‌توان نام برد كه عامل فرهنگي نقش مهمي در ايجاد آن داشته است.

از آنجا كه امروزه ملت‌ها نقش مهمي در تحولات فرهنگي ايفا مي كنند. مي‌توان گفت شناخت ملتها و عناصر تشكيل دهنده آنها نقش مهمي در نزديكي دولت‌ها و دارن، در اين زمينه جي. ام. مايكل  متفكر انگليسي و نويسنده كتاب «روابط فرهنگي بين الملل» از نقش فرهنگ به عنوان قطب سوم سياست خارجي نام مي‌برد. سياست و تجارت را اگر دو ركن اصلي روابط بين الملل بناميم بايد گفت كه فرهنگ ركن سوم آن مي‌باشد.  به نظر وي سياست مكانيزم ايجاد پل‌هاي ارتباطي بين ملت‌هايي است كه به دنبال منافع ملي خود هستند، مكانيزمي كه مي‌تواند ميان شكاف‌هاي آنان پل بزند و ديپلماسي نيز مهارت‌ها و توانايي‌هاي است كه به عنوان ابزاري مي‌تواند در خدمت خواسته‌هاي سياسي قرار گيرد.[8]  اهميت اين مساله تا جايي است وزير خارجه سابق جمهوري اسلامي ايران بارها و بارها اعلام نمود كه ديپلماسي، يعني شناخت فرهنگ‌ها و ديپلمات خوب كسي است كه فرهنگ ملت‌ها را به خوبي مي شناسد. سناتور فولبرايت نيز فرهنگ را پس از امور نظامي، ديپلماسي و اقتصاد ركن چهارم روابط بين‌الملل نام مي‌برد.

با تئوري ساموئل هانتينگتون، يعني «چالش تمدن‌ها» نقش فرهنگ در روابط بين‌الملل وارد مرحله حساسي شد. وي بدون آنكه جنگ سرد را پايان مناقشات ايدئولوژيك ذكر كند، آن را سرآغاز  دوران جديدي براي برخورد تمدن‌ها مي‌انگارد. وي تمدن‌هاي زنده جهان را به هفت يا هشت تمدن بزرگ تقسيم مي كند. تمدن هاي غربي، كنفوسيوسي، ژاپني، اسلامي، هندو، ارتدوكس، آمريكاي لاتين و در حاشيه نيز تمدن آفريقا قرار دارد و خطوط گسل ميان تمدن‌هاي مزبور را منشاء درگيري‌هاي آتي و جايگزين واحد كهن دولت –ملت مي‌بيند. به اعتقاد وي تقابل تمدن‌ها، سياست غالب جهاني و آخرين مرحله تكامل درگيري‌هاي عصر نو را تشكيل مي‌دهد. زيرا:  

·          اختلاف تمدنها اساسي است.

·          خودآگاهي تمدني در حال افزايش است.

·          تجديد حيات مذهبي وسيله اي براي پرنمودن خلاء هويت در حال رشد است.

·          رفتار منافقانه غرب موجب رشد خودآگاهي تمدنهاي ديگر شده است.

·          ويژگي ها و اختلاف فرهنگي تغيير ناپذيراند.

 منطقه‌گرايي اقتصادي و نقش مشتركات فرهنگي در حال رشد است و خطوط گسل موجود بين تمدن‌هاي امروز جايگزين مرزهاي سياسي و ايدئولوژيك دوران جنگ سرد شده است و اين خطوط جرقه هاي ايجاد بحران و خونريزي‌اند. خصومت هزار و چند صد ساله اسلام و غرب در حال افزايش است و روابط ميان دو تمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادث خونيني مي‌شود.  به اين ترتيب «پاراديم برخورد  تمدن‌ها» و ديگر مسائل جهان را تحت شعاع قرار مي‌دهد. در عصر نو صف‌آرايي‌هاي تازه‌اي بر محور تمدن شكل مي‌گيرد و سرانجام نيز تمدن اسلامي- كنفوسيوسي در كنار هم، رويارويي تمدن غرب قرار مي گيرند. از نظر هانتينگتن كانون اصلي درگيري‌ها در آينده بين تمدن غرب، اتحاد جوامع كنفوسيوسي شرق آسيا و جهان اسلام خواهد بود. ارائه اين تئوري در روابط بين‌الملل واكنش‌هاي متفاوتي را در پي داشت. به طوري كه مي‌توان گفت بعد از نظريه نقش فرهنگ و روابط فرهنگي در روابط بين‌الملل به حد زيادي گسترش يافت.

 حقوق بشر و تحولات بين الملل برخلاف گذشته مورد توجه محققان قرار گرفته و بي توجهي به آزادي‌هاي اوليه و اساسي در حكم نقض يك هنجار بين‌المللي قرار دارد. در ميثاق بين المللي 1966 يعني ميثاق بين‌المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، هويت فرهنگي ملت‌ها و قوميت‌ها مورد توجه قرار گرفته و در اعلاميه جهاني 1946 حقوق بشر  مورد تاكيد قرا گرفت.

حتي بعد از دهه 1990 اين مساله با شدت بيشتري دنبال شد  و بي توجهي به اين مساله با واكنش جهاني و متعاقب آن صدور قطعنامه‌هاي شوراي امنيت روبه رو شد. حقوق بشر از آن جهت كه در تمدن‌هاي بشري در شرق و غرب عالم داراي وي‍ژگي‌هاي تنوع و پيچيدگي‌هاي متفاوت است، بسيار حائز اهميت است. تفاوت فرهنگ ها در جوامع شرقي و غربي داراي ويزگي هاي متفاوتي است گاهي اوقات تفاوت بنياديني بين تقدم حقوق اجتماعي بر فردي و برعكس تقدم فردي بر اجتماعي به وي‍ژگي‌هاي فرهنگي جوامع بر مي‌گرد، زمينه‌هاي تناقض را به وجود مي آورد. اين امر از آن جهت نشات مي‌گيرد كه حقوق بشر بيشتر بر مبناي اصول حقوقي جوامع غربي پايه‌ريزي شده است. تضاد و تعارضي آشكار بين مباني حقوق بشر غربي با مباني حقوق بشر اسلامي وجود دارد. در حالي كه جوامع اسلامي حقوق بشر را بر مبناي قرآن و دستورات الهي تفسير و تعبير مي‌كنند، جوامع غربي حقوق بشر را بر اساس انسان و اصول سكولاريسم تعبير و تفسير مي نمايند. اين مساله ناشي از تعارض فرهنگ‌ها ناشي مي‌باشد.  

 ليبراليسم : از ديگر مولفه‌هاي تاثير گذار موثر فرهنگي بر روابط بين‌الملل، ظهور انديشه ليبراليسم است. اين انديشه از ان جهت حائز اهميت است كه قدرت‌هاي بزرگ سعي دارند از آن به عنوان يك ابزار فرهنگي در جهت سلطه بر ديگران به كار گيرند. پس از آنكه آنتوني گرامشي متفكر سوسياليست ايتاليايي بحث هژموني فرهنگي را مطرح كرد و ابراز نمود كه دنيا از آن كسي است كه بهترين تفسير ها را از فرهنگ نمايد، كشورهاي غربي با آگاهي از اين مساله سعي نمودند كه از ليبراليسم به عنوان بهترين فرهنگ در جهت ترويج، تبليغ و استيلاي آن گام بردارند. در اين راستا تئوري «پايان تاريخ» فوكوياما به عنوان پايان جنگ‌هاي ايدئولوژيك اعلام شد. روندهاي بعدي نشان داد كه قدرت هاي غربي با جديت در راستاي برتري ليبراليسم گام برمي دارند. حمله آمريكا به عراق در زمان جورج بوش و صدور قطعنامه‌هاي متعدد عليه عراق به ويژه قطعنامه 688 شوراي امنيت در اين راستا قابل ارزيابي است. بوش پدر، در ان زمان اعلام نمود كه آمريكا در صدد ايجاد نظم نويني براي اداره جهان است. اين ايده از سوي جمهوري خواهان ايالات متحده با جديت پي‌گيري شد.  بعدها با روي كار آمدن نو محافظه كاران به رهبري بوش پسر، ايده ليبراليسم فرهنگي مجددا دنبال شد. ارائه طرح خاورميانه بزرگ و تبديل نمودن كشور عراق بعد از صدام حسين، به الگويي براي خاورميانه در راستاي تداوم فعاليت هاي بوش پدر براي يك قرن آمريكايي انجام گرفت.

معنا و مفهوم ليبراليسم هر تعبير و تفسيري كه داشته باشد، يك معناي كلي در آن نهفته است و آن آزادي هويت هاي قومي، مذهبي، و ملي در تمام گيتي است. اين معناي بنيادي ليبراليسم هر نوع تسلط فرهنگي چه شرقي و چه غربي را به چالش مي كشد. حوادث يازدهم سپتامبر 2001 و شكست طرح خاورميانه بزرگ در راستاي همين دهن كجي به تسلط فرهنگي انجام گرفت.[9]        

دين و مذهب:   دين و مذهب يكي ديگر از شاخص هاي تاثيرگذار فرهنگي بر روابط بين‌الملل مي‌باشد كه در گذشته نيز طي قرون متمادي چه قبل از معاهده وستفالي و چه بعد از معاهده وستفالي بر مناسبات بين‌المللي تاثيرگذار بوده و  نقش مهمي در اتحادها و ائتلاف‌هاي بين‌المللي داشته است.

سال 1648 م و معاهده وستفالي كه در پايان جنگ‌هاي سي ساله مذهبي ميان قدرت‌هاي اروپايي؛ يعني فرانسه، انگليس، اسپانيا، آلمان، اتريش و هلند به امضا رسيد.  از ديدگاه جغرافيايي سياسي از دو جهت حائز اهميت است؛ يكي اينكه با به رسميت شناختن دولت سرزميني براي اولين سرزمين براي اولين بار سرزمين اساس نظام سلسله مراتبي قدرت را در اروپا تشكيل داد و مردم تابعيت خود را از شخص امپراتور به دولت سرزمين منتقل كردند و به همين دليل اين معاهده معمولاً به عنوان اولين حقوق بين الملل جديد معرفي مي‌شود. در اين معاهده حق حاكميت دولت‌ها در محدوده سرزمين‌شان رسميت يافت و دخالت در امور ساير كشورها به عنوان تخلف از حقوق بين‌الملل شناخته شد  دوم اينكه با شناسايي رسمي استقلال 355 ايالت آلمان، قالب سرزمين نظام بين دول ريخته شد و اولين نقشه سياسي جهان – با مفهومي كه تعريف شد به وجود آمد.[10]

دول اروپايي بارها و بارها در جنگ با امپراتوري عثماني مسلمان به بهانه حمايت از مسيحيان مداخله نمودند. حتي مي‌توان گفت يكي از دلايل ناكامي پيوستن تركيه به اتحاديه اروپا را در همين عامل تعارض اسلام و مسيحيت ارزيابي نمود. قبل از تشكيل دولت وستفالي نيز دين، در مناسبات بين‌المللي نقش داشت. پيشروي مسلمانان در اندلس و فتح اسپانيا در راستاي گسترش اسلام بود. تعارض اسلام و مسيحيت در جنگ‌هاي صليبي نمونه‌اي بارز از تعارض فرهنگي بود كه با فتح بيت المقدس توسط صلاح الدين ايوبي پايان يافت.

كاربرد فرهنگ در روابط بين‌الملل:

به طور كلي فرهنگ در روابط بين‌الملل داراي كاركردهاي گوناگوني است كه عبارتند از:

فرهنگ به عنوان ابزار تسهيل كننده تجارت:

   اگر تجارت را قطب دوم سياست خارجي دولت‌ها بدانيم؛  بي‌شك «فرهنگ» قطب سوم آن خواهد بود. فرهنگ از يك سو زمينه مناسبي براي تجارت فراهم مي‌كند و از سوي ديگر، مناسبات تجاري را تسهيل مي‌نمايد.

شواهد تاريخي نشان مي‌دهد كه روابط فرهنگي بر تجارت و بازرگاني تاثير عمده‌اي داشته است. فعاليت‌هاي شوراي فرهنگي بريتانيا و گسترش زبان و فرهنگ انگليسي زمينه را براي گسترش تجارت فراهم نمود.

كاربرد گسترش زبان:

   فرهنگ و سطح فرهيختگي يك ملت به ويژه عنصر زبان مي‌تواند به گسترش فرهنگ آن ملت كمك كند. به عنوان مثال هنگامي كه زبان انگليسي جهاني مي‌شود، فرهنگ انگليسي آمريكايي فراگير مي‌شود. در اين زمينه فواد عجمي معتقد است كه گسترش زبان انگليسي و اينترنت موجبات تسلط فرهنگ آمريكايي را فراهم نموده است.

فعاليت هاي علمي آموزشي و رابطه آن با گسترش فرهنگ:

   ايجاد دانشگاه‌هاي بزرگ و مدارس و مبادله استاد و دانشجو زمينه مناسبي را براي گسترش فرهنگي فراهم مي‌آورد. تاسيس مدارس و ايجاد كرسي زبان‌هاي گوناگون مي‌تواند به توسعه فرهنگي كمك كند. آلماني‌ها با آگاهي از چنين زمينه‌اي اقدام به تأسيس مدارس زبان آلماني در عراق كردند تا منافع و خواسته‌هاي خود را شناسايي نمايند. فرانسوي‌ها نيز اقدام به ارائه بورس‌هاي تحصيلي براي دانشجويان ديگر كشورهاي دنيا مي‌كنند.

آموزش در فضاهاي مجازي، از شيوه‌هاي جديد و نويي است كه با فراگير شدن آن در تمام كشورهاي جهان، اين موضوع، در فرآیند جهانی شدن جوامع، روندی بسیار وسیع‌تر از دیگر پدیده‌ها دارد.  به خصوص در دو دهه اخیر و با گسترش علوم کامپیوتری و ماهواره‌ای ارتباطات، روز به روز دنیا را کوچک‌تر می‌سازد. تا جایی که امروز به سوی دهکده جهانی پیش می‌رویم و دیگر جهانی جدا از هم معنی ندارد. از طریق ارتباطات ماهواره ای ، اینترنت و شبکه های مشابه امکان تماس مستقیم در هر نقطه از جهان میسر است و همین ارتباط، فرایند جهانی شدن فرهنگی و اجتماعی را نیز به دنبال دارد . یعنی نوعی زبان مشترک که در درجه اول یک زبان فنی است، در حال شکل‌گیری است که ارزش‌های اجتماعی و هنجارهای خاص خود را به همراه دارد. با آموزش‌هاي مجازي، جهان به سوی یک نوع فرهنگ و یا حداقل یک نوع زبان مشترك حرکت داده می‌شود . به عبارتی دیگر جهانی شدن فرهنگ تا اندازه زیادی مربوط به آموزش در فضاهاي مجازي و ارتباطات افراد با همنوعان در دورترين نقطه اين كره خاكي كه به لطف پیشرفت فناوری ارتباطی امكان‌پذير شده است. توسعه روز افزون رسانه های گروهی و ارایه برنامه‌های متنوع تلویزیونی از طریق ماهواره‌ها ، گسترش چشمگیر استفاده از رایانه‌های شخصی تا آموزش یکسویه اینترنت به زبان انگلیسی، رواج برنامه‌های نرم افزاری، امکان دریافت فیلم، موسیقی، کتاب و نشریات توسط شبکه‌های جهانی اطلاعات همه و همه به افزایش تشابهات فرهنگی کمک کرده‌اند .

 فرهنگ و تكنولوژي هاي جديد ارتباطي:

   ارتباط عبارت است از فرایند انتقال پیام از فرستنده به گیرنده مشروط بر آنکه محتوای مورد انتقال از سوی فرستنده به گیرنده منتقل شود و بالعکس. به عبارت دیگر مشابهات معنی در ذهن گیرنده پیام همانند، معنی مورد نظر فرستنده پیام باشد . فرایند ارتباط نه تنها به وسیله نوشته و صحبت برقرار شود، بلکه می تواند با اشاره ،موسیقی ، هنرهای تصویری ، تئاتر و سایر رسانه‌های آموزشی نیز در رفتارهای انسانی نیز انجام گیرد.  پيدايش ماهواره‌ها و شبكه‌هاي جديد ارتباطي مي‌تواند نقش مهمي در اتحاد و يكپارچگي فرهنگي ايفا نمايند.                                                                                                                                                                     

تلاش كشورهاي امريكا و انگليس براي ايجاد كانا‌ل‌هاي ماهواره‌اي و استفاده از  آن عليه كشورهاي مخالف؛ نمونه‌اي از تأثير تكنولوژي‌هاي جديد براي دسترسي به منافع و خواسته‌هاي تعريف شده است .تلاش اعراب، ترك‌ها، براي كانال‌هاي ماهواره‌اي در راستاي  وحدت فرهنگي انجام مي‌گيرد.

رشد و پیشرفت فناوری ارتباطات و گسترش هر چه بیشتر روابط بین‌المللی‌، زمینه‌ساز جهانی‌شدن بوده است. در واقع توسعه ارتباطات زمینه مساعدی را فراهم آورده است که در آن پدیده‌های مختلف برد جهانی یابند‌، ارتباطات را نمی‌توان عامل جهانی شدن نامید، بلکه از آن به عنوان ابزار جهانی شدن دانست. بهره‌مندی پدیده‌های مختلف از فناوری ارتباطات این امکان را فراهم می‌کند که خود را در عرصه جهانی مطرح و یا حتی بر جهانیان تحمیل کنند. مهم‌ترین پیامد آن پیدایش و گسترش یک بازار جهانی برای تمامی ابعاد زندگی است.

انقلاب سوم فناوری، در پایان قرن بیستم در حوزه ارتباطات و اطلاعات تحولات اساسی به همراه آورده است. فناوری اطلاعات شامل شبکه‌های اطلاعاتی کامپیوتر، کمیت و کیفیت اطلاعات قابل دسترسی در سطح جهان را به شیوه‌ای انقلابی و  بی‌سابقه دگرگون ساخته است . فناوری ماهواره‌ای موجب ظهور رسانه‌های الکترونیکی در سطح جهانی شده است. در نتیجه این تحولات فاصله مکانی و جغرافیایی معنای خود را از دست می‌دهد و حوزه مشترکی در سطح جهان پدیدار می شود .

از کارکردهای رسانه‌ها انتقال اطلاعات، ارزش‌ها و هنجارها از یک نسل به نسل دیگر است . بدین وسیله رسانه‌ها به یگانگی و انسجام اجتماعی و گسترش آن کمک می‌کنند و اساس تجربیات مشترک را توسعه می‌دهند . رسانه‌ها همچنین به یکپارچه کردن افراد یا جامعه کمک می‌رسانند و به جامعه‌پذیری آنها پس از آموزش رسمی و سال‌های قبل از آن نقش مهمی بازی می‌کنند . لازارسفلد و مرتون معتقدند که رسانه‌ها با ایفای چنین نقشی و با شناساندن فرد به جامعه به کاهش احساس بیگانگی یا احساس بی ریشگی در او مساعدت می‌کنند.

 روابط فرهنگي ابزاري براي تسهيل ديپلماسي و مذاكرات بين المللي :

   روابط فرهنگي زمينه  لازم را براي تسهيل مذاكرات و فهم متقابل پديد مي‌آورد و از آنجا كه جنبه نرم افزاري دارد مي‌تواند تاثير بسزايي در حل مشكلات كشورها و نزديكي ملت‌ها ايفا كند.

روابط فرهنگي به عنوان ابزاري براي حفظ صلح و امنيت بين المللي:

   از آنجا كه فرهنگ جنبه نرم‌افزاري دارد. به عنوان يك عامل پيشگيرانه مقدم بر عوامل نظامي و امنيتي قلمداد مي‌شود. بنابراين گسترش فعاليت هاي فرهنگي و ابزار مناسبي براي شناخت ملتها از يكديگر و همزيستي مسالمت آميز آنان با يكديگر است.

مبادله افراد:

   گسترش فرهنگ رفت و آمد ميان اعضاء يك جامعه عملا به تبادل فرهنگي آنان منجر مي‌شود. گسترش فرهنگ رفت و آمد مردم مستعمرات با مردم كشورهاي استعمارگر نمونه بارزي از اين مبادلات فرهنگي است. گسترش توريسم نيز موجب تماس بيشتر افراد جوامع و و تاثيرپذيري فرهنگي آنان از يكديگر مي‌شود.

 جهاني شدن و روابط فرهنگي

   سؤال اساسي در بحث جهاني شدن و فرهنگ اين است كه آيا جهاني شدن موجب تسلط فرهنگ برتر و استحاله خرده فرهنگ‌ها مي‌شود؟ يا موجب بقا و حفظ هويت‌هاي فرهنگي كوچك مي‌شود؟ برخی بر این باورند که جهانی شدن همگونی فرهنگی و سنت‌زدایی از فرهنگ‌ها را به همراه دارد و فرآیندی است که خصوصیات فرهنگی را به نظم فرهنگی جهان گستر تبدیل می‌کند . در پی آن فرهنگ‌های محلی یا محو می‌شوند یا از نو ابداع می‌شوند . ولی برخی با انتقاد از این نظریه معتقدند با وجود این که در بحث جهانی شدن‌، همگون شدن فرهنگ یکی از سرفصل‌های داغ است‌، به نظر نمی‌رسد که در یک مرحله یک دنیای همگن فرهنگی به وجود آید، سرعت جهانی شدن جریان ها که به شدت مدیون توسعه فناوری و شبکه‌ای شدن جهان است، نمی‌تواند با همان شتاب، فرهنگ‌ها را که از ساختارهای معنی‌دار برخوردارند، دچار تحول کند [11] .  

   پاسخ به سئوال فوق نيازمند بررسي نقش تاريخي دولت_ملت  در تكوين هويت‌هاي فرهنگي مي‌باشد. دولت ملت، به عنوان پديده‌اي بود كه كنش‌گران محلي هويت‌هاي خود را در آن تعريف مي‌كردند. اين كنش‌گران محلي هويت‌هاي فرهنگي خود را در قالب مفاهيمي چون «حاكميت» تعريف مي‌كردند. دولت ملت تلاش نمود، هويت‌هاي محلي را كه خواهان وفاداري به هويت خود بودند، حذف و استحاله نمايد.[12] علي رغم اين تعارض‌ها و يگانگي‌ها هويت‌هاي محلي همچنان به عنوان سرچشمه بالقوه دولت ملت‌ها باقي خواهند ماند و كنترل و ادعايش را در مورد يك واحد سياسي به چالش مي‌كشد. با وجود اينها فرآيند نوسازي مداخله دولت –ملت در واحدهاي سياسي خود تحت تاثير نيروهاي جهانگير مي‌باشد. بازارهاي جهاني و نهادهاي فراحكومتي روابط ميان سرزمين و هويت را پيچيده مي‌كند و باعث مي‌شود كه سوژه‌هاي محلي در بازتوليد هويت از طريق ارجاع به نصوص فرهنگي، كاملا محلي با مشكل مواجه شوند. اما با وجود اين ضعف يا قدرت مانور هويت‌هاي محلي به توانايي آنان براي ابراز وجود «ما نيز هستيم»  بستگي دارد. هويت‌هاي ملي هم تحت تاثير نيروهاي جهانگير، از مفهوم حاكميت ملي و اقتدار وستفاليايي دور مي‌شوند. از اينجا مي‌توان پي برد كه تعاملات فرهنگي در آينده تحولات بين‌الملل نقش مهمي خواهند داشت. تلاش براي تغيير هويت فرهنگي شهر بيت المقدس در سرزمين‌هاي اشغالي از سوي رژيم صهيونيستي و شهر كركوك در عراق از سوي رژيم سابق بعث در اين راستا انجام پذيرفت.

تحولات جهاني و نيروهاي برهم زننده حاكميت ملي مانع از آن خواهد بود كه حاكميت ملي قدرت بلامنازع باشد. از اينجاست كه جهاني شدن از يك سو، موجب جان گرفتن هويت‌هاي فروملي و از سوي ديگر موجب اشاعه فرهنگ كشورها و قدرت‌هايي خواهد شد. كه بهترين تعريف‌ها و پذيراترين نوع فرهنگ را ارائه نمايند.

 نتيجه‌گيري:

   با توجه به آنچه از تعريف فرهنگ گفته شد مفهوم فرهنگ امري دشوار و پيچيده است. اما بايد گفت هر معنايي كه از فرهنگ داشته باشيم يك معناي كلي در آن نهفته است و آن رشد و بالندگي است. با توجه به اين تعريف، يايد گفت كه در تحولات بين‌المللي در ادوار گوناگون تاريخي، فرهنگ نقش اساسي در تحولات داشته است. از آنجا كه فرهنگ به عنوان يك ايزار مناسب براي دخالت در كشور ديگري كاربرد دارد، كشورها از اين مساله به خوبي استفاده نمودند. دين و مذهب به عنوان يك شاخص فرهنگي  همواره در ايفاي مناقشات بين‌المللي كار ساز بوده است.

مسلمانان و مسيحيان از اين عامل به خوبي استفاده نمودند. اكنون كه امروزه فرهنگ ركن سوم سياست خارجي كشورها را تشكيل مي‌دهد، كشورها با آگاهي از مسأله كاهش اقتدار حاكميت‌ها سعي دارند كه از اين مساله به نحو مطلوب استفاده نمايند. روابط فرهنگي تا آنجا پيش مي‌رود كه مقدمات همكاري‌هاي منطقه‌اي را فراهم مي‌آورد و كشورها با عنايت به اين پيوند فرهنگي درصددند كه همكاري‌هاي خود را به حورزه‌هاي گوناگون اقتصادي، سياسي و امنيتي تسري دهند.

اتحاديه اروپا نمونه‌اي از يك اتحاديه موفق است كه همكاري‌هاي اين اتحاديه را بايد مديون اتحاد مقدس قرن 17 و فرهنگ تقسيم منافع جست و جو نمود. با روندهاي جهاني شدن و دهكده جهاني مك لوهان كشورهاي پيشرفته با بهره‌گيري از مدرن‌ترين تكنولوژي‌هاي مدرن خود سعي دارند كه فرهنگي پذيرا و موفق ارائه دهند. خرده فرهنگ‌ها نيز از سوي ديگر بر اثر كاهش حاكميت دولت‌ها از آزادي عمل نسبي برخوردار شدند.

روند جهاني شدن فرهنگي آن‌طور كه ژرار لوكلر بيان مي‌دارد آزموني خواهد بود براي تمدن‌ها*. در اين آزمون نخبگان سنتي و مدرن در يك تقابل رو در روي هم قرار خواهند گرفت.

فرهنگ به دو صورت تعریف شده است. یک تعریف آن را سیستمی از نمادها و معانی می‌داند که نظام زندگی انسان را معنا می‌بخشد. بر مبنای این تعریف فرهنگ برابر با خرد جمعی مشترک است. این نگاه باعث می‌شود معانی بین الاذهانی از فرهنگ در جهان خلق شود و همگان به فهم و تفسیر آن بپردازند.

تعریف دیگر بر عناصر تشکیل دهنده فرهنگ پی‌ریزی شده است که بر اساس پاره‌ای عناصر این نتیجه استنباط می‌شود که دولت ملت‌ها چیزی جز مجموعه فرهنگی مستقلی نیستند. جهان بینی، زبان، آداب و رسوم، مصنوعات بشری، علوم و فنون، روابط خویشاوندی، اعتقادات، هنرها و روش‌های اندیشیدن، الگوهای رفتاری و… عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را تشکیل می‌دهد. یک سطح فرهنگ، عینی و ملموس است و سطح دیگر، باورها و جهان بینی‌ها و قوانینی را شامل می‌شود که به لایه‌های سطحی و زبرین فرهنگ سر و شکل می‌دهد.[13]

امروزه در روابط بین‌الملل، از فرهنگ استفاده ابزاری شده است؛ به خصوص بعد از جنگ دوم جهانی که در خدمت سیاست و قدرت قرار گرفت. در این دوره، روابط بین‌الملل سمت و سوی امنیتی و اقتصادی پیدا کرد و فرهنگ به خاطر تسلط پوزیتیویسم که به قدرت مادی توجه نشان می دهد به حاشیه رفت.

معادلات این دوره نشان داده است که، فرهنگ تا زمانی در مناسبات بین‌الملل مؤثر است که به تأمین اهداف امنیتی و اقتصادی قدرت‌ها کمک کند. البته فرهنگ نقش ابزاری مثبت هم می‌تواند داشته باشد؛ یعنی اینکه در خدمت صلح و تفاهم میان کشورها باشد. یکی از دلایل وجودی یونسکو هم همین است و می‌تواند حداقل به عنوان ابزار صلح در روابط بین الملل مورد استفاده قرار گیرد. آنچه مسلم است؛ امروزه اما به فرهنگ فراتر از ابزار نگاه می شود و فرهنگ نقش زیربنایی پیدا کرده است.

‌هانتینگتون معتقد است فرهنگ بعد از دوران جنگ سرد نقشی اساسی داشته و دولت‌های ملی را در خود مستحیل می‌کند. این دیدگاه صورتی تنازعی دارد و تحولات بعد از جنگ سرد نشان داد که او چندان هم بیراه نگفته است. [14]

دیدگاه دیگر نقشی مثبت برای فرهنگ قائل است؛ که زیربنای تاسیس سازمان‌هایی مثل یونسکو را هم همین نگره تشکیل می دهد. دیدگاهی مثل نظر فوکویاما هم وجود دارد که از همسان سازی فرهنگی و به قولی الگوی لیبرال دموکراسی سخن می گوید که فراگیری آن به معنی پایان تاریخ خواهد بود.

[1] – داريوش  آشوري، تعريف ها و مفاهيم فرهنگ، تهران، مركز اسناد فرهنگي آسيا، 1357، صص  31-30 .

[2] همان ، ص 16 .

[3] – ارسطو ، سياست، حميد عنايت ، تهران: خوارزمي 1385، چ سوم ، ص 299.

[4] – جهانگير معيني ، نظريه و فرهنگ ، تهران : مركز مطالعات بين المللي 1374 ، ص 46 .

Branislaw Malinowski, ,”Cultre”in ;Encyclopidia af the Social Sciences,Vol ;4,London : Macmillan,1931,P:621  -5

[6] – حسين سليمي، فرهنگ گرايي جاني شدن و حقوق بشر، تهران: وزارت امورخارجه 1385 ، ص 51.

[7] -امام خميني ( ره ) ، صحيفه نور, ج1.

[8] – حسين سليمي همان ، ص 67 .

[9] – هادي محمدي فر، ” دلايل تغيير استراتژي آمريكا در عراق ” طرح پژوهشي – كاربردي، مركز تحقيقات برون مرزي صدا و سيما،تير 1388، ص 23.

[10]  خبرگزاري فارس، گروه ديدگاه، حوزه سياسي امنيتي، تاريخ: 7/12/1387 ، شماره: 8712041900

[11] . http://farhangi84.blogfa.com/post-69.aspx

[12] – باري آكسفورد، نظام جهاني: اقتصاد، سياست و فرهنگ، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امورخارجه، 1383، چ دوم، ص 207.

* براي مطالع بيشتر در مورئ روابط فرهنگ ها و تمدنها رجوع شود به كتاب جهاني شدن فرهنگي آزموني براي تمدنها، ژرار لوكلر، نشر دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه .

[13] . دهقانی فیروزآبادی، جلال، سمینار “ایران و سازمان‌های بین المللی فرهنگی؛ ظرفیت‌های همکاری و فرصت‌های بهره مندی” ، 21 مهر، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات

[14] . http://www.irdiplomacy.ir/Modules/ArticlePortal/Phtml/ArticlePrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=1&ArticleId=2913

مطلب پیشنهادی

نتایج و دستاورد وبینار سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه

مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1989 تصمیم گرفت که به منظور شناساندن مفهوم توسعه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


سه + 3 =