خشم موجه و خشم ناموجه(پرخاشگری) را بشناسید

برای بحث درباره ی روان­شناسی خشونت و پرخاشگری غیر موجه و زورمندانه با افراد بعضا بی گناه و سایر شهروندان در جامعه، علل و پی­آمدهای آن از كجا باید آغاز كرد؟ پرخاشگری چیست؟ جلوه­ های آن کدام‌ها اند؟ چرا افراد دست به خشونت و پرخاشگری می­زنند؟ نقش نهادهای تربیتی و خانواده، و سازمان­های نظم ­بخشی جامعه در میزان خشونت و پرخاشگری یك جامعه چیست؟ پرخاشگری در یك جامعه چه پی­آمدهایی خواهد داشت؟

گزارش: علی صمدی

به گزارش سلام نیوز وقتی صحبت از پرخاشگری و خشونت می­شود اغلب تصاویر و مفاهیمی مانند قتل، چاقو، خون، تفنگ، جنگ، ترور و مانند آن به ذهن می­آیند كه شاید بسیاری از افراد جامعه تماس نزدیكی با آن­ها نداشته باشند (به استثنای جوامع در حال جنگ)، اما مصادیق پرخاشگری محدود به این­ها نیست و انواع توهین و تحقیر کلامی و زبانی را مانند آن را نیز شامل میشود. شاید شما ه افرادی را دیدید که مدام تمایل دارند با زور همه همان نظر آنها را داشته باشند یا مدام به دنبال کتک زدن همه برای به کرسی نشاندن حرف خود هستند و هیچ استدلال و منطقی در آنها اثر ندارد این از مظاهر پرخاشگری های غیرموجه اجتماعی است البته ما خشم موجه هم داریم برای مثال خشم برای خدا و یا گناه رخ داده اما خشمهای غیر ضرور یا افراطی مصداق آشفتگی است و نیاز به مراقبت جهت ارام سازی دارد . وقتی پرخاشگری را در جامعه و روابط بین­فردی بررسی می­كنیم، متوجه می‌شویم که جلوه­ های بسیاری دارد كه افراد هر روز با آن­ها مواجه خواهند بود.

ترجیح می­دهم به جای آن كه قتل و جنایت را به عنوان نمونه­های پرخاشگری نام ببرم، به جلوه­های روزمره­تر خشونت، مانند آن­چه هر روز در خیابان­های شهرمان با آن برخورد داریم اشاره كنم: رانندگی. به نظرم با نگاه به رانندگی یك فرد می­توان اطلاعات بسیار مفیدی درباره­ی ویژگی­های شخصیتی او به دست آورد و با نگاه به سبك عمومی رانندگی یك شهر اطلاعاتی بسیار مفید از ویژگی­های فرهنگی و اجتماعی آن شهر. رانندگی در شهر ما چه ویژگی­هایی دارد؟ درهم­پیچیدن­های بی­قاعده و راه را بر دیگری بستن (گویی در رقابتی جدی و دیرینه با هم باشند)، سرعت­های غیرمجاز و به خطر انداختن جان خود و دیگران، سبقت­های عجیب­وغریب و عبور موتر­ها از بیخ گوش یك­دیگر و تجاوز به حریم خصوصی در رانندگی، صدای بوق كه نه برای هشدار، بلكه به جای دشنام به كار می­رود (گویا لحن بوق­ها هم پرخاشگرانه شده است) و فریاد مأموری كه برای كمك به ایجاد نظم، تنبیه­گر است و تحقیركننده. این­ها و بسیاری دیگر از این دست را هر روز می­بینیم، جلوه­هایی از ابراز خشم و خشونت و پرخاشگری تنها در یكی از ابعاد زندگی­مان یعنی رانندگی. اگر به تأثیرات منفی كلی خشونت و پرخاشگری نظر داشته باشیم، مواردی مانند این كه تقریباً بر تمام یا بخش عمده­ای از مردم اثر می­گذارند بسیار بیش­تر از موارد قتل و جنایت به سلامت عمومی جامعه آسیب می­زند. بسط این مصادیق به ابعاد دیگر زندگی را خود خوانندگان به­خوبی انجام خواهند داد.

بدون آن كه بخواهم به آماری از میزان خشونت و پرخاشگری در جامعه اشاره كنم (كه در صورت وجود، دست­رسی به آن دشوار است) از تجربه­ی روزمره­ی زندگی خود و گفته­های صاحب­نظران این را دریافته­ایم كه خشونت و پرخاشگری در جامعه­ی ما پدیده­ای نامعمول نیست و شاید میزان آن نیز روبه­افزایش است. دلایل این امر چیست، و تبعات آن برای افراد و جامعه چیست؟

 تعریف و انواع پرخاشگری

در روان­شناسی اجتماعی برای پرخاشگری تعریفی مشخص به كار می­رود. بر اساس این تعریف، پرخاشگری شامل هرگونه رفتاری است كه به قصد رساندن آسیبِ روانی یا جسمی به فرد دیگر یا یك شیئ انجام می­شود. در این تعریف بر قصد آسیب رساندن تأكید شده است و نیز بر این كه پرخاشگری الزاماً موجب آسیب جسمی نمی­شود (مانند ضرب و جرح)، بلكه ممكن است باعث آسیب روانی فرد بشود (مثلاً شایعه­سازی درباره­ی افراد).

در بررسی پرخاشگری تقسیم­بندی­هایی به كار می­رود كه برای درك این پدیده و ادامه­ی بحث مفید به نظر می­رسد. نوعی از پرخاشگری كه به آن پرخاشگری خصمانه (hostile aggression) گفته می­شود ناشی از عواطف و احساسات منفی خاص مانند خشم یا تنفر است و هدف اصلی آن آسیب رساندن به یك فرد یا شیئ است (مثل وقتی كه كسی از حرف فردی دیگر خشمگین می­شود و به صورت او سیلی می­زند).

در پرخاشگری ابزاری (instrumental aggression) پرخاشگری ابزاری است برای رسیدن به یك هدف خاص (مثل وقتی كه فردی سعی می­كند رقیب را به شكلی از صحنه حذف كند تا خود جای او را بگیرد).

گاهی پرخاشگری منجر به آسیب فیزیكی فرد نمی­شود، بلكه با روش­هایی دیگر مانند تهمت زدن و شایعه ساختن، ترور شخصیت، آسیب به اموال شخص یا جلوگیری از پیش­رفت او خود را نشان می­دهد. به این شكل از پرخاشگری پرخاشگری نمادین (symbolic aggression) گفته می­شود.

در مواردی خاص، جامعه پرخاشگری را مجاز یا حتا لازم می­شمارد (مثلاً در رفتار سربازان در حین مأموریت جنگی، یا وقتی كه شخص برای دفاع از خود به خشونت دست می­زند). به این شكل از پرخاشگری پرخاشگری مجاز (sanctioned aggression) گفته می­شود.

و بالاخره، گاهی پرخاشگری به شكل فعالانه اِعمال نمی­شود، بلكه فرد با روش­های منفعلانه مانند كارشكنی، اهمال­كاری، تنبلی، و امثال آن مانع انجام كاری كه مورد نظر فردی است می­شود كه به آن پرخاشگری منفعلانه (passive aggression) می­گوییم.

نظریه­های روان­شناختی پرخاشگری

دلایل دست زدن افراد به خشونت و پرخاشگری چیست؟ به طور كلی، علاوه بر عوامل زیست­شناختی (مثل سطح تستوسترون خون، که البته روی این موضوع هنوز بحث جریان دارد)، عواملی مانند از دست رفتن اعتماد به نفس فرد، احساس بی­عدالتی، فقر، تراكم جمعیت، رفتار افراد و نهادهای مسؤول (مثل پلیس و رهبران سیاسی) و ارزش­های فرهنگی در بروز پرخاشگری مؤثر شناخته شده­اند. در زمینه­ی روان­شناسی پرخاشگری دو نظریه­ی اساسی وجود دارد كه به آن اشاره می­شود.

بر اساس یكی از این نظریه­ها كه به آن نظریه­ی سرخوردگی­ـپرخاشگری (frustration-aggression theory) گفته می­شود، وقتی فرد برای دست­یابی به هدفی تلاش می­كند و عاملی مانع دست­یابی به آن می­شود، غریزه­ی خشونت در فرد بیدار می­شود كه خود منجر به رفتار پرخاشگرانه­ی معطوف به آسیب زدن به آن مانع می­شود. در این نظریه، اولاً علت اصلی پرخاشگری نوعی سرخوردگی و احساس ناكامی در دست­یابی به هدف است، و ثانیاً، پرخاشگری ویژگی­های یك غریزه را دارد، یعنی به شكل نوعی انرژی است كه تا زمانی كه به هدف خود دست نیابد پایدار می­ماند (مثل گرسنگی و تشنگی). در این نظریه، وقتی فرد با ناكامی و سرخوردگی روبه­رو می­شود، غریزه­ی پرخاشگری در او برانگیخته می­شود و هدفی را برای پرخاشگری خود انتخاب می­كند. نخستین هدف معمولاً خودِ منبه ایجادكننده­ی ناكامی و سرخوردگی است. اما در بسیاری موارد عامل سرخوردگی هدف مناسبی برای رفتار پرخاشگرانه نیست (مثلاً اگر رییس فرد اضافه­كار او را نداده باشد و پرخاشگری با رییس باعث پی­آمدهای منفی بیش­تری برای فرد بشود). در این شرایط ممكن است هدف پرخاشگری به چیزی مرتبط یا حتا گاهی نامرتبط با عامل اصلی سرخوردگی جابه­جا شود (پرخاشگری جابه‌جاشده یا displaced aggression). باید در نظر داشت كه هر ناكامی الزاماً منجر به پرخاشگری نمی­شود و عواملی مانند ایجاد حس خشم، تصوری كه از نیت فرد وجود دارد، و احساس بی­عدالتی و نابرابری واسطه­ی بین احساس سرخوردگی و بروز رفتارهای پرخاشگرانه است.

نظریه­ی دیگر برای تبیین پرخاشگری نظریه­ی یادگیری اجتماعی (social learning theory) است. برمبنای این نظریه، پرخاشگری مانند همه­ی رفتارهای دیگر آموخته می­شود. طرف­داران این نظریه بیان می­كنند كه گرچه ناكامی می­تواند منجر به رفتار پرخاشگرانه شود، اما همه­ی افرادی كه ناكامی را تجربه می­كنند الزاماً پرخاشگری نشان نمی­دهند. مثلاً همان فردی كه رییس­اش اضافه­كار او را نداده، الزاماً با رییس یا فردی دیگر پرخاشگری نمی­كند، ممكن است با او مذاكره كند تا متقاعدش كند، ممكن است ناامید شود و تصمیم به تغییر شغل بگیرد یا راه­های دیگری را در پیش بگیرد. در واقع، گرچه شواهدی برای مبانی زیست‌‍‌شناختی (بیالوجیک) پرخاشگری به عنوان یك غریزه وجود دارد، عوامل دیگری نیز وجود دارند كه تكانه­های غریزی فرد را مهار می­كند و سامان می­دهد.

كودك در طی زندگی خود می­آموزد كه اگر گرسنه شد، همیشه نمی­تواند بلافاصله گرسنگی خود را رفع كند و اغلب لازم است تا مدتی احساس گرسنگی خود را تحمل كند و رفع گرسنگی را برای مدتی (مثلاً تا رسیدن زمان خاصی كه همه با هم غذا می­خورند، پایان صنف و كار و …) به تعویق بیندازد. به این فرایند یادگیری اصطلاحاً  اجتماعی شدن (socialization) گفته می­شود. اجتماعی شدن فرایندی است كه از طریق آن كودكان رفتارها، نگرش­ها و ارزش­های فرهنگ خود را یاد می­گیرند. اجتماعی شدن حاصل عوامل مختلف مانند والدین، برادران و خواهران، مدرسه، رسانه­ها و … است. 

برخی از کودکان از طریق یادگیری اجتماعی و مشاهدۀ رفتار بزرگسال‌ها، رفتار خشونت‌آمیز را تقلید می‌کنند.

كودكان، از طریق فرایند اجتماعی شدن، الگوهای رفتاری خاصی را یاد می­گیرند و این الگوها تا بزرگ­سالی نیز همراه آنان خواهد بود. پرخاشگری نیز رفتاری است كه در ابتدای زندگی آموخته می­شود و تا بزرگ­سالی به عنوان یك الگوی رفتاری ادامه پیدا می­كند. در واقع، كودكان از همان سال­های نخست زندگی، با مشاهده­ی رفتار پدر و مادر، خواهران و برادران، و بعدها همسالان و افراد دیگر جامعه مثل معلم و مسؤولان مکتب، الگوهای رفتاری خاص خود را برای مواجهه با شرایط مختلف می­آموزند.

اگر الگوی (سمبول) خانوادگی و اجتماعی كه پیش چشم كودك است به او چنین بیاموزد كه “وقتی با ناكامی مواجه شدی، با پرخاشگری آن را حل كن” این الگو در او ریشه گرفته و بعدها نیز با او خواهد بود، به­خصوص اگر تجربه­ی كودك به او نشان بدهد كه در عمل هم پرخاشگری می­تواند باعث شود به خواسته­هایش برسد (مثل كودكی كه با فریاد و زدن مادر باعث شود اسباب­بازی مورد علاقه را برایش بخرند)، یا مشاهده­ی نتیجه­ی رفتار پرخاشگرانه­ی اطرافیان موفقیت آنان در دست یافتن به هدف­شان را نشان بدهد (مثل وقتی كه پدر با خشونت و فریاد مادر را مجبور به پذیرفتن نظر خود كند) و تبعات منفی چندانی هم بر آن مترتب نباشد.

پژوهش­ها نشان­دهنده­ی ارتباط الگوهای تربیتی خاص والدین (مانند استفاده از پرخاشگری كلامی یا جسمی/فیزیكی در رابطه با فرزندان) با رفتارهای پرخاشگرانه در آینده­ی این كودكان است. در واقع، والدینی كه پرخاشگری می­كنند، الگویی برای فرزندان خود فراهم می­كنند كه از آن پیروی كنند. با این ترتیب، قربانی خشونت امروز فردا خود تبدیل به خشونت­گر خواهد شد.

چنان كه دیده می­شود هر یك از این نظریه­ها بخشی از پدیده­ی پرخاشگری را تبیین می­كنند. با این ترتیب، وقتی در الگوهای رفتاری خانواده و جامعه پرخاشگری به عنوان روشی مقبول و مؤثر برای حل كشمكش­ها پذیرفته شده باشد، طبیعتاً در افراد آن نیز این الگوها جای گرفته و جای­گزین روش­های دیگر خواهد شد. حال اگر به دلایل مختلف مثل فقر، احساس بی­عدالتی و … احساس سرخوردگی نیز در خانواده یا جامعه زیاد شود، افراد راهی بهتر، مؤثرتر و حتا شاید مقبول­تر برای رفع تعارض­های خود با یك­دیگر و منابع قدرت و عواملی كه سبب­ساز ناكامی خود می­دانند نمی­شناسند، و در برخورد با مشكلات خود و به­طور روزمره خشونت در پیش خواهند گرفت. در این شرایط تجاوز به حقوق یك­دیگر و زیر پا گذاشتن قواعد و ارزش­ها نه یك استثنا، كه قاعده خواهد شد. بعد از نگاهی كه به جنبه­های فردی خشونت و پرخاشگری داشتیم، می­توانیم در حد حوصله­ی این بحث، نگاهی هم به ابعاد اجتماعی آن داشته باشیم.

پرخاشگری و جامعه

چنان كه گفته شد، اگر در جامعه­ای، در عمل یا در نظر افراد آن جامعه، اعمال خشونت روش مؤثر برای دست­یابی به اهداف باشد و پرخاشگری جای­گزین روش­های دیگر برای حل مسایل شود، وضعیت به گونه­ای خواهد شد كه به جای آن كه به خشونت به عنوان یك نقص و كاستی در رفتار فرد نگریسته شود، به عنوان یك مهارت و توانایی در نظر گرفته خواهد شد. آن وقت زیرپا گذاشتن حقوق دیگران و قانون، نه یك نقیصه كه “زرنگی” و “چالاکی” (با بار معنایی مثبت) تلقی خواهد شد. در چنین زمینه­ی فرهنگی بسیار بر می­خوریم به افرادی كه گله­مندند از آن كه نمی­توانند حق خود را بگیرند و وقتی دقیق­تر منظورشان را بررسی كنیم، می­بینیم كه منظورشان گرفتن حق مثلاً از طریق مذاكره (negotiation) یا روش­های مسالمت­آمیز و قانونی نیست، بلكه می­گویند كه ما نمی­توانیم داد بزنیم، اهانت كنیم، تهدید كنیم یا كتك بزنیم، و احساس نقصان دارند از این شرایط خود. یعنی به نظر آنان خشونت روش اولیه و مؤثر برای گرفتن حق است. در چنین فرهنگی، پرخاشگری ناتوانی در كنترل یك تكانه و غریزه، و بنابراین یك نقیصه محسوب نمی­شود، بلكه یك مهارت و توانایی است برای پیش­برد امور كه نداشتنِ آن توانایی مانع دست­یابی به اهداف می­شود.

گرچه الگوهای اجتماعی و خانوادگی می­توانند ایجادكننده­ی یك گرایش رفتاری خاص (مثل خشونت و پرخاشگری) باشند، اما وقتی رفتاری ایجاد شد، در صورتی پایدار می­شود و تداوم می­یابد كه به نوعی نه­تنها این رفتار مهار نشده باشد، بلكه تقویت هم شده باشند. بنابراین، می­توان این فرض را مطرح كرد كه چنین شرایط اجتماعی­ای به شكل مستقیم یا غیرمستقیم به رفتارهای پرخاشگرانه پاداش داده و موجب ترویج آن شده است. غیرمؤثر به نظر رسیدن روش­های دیگر برای حل مشكلات و تعارض­ها، مؤثر بودن پرخاشگری، و به­صرفه و كم­هزینه بودن آن باعث تداوم این الگوهای رفتاری می­شود.

موضوع دیگر در بحث تكانه­ی پرخاشگری و كنترل آن، عامل كنترل­كننده است. در طی رشدِ كودك، با درونی شدنِ (internalization) ارزش­های جامعه بخشی از شخصیت فرد شكل می­گیرد كه بعدها در زندگی مهارهای درونی فرد را برای رفتارهای ممنوع شكل می­دهد. اگر به دلیلی این درونی­سازی انجام نشود و مهارهای درونی شكل نگیرد، تنها عامل بازداری فرد از رفتارهای خلاف قانون و ارزش­های جامعه، ترس او از پی­آمدها و تنبیه خواهد بود، و نه مهار و كنترلی برآمده از خود شخص. در این شرایط است كه راننده تنها زمانی پشت چراغ سرخ می­ایستد كه پلیسی در آن نزدیكی باشد؛ و اگر پلیسی نباشد، از چراغ سرخ خواهد گذشت و رعایت حق دیگران یا احترام به قانون عاملی نخواهد بود برای رعایت آن. آن وقت آن­چه مانع پرخاشگری می­شود، نه زشتی یا خلاف اخلاق بودن آن، كه هیكل بزرگ یا جایگاه طرف مقابل خواهد بود و در این صورت هم پرخاشگری از بین نمی­رود، بلكه جابه­جا شده و چه بسا به سوی فردی نشانه برود كه هیچ ارتباطی هم با مشكل فرد پرخاشگر ندارد.

شاید بخشی عمده از پرخاشگری­هایی كه در زندگی روزمره تحمل می­كنیم را بتوان پرخاشگری جابه­جاشده دانست، وگرنه راننده­ی بغلی كه خصومتی شخصی با من یا همه­ی رانندگان دیگر ندارد. وقتی در شرایط تربیتی خانواده و در ابعادی وسیع­تر شرایط نظم­بخشی جامعه روش­های اقتدارگرا غلبه داشته باشد، اساساً مجالی برای درونی­سازی ارزش­ها ایجاد نمی­شود و فرد تنها به خاطر احساس كنترل بیرونی است كه رفتارهای خود را مهار می­كند (آن هم اغلب تنها در شرایطی كه ممكن است عامل كنترل­كننده رفتار فرد را كشف كند). در این شرایط معیارها و ارزش­ها درونی نمی­شود و “ترس” است كه عامل مهار خشونت می­شود، نه “توانایی فرد در كنترل تكانه­هایش”. آن وقت است كه آن كه خشونت نمی­كند “ناتوان و ترسو” شمرده می­شود و نه “توانمند در مهار غرایز خود”.

بی­شك یكی از عمده­ترین مسایل در حوزه­ی سلامت اجتماعی كه با سلامت روان تك­تك افراد مرتبط است موضوع خشونت است. پرداختن به هزینه­های مادی و معنوی كه پرخاشگری بر فرد و جامعه تحمیل می­كند هم موضوعی است كه فرصت بیشتر می‌خواهد. آن چه از همین مختصر می­توان نتیجه گرفت آن است كه عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی در ایجاد و تداوم الگوی خشونت در فرد مؤثرند. از بین پی­آمدهای مختلف پرخاش­گری هم در این­جا تنها اشاره‌ای داشتیم به بازتولید خشونت توسط خشونت، و چرخه­ای كه خود را تقویت می­كند. توجه به این پدیده­ی فراگیر و بازشناختن عوامل ایجادكننده و پایداركننده­ی آن در سطوح مختلف فردی و اجتماعی یكی از اولویت­های عمده­ی جامعه­ی امروز ما است.

تعریف برخی از واژه‌ها:

تکّانه یا impulse: یعنی سائق‌ها یا وسوسه‌های که برای خود یا دیگری زیانبار است.

جابجایی displacement: به جای این که شخص احساسات خود را متوجه منبع مشکل کند، بر فرد دیگری که کنترل بیشتری روی او دارد، می‌کند. مثلاً زنی که از شوهرش عصبانی است و نمی‌تواند خشم خود را ابراز کند، دست به لت و کوب کودک خود می‌زند.

مطلب پیشنهادی

نتایج و دستاورد وبینار سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه

مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1989 تصمیم گرفت که به منظور شناساندن مفهوم توسعه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


نُه − = 3