نشانه های بیماری های روانی در قرآن و حدیث

 قرآن کریم به جای بیماری روان، بیماری قلب تعبیر می کند. با مراجعه به آیات قرآن کریم، معلوم می شود برای بیماری روان همانند بیماری جسم، مراتب و مراحلی است که بعضی از آن مراتب قابل علاج و بعضی دیگر کشنده و غیر قابل علاج اند. به هرحال قرآن از بیماری روان تعبیرات مختلف دارد که مبین شدت و ضعف بیماری است و هر نامی مبین یک مرحله و مرتبه از بیماری روانی است.

گزارش: آیات زین الدین

به گزارش سلام نیوز به نقل از خبرگزاری «حوزه»، کتاب «نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها» اثری از حبیب الله طاهری است که فصول چهارده گانه این کتاب در شماره های گوناگون تقدیم حضور شما فرهیختگان می گردد.

مقدمه

1. اسلام وجود آدمی را متشکل از دو بعد روانی (غیرمادی) و جسمانی (مادی) معرفی می کند و سلامت هر یک را در گرو سلامت دیگری و متأثر از آن می داند. سلامت روان به معنای تعادل و انسجام فراگیر در همه ابعاد جسمانی و نفسانی انسان است که تعقل و اندیشیدن، آگاهی، هدف داری، انصاف، عدالت، امانت داری، حقیقت جویی و تسلیم دربرابر آن، رشد مستمر و آرامش از جمله علایم آن است و در مقابل، بیماری روانی خارج شدن از حد اعتدال است که نادانی، عصیان، دنیاطلبی، ظلم و تعدی، ضعف اراده و سستی، اضطراب، ترس، خودپسندی، حسد و کینه وزی وأاز نشانه های آن می باشد. قرآن کریم جهالت را به عنوان پایه و اساس بیماری های دل و روان معرفی می کند و درمان آن را به نیز بر کسب آگاهی و دانش به ویژه علوم توحیدی استوار می داند.

2. در فصل دوم به اسباب و علل بیماری های روانی اشاره شده و قاعدتاً در فصول بعدی باید به راه کارهای درمان آن پرداخته شود و یا راه های پیش گیری آن امراض از دیدگاه اسلام مورد توجه و بررسی قرار گیرد. لکن نظم مطالب اقتضا می کند قبل از بیان راه کارها برای بهداشت و درمان، سلامت و بیماری روان شناخته شود و معلوم گردد که کدام روان سالم و کدام بیمار است. آن گاه فکری برای سلامت روان گردد.

3. روان کلمه ای فارسی است که معادل آن در فرهنگ قرآن و حدیث، نفس یا روح است، و بیماری و سلامت روان در قرآن و حدیث غالباً به «قلب» که شأنی از شئون روح و نفس است، نسبت داده می شود که در فارسی از آن به دل تعبیر می شود.

البته برای روان معانی دیگری نیز هست که منظور بحث ما نیست. منظور ما از روان در مباحث این کتاب، بُعد غیرمادی انسان است، زیرا انسان تنها همین بدن مادی و خاکی نیست، بلکه موجود به امتداد نظام هستی از عرش تا فرش است که بدنِ عنصری مبدأ تکون و مرتبه نازله آن است. این حقیقت با کمترین تأمل در قرآن قابل درک است آیاتی مانند آیه 67 غافر و 7 سجده، حاکی از خاکی بودن انسان و آیاتی مانند 9 سجده و 76 ص، حاکی از عرشی بودن او است و آیات 11 تا 14 سوره مبارکه موءمنون به این ترکیب مقدس اشاره نموده و آن را با جمله «فَتَبَارَک اللهُ اَحسَنُ الْْخَالِقینَ» مورد ستایش قرار داده است.

4. روح و بدن، هر یک برای خود سلامتی و بیماری مخصوص به خود را دارند و احیاناً بیماری یکی از آنها سبب بیماری دیگری نیز می شود. تا جایی که می گویند: روح سالم در بدن سالم قرار دارد. پژوهش های علمی نشان داده که ممکن است ریشه و علت بسیاری از ناتوانی های جسمی، نابسامانی های فکری و عاطفی باشد. مثلاً امروزه معتقدند که دلهره ها و ناراحتی های فکری می تواند عامل مهمی برای ایجاد زخم معده باشد و یا معلولیت های جسمی علت بروز نگرانی ها و اضطراب ها باشد. لذا سلامت جسم و روح تا حد زیادی به هم پیوسته و مرتبطند. در این رابطه حضرت استاد حسن زاده آملی(دام ظله) در کتاب ارزش مند خود به نام «عیون مسائل النفس» تحت عنوان، (عین8؛ فی تأثر کل واحد من النفس و البدن عن الاخر) فصلی را گشوده که خواندنی است و تاثیر نفس و بدن از یکدیگر، به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.

تعریف سلامت روان

برای سلامت روان، یک تعریف جامعی نیافتیم که همگان بر آن متفق باشند. بلکه هر کسی طبق نگرش خود آن را تعریف کرده است. یکی با بینش فلسفی و دیگری پزشکی و سومی روان کاوی و چهارمی اخلاقی و دینی. به طور خلاصه به برخی از آن تعاریف اشاه می کنیم.

1. سلامت از دیدگاه اهل لغت

«راغب اصفهانی» در مفردات، سلامت را به معنای عاری بودن از آفات دانسته است.

«لویس معلوف» در المنجد در تعریف سلامت می گوید: « اَلسَّلامَةُ الْبَراَئَةُ مِنَ الْعُیوبِ وَ الْ آَفَةِ؛ سلامت، منزه بودن از عیب و مبرا بودن از آفت است. «شرتونی» در اقرب الموارد می گوید: «سَلِمَ سَلَامَةً نَجی وَ بَرَءَ مِنَ الْعُیوبِ؛ سالم کسی است که از عیب و آفت نجات گرفته باشد». «احمد سیاح» در فرهنگ بزرگ جامع نوین سلامت را به بی گزندی و بی عیب شدن معنا می کند. «فخرالدین طریحی» در مجمع البحرین می گوید: «سُمِّیتِ الْجَنَةُ دَارَالْسَّلام لِأَنَّ سُکانَهَا سَالِمُوْنَ مِنْ کلِّ آفَةٍ… وَ مِنْهُ قَوْلُهَ الَسَّلامُ الْمُوءمِنُ قَالَ بَعْضُ الْعَارِفینَ… لِأََنَّهُ هُوَ الْذی سَلِمَ مِنْ کلِّ عَیبٍ وَ آفَةٍ وَ نَقْصٍ وَ فَنَاء…؛ بهشت را دارالسلام می نامند چون ساکنان آن از هر آفتی سالم اند… به همین جهت خدای بزرگ در توصیف خود فرمود: «السَّلاَمُ الْمُوءمِن» برخی از عارفان گفتند: سالم کسی است که از هر عیب و آفت و نقص و نابودی در امان باشد»، لذا خدای سبحان که عاری از هر نقص و عیب و آفت و نابودی است، مصداق واقعی سلام است.

«دکتر محمدمعین» در کتاب فرهنگ فارسی خود هشت معنا برای سلامت آورده است:

1. بی گزند شدن، بی عیب شدن؛

2. رهایی یافتن، نجات یافتن؛

3. امنیت؛

4. عافیت، تندرستی؛

5. نجات، رستگاری؛

6. خلاص از بیماری، شفا؛

7. آرامش، صلح؛

8. سالم، تندرست.

در فرهنگ نوین، علاوه بر تأیید معنای یادشده در آن، سُلِمُ، سِلْم و سلام را به معنای سکینه، صلح، آسودگی، أمن، امنیت و آرامش نیز معنا می کند. از آنجا که همه این معانی سلامت در اسلام حقیقی و دین اصیل الهی تضمین شده است دین حقیقی، را اسلام و شخص معتقد به آن را مسلم نامیدند، و این از همان معنای لغوی اخذ شده است و علی علیه السلام در تعریف مسلم فرمود: «اَلْمُسلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسِلمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یدِهِ؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او سالم بمانند».

به هر حال انسان سالم کسی است که از هر عیب، آفت و نقصی سالم باشد بنابراین از نظر اهل لغت کسی که مبتلا به امراض، آفات، عیوب و نواقص جسمانی یا روحانی باشد او را بیمار می دانند و سالم کسی است که مبرا از این آفات باشد.

چنان چه ملاحظه گردید، تعاریفی که اهل لغت برای سلامت ارایه دادند اختصاص به سلامت روان ندارد، بلکه اعم از سلامت جسم و روان است.

2. سلامت از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت

سازمان جهانی بهداشت در تعریف سلامت چنین می گوید: «سلامت عبارت است از تأمین رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی، نه فقط نبودن بیماری و نقص عضو» به این ترتیب کسی را که صرفاً بیماری جسمی نداشته باشد، نمی توان فرد سالمی دانست؛ بلکه شخص سالم کسی است که از سلامت روح نیز برخوردار بوده و از نظر اجتماعی نیز در آسایش باشد.

چنان چه ملاحظه می کنید این تعریف تنها تعریف سلامت روان نیست، بلکه تعریف اصل سلامت اعم از جسم و روح است.

3. سلامت از دیدگاه ابن سینا

بوعلی سینا (428- 370 ه ق) درباره با سلامت روان چنین می گوید:

«وَ النُّفُوسُ السَّلیمَةِ الَّتی هِی عَلی الْفِطْرَةِ وَ لَمْ تَفْظَظْهَا مُبَاشَرَة ُالاُمُورِ الاَرْضیةِ الْجَاسِیةٍ» و مرحوم خواجه در شرح نفوس سلیمه می گوید: «أَی… لَمْ تُدَنَّس بِالْعَقَائِدِ الْمُخَالَفةِ لِلْحَقِّ». منظور بوعلی این است که روان هایی سالم هستند که بر فطرت اصلی خویش باقی باشند و در این عالم در اثر برخورد با امور زمینی از لطافتش خارج نشده و غلیظ و خشن نشده باشند. طبق تفسیر خواجه با ورود عقاید باطله در آن از مسیر اصلی خود که همان فطرت توحید و اسلام است، خارج نشده باشند. البته این تعریف گر چه از جهتی صحیح و درست است و به نکته مهمی که همان بقا بر فطرت است، اشاره دارد ولی به همه جوانب سلامت نپرداخته است. مثلاً لازمه سلامت روان رشد و پویایی است که در این تعریف به آن اشاره نشده است.

4. سلامت روان از دیدگاه قرآن و حدیث

چنان چه ملاحظه شد، مفهوم سلامت در عرف لغت به معنای عاری بودن از هرگونه آفت است، اما آنچه که مهم است این است که بدانیم منظور از آفت چیست؟ زیرا آفت هر شئای متناسب با همان شئ است. آفت جسم، متناسب با جسم، و آفت روح، متناسب با آن است.

شناخت آفات جسم و روح، فرع بر شناخت خود جسم و روح است. کسی که روح را نشناخت چگونه می تواند آفات آن را بشناسد و تازمانی که آسیب ها و آفت ها شناخته نشوند راه علاج و درمان آن هم قابل شناخت نخواهد بود. چنان چه برخی از امراض از قبیل: وبا، سرخک، سرخجه و… در گذشته باعث مرگ و میر بسیار بودند، ولی پس از شناخت آنها و پیشرفت علم پزشکی با چیز سهلی – از قبیل تزریق واکسن – جلوی آن همه مرگ و میرها گرفته شد. در بعد روانی نیز مسأله به همین منوال است. اگر روان و بیماری های آن کاملاً شناخته شود، یقیناً از هلاکت های معنوی و مرگ و میرهای انسانی جلوگیری خواهد شد. ولی متأسفانه با این که انسان در شناخت پیکر مادی بشر پیشرفت های چشم گیری داشته است. در شناخت بُعد روان انسان هنوز قدم های اول را برمی دارد.

این که در اسلام برای معرفت نفس آن همه ارزش قایل شده و آن نافع ترین علم معرفی شده و حتی شناخت خدا را به شناخت نفس مرتبط دانسته به خاطر همین است که اگر روان انسان شناخته نشود نه تنها انسان به کمال نمی رسد، بلکه به خاطر عدم شناخت آفت ها و آسیب های آن چه بسا در ورطه هلاکت می افتد. حال باید دید برای شناخت نفس و روان به کجا و چه منبع و چه کسی باید مراجعه کرد؟ راستی چه کسی بهتر از جان آفرین از اسرار روان انسان آگاهی دارد؟ قرآن کریم در این رابطه می فرماید:

«ربُّکمْ اَعْلَمُ بِمَا فی نُفوُسِکمْ؛ پروردگارتان به آنچه در جانتان است آگاه تر است».

و در آیه دیگر فرمود:

«یسْئَلُوُنَک عَنِ الرُّوح قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمِر رَبی وَ مَا اُوتْیتُمْ مِنَ الْعِلمِ إِلاَّ قَلیلاً؛ درباره روح از تو می پرسند، بگو: روح از عالم امر و از فرمان پروردگار من است و به شما از دانش، جز اندکی داده نشده است».

به هرحال برای آگاهی از مفهوم سلامت روان، از دیدگاه قرآن و سنت به برخی از آیات و روایات اشاره می کنیم، در قرآن کریم در ضمن دو آیه به روان سالم (قلب سلیم) اشاره شده است: یکی در سوره شعراء ضمن دعای ابراهیم خلیل علیه السلام که خداوندا! مرا در روزی که مردم برانگیخته می شوند (روز رستاخیز) شرمنده و رسوا مکن، روزی که مال و فرزند سودی نمی بخشند، مگر کسی که با قلب سلیم و روانی پاک به پیش گاه خدا آید:

«اِلاَّ مَنْ أَتَی اللهُ بِقلَبٍ سَلیمٍ».

آیه دوم شریفه «وَ اِنَّ شیعَتِهِِ لَاِبراهِیمَ اِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَلیمٍ؛ و از پیروان او (حضرت نوح علیه السلام ) ابراهیم بود (به خاطر آور) هنگامی که با قلب سلیم به پیش گاه پروردگارش آمد».

در تفسیر قلب سلیم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهارش علیه السلام سخن ها گفته وتفسیرهای به ظاهر متفاوت کرده اند؛ لکن با دقت در آن روایات روشن می شود که تهافتی در کار نیست. بلکه هر روایتی یک زاویه از زوایای مختلف آن را بیان کرده است، که اگر هر یک از آنها نباشد قلب، بیمار خواهد بود. از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوءال شد، مراد از قلب سلیم چیست؟ فرمود:

«دینٌ بِلاشَک و هَوَی وَ عَمَلٌ بِلا سُمْعَةٌ وَ ریاء؛ دینِ بدون تردید و عملِ بدون ریا»

و از امام صادق علیه السلام نقل شد که فرمود:

قلب سلیم آن است که پروردگارش را ملاقات کند در حالی که غیر خدا در اونباشد و هر قلبی که در آن شک و شرک باشد ساقط است؛

اَلْقَلْبُ السَّلیمُ الْذی یلْقَی رَبَّهُ وَ لَیسَ فیهِ اَحَدٌ سِوَاهُ، وَ کلُّ قَلْبٍ فِیهُ شَک اَوْ شِرک فَهُوَ سَاقِطٌ» و در حدیث دیگر فرمود:

«هُو اْلقَلْبُ الَّذی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنیا؛ قلب سلیم آن قلبی است که از محبت دنیا سالم باشد».

علی علیه السلام در تفسیر قلب سلیم فرمود:

«لایصْدُرُ عَنِ الْقَلْبِ السَّلیمِ اِلاَّ الْمَعْنَی الْمُستَقیمِ» معنای مستقیم یک معنای عام است که شامل اندیشه، گفتار و کردار می شود، در واقع حضرت در این حدیث ملاکی را برای سلیم بودن قلب ارایه کرد که برای همه قابل فهم باشد. در واقع قلب سلیم چشمه جوشانی است که هر چه در بعد اندیشه، عمل و گفتار صادر شود، همانند آب زلال مایه حیات است، آلوده، گندیده و مسموم نیست. در حدیث دیگر معیار دیگری را بیان فرموده است و آن این که:

«لایسْلِمُ لَک قَلْبَک حَتَّی تُحِبُّ لِلْمُومِنْینَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک؛ روان تو سالم نمی ماند مگر این که برای مؤمنین بخواهی آنچه را که برای خود می خواهی».

مرحوم مجلسی در بحار، از مرحوم صدوق در کتاب توحیدش از امام صادق علیه السلام از آبای گرامش از امیرالموءمنین علیه السلام حدیثی را نقل کرد که آن حضرت فرمود: همان طور که برای جسم شش حالت وجود دارد: صحت، مرض، حیات، موت، خواب و بیداری برای روح نیز این ششش حالت وجود دارد:

فَحَیاتُهَا عِلْمُهَا، وَ مَوْتُهَا جَهْلُهَا وَ مَرَضُهَا شَکهَا وَ صِحَّتُهَا یقِینُهَا وَ نَوْمُهَا غَفْلَتُهَا وَیقْظَتُهَا حِفظُهَ دانش، زندگی روان؛ نادانی، مرگ آن؛ تردید، بیماری آن؛ یقین، سلامت آن؛ غفلت، خواب آن؛ و مواظبت، بیداری آن است».

بادقت در این حدیث معلوم می شود که همه این شش امر قابل جمع و هماهنگ هستند؛ زیرا هر کدام به بخشی از جوانب روان نظر دارند، یکی به مفهوم سلامت روان، و دیگری به علایم و نشانه های آن پرداخته است. از این که یقین را به صحت و سلامت روان تعبیر فرموده، بسیار جالب توجه است؛ زیرا یقین یعنی اطمینان محکم و ثابت و به تعبیر دیگر یعنی خاطرِجمع و دارای جمعیت خاطر، یعنی حالتی که تمام ابعاد روحی انسان هماهنگ و متعادل هستند، زیرا یقین از یک طرف به عامل تعادل روان که علم است نظر دارد، و از طرفی به حالت آرامش و اطمینان. پس سلامت روان به معنای تعادل نهادهای درونی انسان و گرایش های فطری و جسمانی وی می باشد.

تعادل با عالم هستی و تعادل با جوامع بشری از ره آورد اعتدال درونی است و انسان معتدل می تواند با عالم و محیط خود و جوامع بشری تعادل برقرار نماید. همان گونه که علی علیه السلام فرمود:

«رَحِمَ اللهُ عَبْداٌ… قَدْ ألْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکانَ اَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ؛ خدا رحمت کند بنده ای را که خویشتن را ملزم به عدالت نموده است و ابتدای عدالت او نفی خواهش ها و گرایش های باطل از نفس خود می باشد».

پس سلامت روان به معنای تعادل روان است و علایم آن این است که انسان به نور عقل خویش آنچه که زینت روانش می شود و او را به خدا نزدیک می کند، برمی گزیند و تمام ابعاد وجودی خود را شکوفا می سازد، و بین آنها هماهنگی و تعادل برقرار می نماید، براثر این عدالت نفسانی که همان صراط مستقیم و وصول به کمالات انسانی است در عمل نیز منحرف نمی گردد و به پیروی از سفاهت که موجب ظلم به خویشتن و دیگران است، از عدل سرباز نمی زند. از این رهگذر معنای بیماری – که یک معنای سلبی است – روشن می شود. از این رو در قرآن کریم آ مده است که:

«مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشةً ضَنْکا؛ هر کس از یاد من اعراض کند، مبتلا به زندگی سختی خواهد شد».

این سختی ها فقر مالی نیست بلکه همان بیماری های یأس، دلهره، اضطراب، سردرگمی و افسردگی است که در متن نعمت های دنیوی و زندگی سراسر امکانات، دامن گیر افرادی می شود که از یاد خدا، دل برگردانیده اند و این همان عدم تعادل و هماهنگی حقیقت انسان با ماورای عالم ماده و مبدأ متعالی است. وگرنه، برکات و رحمت خاصه الهی شامل کسانی است که دارای سلامت روان باشند و در حفظ آن نیز کوشا باشند:

«وَ لَو أنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَ اتَّقُوا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّمَاءِ َوالاَرْضِ؛ اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوی پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم».

پس از آگاهی از معنا و مفهوم سلامت روان، در دیدگاه های مختلف در رابطه با تحقق سلامت وجود چند امر لازم است:

1. این که تمام آنچه را که لازمه وجود آن است دارا باشد، مثلاً پیکر انسان برای تحقق سلامت خود نیازمند به عضو بینایی(چشم) می باشد و بدون آن معیوب و ناقص است.

2. بین قوای وجودی شئ و اعضا و اجزای آن وحدت و هماهنگی باشد؛ و گرنه بدون تعادل و توازن میان قوای آن شی ء وحدت ماهوی مصداق پیدا نمی کند و همانند یک مشت سنگ ریزه ای در کنار هم خواهد بود و از آنها کاری ساخته نخواهد بود، برکات و آثار یک شی ء از وحدت آن نشأت می گیرد.

3. علاوه بر آنچه که شایسته هستی او است و هماهنگی و توازن که بر آن حاکم است، آفتی از خارج بر او عارض نشده باشد. چه بسا جسمی همه آنچه را که لازمه سلامتی اوست داراست، لکن نفوذ یک میکروب آن را دچار التهاب و دگرگونی می نماید. در حقیقت، در تحلیل مفهوم سلامت به این نتیجه می رسیم که مفهوم سلامت (خواه سلامت جسم و خواه سلامت روان) به دو امر ایجابی و یک امر سلبی بر می گردد. از اینجا که روح و روان انسان از عالم امر است، هرگز معیوب و ناقص آفریده نشده و همه آنچه را که لازمه وجود او است دارد و از نظر خلقت بر اساس عدل و متوازن آفریده شده است، زیرا عالم هستی بر اساس عدل و هماهنگی آفریده شده است، چنان که علی علیه السلام فرمود:

«بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَوَاتُ وَالاَرْضُ» و انسان نیز هماهنگ با سایر هستی آفریده شده است و خدای عادل حکیم انسان را نیز مشمول عدل تکوینی خود کرده است: «أَلَّذی خَلَقَک فَسَوَّیک فَعَدَلَک» پس باید مراقب بود که آفتی به او نرسد و از بیرون سلامت او آسیب نبیند.

تعریف بیماری روان

برای بیماری روانی همانند سلامت روان، یک تعریف جامع مورد قبول همگان ارائه نشده است و معمولاً اندیشمندان روان در معرفی بیماری های روانی به ذکر آثار، علایم و نشانه ها بسنده می کنند و به تعبیر دیگر تعریف به آثار می کنند. ما نیز چاره ای غیر از این نداریم.

چنان چه در فصل اول (کلیات ذیل مطلب سوم) تعریفی از آن ارایه دادیم و گفتیم: بیماری روانی، خارج شدن از حد اعتدال است که نادانی، عصیان، دنیاطلبی، ظلم و تعدی، ضعف اراده، سستی، اضطراب، ترس، خودپسندی، حسد، کینه توزی، عقده حقارت و… از جمله نشانه های آن است. چنان چه ملاحظه می کنید این تعریف نیز تعریف به آثار و نشانه هاست.

در تعریف و شناساندن بیماری روانی می توانیم از تعریف سلامت کمک بگیریم؛ زیرا «تُعْرَفُ الاَشْیاءُ بِاَضْدَادِها» بیماری ضد سلامتی است. همه آنچه که در تحقق سلامت روان انسان دخیلند، اگر وجود نداشته باشند، بیماری تحقق پیدا می کند. به هر حال ما نیز همانند سایر اندیشمندان این فن باید در معرفی بیماری روان، به بررسی ویژگی های بیماری روانی و نشانه های آن رو آوریم و در این رابطه از کتب اهل فن استفاده کنیم.

تذکر: قبل از ورود در بیان ویژگی ها و علایم و نشانه های بیماری های روانی، تذکر دو نکته مفید و لازم است.

1. برخی از علایم و نشانه های بیماری های روانی در کتب روان شناسان، روان کاوان و بهداشت روان، مطرح است که روان شناسان و روان پزشکان با برخورداری از علوم روان پزشکی و تجربیاتی که در برخورد با این نوع بیماران دارند، بیان می کنند و قهراً راه های درمان آن را نیز در همان علم روان پزشکی جستجو می کنند و راه کارهایی از قبیل: دارودرمانی، شوک درمانی، رفتاردرمانی و… را پیشنهاد می دهند. برخی از نشانه های بیماری های روانی در کتب آسمانی و کلمات اولیای دین مطرح است و قهراً راه های درمان آن با راه کارهای پزشکی فرق دارند؛ هرچند در برخی از راه ها باهم اتفاق نظر دارند. و راه های ترکیبی از این دو راه مانند روان درمانی همراه با دارودرمانی موءثرتر و سریع تر است؛ زیرا به تجربه ثابت شد که روان درمانی تاثیر دارودرمانی راتقویت و مدت درمان را کاهش می دهد.

2. نکته دیگر اینکه هدف ما از نقش دین در بهداشت و سلامت روان این نیست که افراد مبتلا به بیماری روانی به دکتر مراجعه نکنند و یا راه های درمان آنها نادرست است، و بیماران به کلیسا و مسجد بروند و از طریق عبادت و عمل به دستورهای دین خود را معالجه نمایند؛ بلکه نقش دارو در درمان بیماری ها نیز از طرف پروردگار است. چنان که در حدیثی وارد شد که حضرت موسی علیه السلام بیمار شد و عیادت کنندگان از او تقاضای مصرف دارو کردند. ایشان امتناع کرد و فرمود: من برای شفای خود به دارو پناه نمی برم، بلکه خدا مرا شفا می دهد. به او وحی شد تا دارو نخوری من به تو شفا نمی دهم. زیرا دارو وسیله است و تأثیر آن نیز از خداست؛

إِنَّ موسی علیه السلام مَرَضَ فَعادَهُ بَنُوإِسْرائِیل وَ وَصَفوا لَهُ دَوَاءً فَامْتَنَعَ مِنْهُ فَأَوْحی اللهُ اِلَیهِ إِنَّ اللهَ یأْمُرُهُ بِذَلِک وَ إلاَّ لَمْ یشْفِهِ» به هر حال می توان ادعا کرد که بیماری های روانی و راه کارهای مقابله با آن دو نوع است و منظور از نوشتن این کتاب این نیست که بخواهیم همه بیماران روانی را با دستورهای دینی معالجه کنیم؛ بلکه هدف بیان نقش دین در بهداشت و درمان و بالأخره سلامت روان است و می گوییم متدینان به دین کمتر مبتلا به بیماری های روانی می شوند. در صورت تحقق بیماری روانی، تحمل دین داران بیشتر و اضطراب و نگرانی شان کمتر و معالجه شان آسان تر است. لذا در این نوشتار نخست علایم و نشانه های بیماری روانی از دیدگاه روان شناسان و روان پزشکان را مطرح می کنیم و سپس علایم و نشانه های بیماری های روانی را از دیدگاه قرآن و حدیث می آوریم هر چند که نشانه های مربوط به علوم روان پزشکی در حیطه کار این کتاب نیست.

ویژگی های بیماری روانی از دیدگاه روان پزشکان

برای بیماری های روانی ویژگی های بسیاری است که برخی از آنها عبارت از:

1. تغییرات غیرطبیعی روان فرد یعنی تغییر در تفکر، عاطفه، حافظه، ادراک و قضاوت فرد که از گفتار و رفتار او شناخته می شود.

2. این تغییرات باعث ناراحتی و رنج خود فرد و اطرافیان او می شود.

3. این تغییرات و ناراحتی های حاصل از آن باعث اختلال در فعالیت های روزمره شغلی، تحصیلی، فردی و ارتباط با دیگران می شود.

برای مثال بسیاری از دانش آموران موقع امتحان دچار اضطراب می شوند. علت اضطراب آنها ترس از مردودی یا شکست در امتحان است و معمولاً بدون اینکه بیمار تلقی شوند امتحان خود را با موفقیت طی می کنند، اینها بیمار نیستند. اما تعدادی به حدی مضطرب می شوند که نمی توانند مطالعه کنند هر چه که خوانده اند فراموش می کنند و خواب راحتی ندارند و در امتحان ناموفق اند. این حالت می تواند نوعی اختلال اضطرابی محسوب شود.

غمگینی یک مادر به دنبال فوت فرزندش یک حالت طبیعی تلقی می شود. او ممکن است اشتهایش مختل شود، اما خواب و علاقه به کار و زندگی کمتر اشکال پیدا می کند. او پس از 6 تا 8 هفته به حالت طبیعی و زندگی روزمره خود برمی گردد. اما در صورتی که وی به طور مداوم دچار غم و ناراحتی و گریه شود، اشتغالِ فکر به مرگ فرزندش داشته باشد، و به کارهای خانه و سایر بچه های خود نرسد، این حالت غیرطبیعی و بیماری افسردگی محسوس می شود.

بنابراین وقتی می گوییم فردی دچار بیماری روانی شده است که او نشانه هایی از بیماری داشته باشد که شدید باشد، طولانی یا تکراری باشد و باعث مزاحمت و رنج خود و دیگران شود و اختلال در فعالیت های روزانه وی ایجاد نماید.

لازم به یاد آوری است که بین واکنش های روانی در دو حالت سلامتی و بیماری، حالتی نیز وجود دارد که «مشکل روانی» نامیده می شود. در این حالت فرد نه سالم است و نه همه نشانه های بیماری را دارد. حالتی خفیف است یا بعضی از نشانه های روانی را دارد. در این گونه موارد یک مشاوره یا راهنمایی ساده کمک بزرگی به حل آنها می کند.

این مشکلات می تواند فردی، خانوادگی، شغلی یا اجتماعی باشد. وابستگی عاطفی افراطی به دیگری، ضعف اعتماد به نفس، مشکل مطالعه و تحصیل، اختلافات خانوادگی، بی میلی یا عدم کارایی شغلی، و درون گرایی، یا روابط بی بندوبار اجتماعی از جمله این مشکلات است که نیاز به مشاوره دارد. مشکلات جوانان، مشکلات زناشویی و خانوادگی و مشکلات سازگاری، این روزها از شایع ترین مشکلات بهداشت روانی هستند.

نشانه های بیماری روانی از دیدگاه روان پزشکان

برای بیماری های روانی نشانه هایی نیز نقل شده که ذیلاً به صورت اجمال به آنها اشاره می شود.

1. اختلال در کارکردهای بدنی

الف – خواب

بیمار دیر به خواب می رود، گاه می نشیند و گاه در رختخواب دراز می کشد و نگران است که چرا خوابش نمی برد. گاه نیمه شب بیدار می شود و مجدداً به خواب نمی رود و گاه به ندرت سرتاسر شب را با بی خوابی طی می کند و صبح هم، سرحال نیست. هر یک از این ناراحتی ها ممکن است به تنهایی یا با یکدیگر وجود داشته باشند.

از دیگر نشانه های اختلال در خواب، دیدن کابوس (خواب های آشفته) و حرف زدن و یا راه رفتن در خواب است.

ب – اشتها و مصرف غذا

بیمار اشتها ندارد و کمتر از معمول می خورد یا این که اشتها دارد و از خوردن غذا لذت نمی برد. او هم چنین وزن پیدا می کند. پرخوری نیز گاه روانی و بیمارگونه است.

ج – میل و فعالیت جنسی

میل جنسی بیمار کاهش می یابد و ممکن است دچار بی میلی جنسی، ناتوانی جنسی و یا انزال زودرس شود. افزایش میل جنسی، خود ارضایی و انحرافات جنسی از نشانه های بیماری روانی هستند. ازدواج به وصال نرسیده که در کشور ما شیوع کمی ندارد بیشتر به دلیل مشکل روانی است نه جسمی، همه موارد فوق اختلال روان زاد است اما تظاهر مشکل جسمی است.

2. اختلال در کارکرد روانی

الف – رفتار

رفتارهای فرد باعث ناراحتی افراد خانواده و دیگران شده و یا آنها را در شرایط بسیار سختی قرار می دهد. رفتارش ممکن است برای خود یا دیگران ناخوشایند، وسواسی یا خطرآفرین باشد. ممکن است رفتاری پرتحرک، بی قرار و یا بی هدف داشته باشد و دیگران را بدون دلیل کتک زده و یا اذیت و آزار نماید. لجبازی، بهانه گیری پرخاش گری، عصبانیت، و پرتاب کردن اشیا از دیگر نشانه های شایع مشکلات و اختلالات روانی و عاطفی در نوجوانان و کودکان است. گاه ممکن است فرد خیلی گرفته، گوشه گیر، خجالتی و آرام باشد، هیچ نوعی فعالیتی از خودنشان ندهد و ساعت ها در نقطه ای بنشینند یا دراز بکشند.

ب – تکلم و تفکر

بیمار یا بیش از اندازه صحبت می کند و صحبت هایش غیرضروری است و یا خیل کم حرف می زند و گاه اصلاً حرف نمی زند. گاه کلام بی ربط بوده و فهمیده نمی شود.

زمانی نیز صحبت های خاص و اعتقادات نادرستی را که مورد تأیید دیگران نیست، مطرح می کند. برای مثال می گوید: کسی او را جادو کرده است، او پیغمبر است، کرم در زیر پوستش خانه کرده است، هرغذایی که به او داده می شود مسموم است، کسی از آسمان با او در تماس است. این اعتقادات محکم و نادرست که مورد تأیید اطرافیان نیست «هذیان» نام دارد.

ج – هیجانات(عواطف)

بیمار ممکن است در مورد شرایط خاص به شکلی غیرطبیعی یا افراطی هیجانی شود. بی مورد یا افراطی بخندد، گریه کند یا عصبانی شود. گاه عاطفه نامتناسب دارد و یا هیچ نوع عاطفه مناسبی در جای خود از خود نشان نمی دهد. مثلاً در جمع مثل مجسمه یک جا نشسته، می خندد یا گریه می کند، بدون این که دلیل مشخصی داشته باشد. غمگینی، افسردگی، سرخوشی، ترس و اضطراب بدون دلیل و طولانی نیز ممکن است دیده شود.

د – ادراک

بیمار ممکن است در فهم تحریکاتی که از حواس پنج گانه اش دریافت می شود، دچار اختلال شود، آنها را نادرست یا با سوء تعبیر دریافت کند. او می تواند چیزهایی را ببیند که وجود ندارد، و یا صدایی را بشنود که از جایی نمی آید و چیزهایی را روی پوست خود احساس کند که وجود ندارد (توهم). شنیدن صدایی که او را صدا می کند و یا به او دستور می دهد یا به وی توهین می کند در بیماران روانی شدید، زیاد دیده می شود (توهم شنوایی).

ه: حافظه

بیمار حافظه اش را از دست داده و وقایع مهم را فراموش می کند. در این حالت آن چیزی را که چند دقیقه پیش دیده یا شنیده و یا عمل کرده است، فراموش می کند. او به یاد نمی آورد که پول و لباس یا سایر وسایل خود را کجا گذاشته است (حافظه نزدیک). نمی تواند به یادآورد که در چند روز گذشته با چه کسانی رفت و آمد داشته و یا چند هفته پیش چه کسانی را دیده است. ممکن است حافظه دور را از دست داده و نمی تواند به یاد بیاورد که حتی اسم بچه هایش چیست و خواهر و برادرش کجا زندگی می کنند. گاه بیمار راه معمولی را هم گم می کند. اختلال حافظه می تواند به دلیل سال مندی (دمانس)، ضربه و عارضه مغزی و یا حالات هیجانی و فشارهای روانی باشد. لازم به یاد آوری است که شکایاتی که مردم عادی و دانش آموزان به طور مکرر از فراموشی دارند، معمولاً اختلال حافظه نیست، بلکه اشکال در تمرکز است که ناشی از فشارها و نگرانی های روزمره و یا اضطراب و افسردگی است.

و – هوش و قضاوت

در بعضی بیماری های روانی، هوش و توان تصمیم گیری دچار اختلال می شود و مهارت های استدلالی فرد کاهش می یابد. او در کارهای روزمره دچار اشتباهات زیادی می شود قادر به انجام محاسبات ساده ریاضی یا یادگیری جدید نیست و مثل افراد کودن و خنگ عمل می کند (عقب ماندگی ذهنی و زوال عقل پیری).

ز – سطح هوشیاری

در بعضی اختلالات روانی که بیشتر ناشی ار ضایعات عضوی مغزی است سطح هوشیاری بیمار کاهش می یابد. فرد در شناخت اطرافیان دچار مشکل می شود و از نظر تشخص افراد، زمان و مکان اختلال پیدا می کند. خواب آلودگی مستمر و اغما مراحل دیگری از اختلال سطح هوشیاری است. اختلال سطح هوشیاری در مسمومیت دارویی و الکل، بعد از حمله های تشنجی یا پریدن بعضی ها از خواب، نیز بعد از پایان بی هوشی و عمل جراحی دیده می شود.

3. اختلال در فعالیت ها و سایر کارکردها

الف – فعالیت های فردی

بیمار به نیازهای بدنی و بهداشت فردی خود توجهی نمی کند، خود را نمی شوید، حمام نمی رود و سرو صورت خود را مرتب نمی کند و غذا نمی خورد. گاه دیده می شود که در حالات شدید بیمار پابرهنه راه می رود و یا بی جا لخت می شود.

ب – فعالیت های اجتماعی

بیمار با خانواده، دوستان، هم کلاسی ها و سایر اطرافیان رفتاری نادرست یا غریب پیدا می کند. به دیگران توهین، فحاشی، اذیت و آزار و حمله می کند. در بین جمع به شکلی نامناسب عمل می کند که باعث تعجب دیگران و مغشوش شدن جمع و جلسه می شود. گاه ممکن است آن چنان بی پروا عمل کند که باعث ناراحتی و یا خنده و تمسخر دیگران شود. به هم خوردن ساختار، ارتباط و مدیریت خانواده نیز شیوع زیادی دارد.

ج – فعالیت های تحصیلی

اشکال در مطالعه، مشکل توجه و تمرکز، اشکال در یادگیری و یادآوری و امتحان، افت تحصیلی، ناتوانی در فعالیت های گروهی و کلاسی، ناسازگاری با هم سالان و مربیان، همگی هم نشانه های بیماری روانی و هم عوارض حاصل از این بیماری هاست. گاه اولین نشانه اضطراب و افسردگی، چنین حالت هایی است و گاه ادامه اضطراب و افسردگی دانش آموز به تدریج به این حالت منجر می شود.

نشانه های بیماری های روانی در قرآن و حدیث

علایم و نشانه های بیماری های روانی که در مطلب پیشین گفته شد، عمدتاً از دیدگاه علوم پزشکی و آگاهی های پزشکان مربوطه بود، ولی در قرآن و کلمات اولیای دین، تعبیرات دیگری به کار رفته و نشانه های دیگری ذکر شده که ممکن است فردی دارای این علایم و نشانه ها باشد، ولی آثار و علایم پزشکی را نداشته باشد و یا حتی از دید یک روان پزشک، مبتلا به بیماری روانی نباشد؛ ولی قرآن او را یک بیمار روانی بشناسد که از تعادل و سلامت روان برخوردار نیست. مثلاً یک شخص کافر، منافق و ستم گر در دیدگاه قرآن به عنوان یک بیمار شناخته می شود که باید معالجه شود. علاج و درمان او نیز ایمان به خدا و دست برداشتن ار نفاق، ظلم و ستم است. در حالی که از دیدگاه پزشکی بیمار محسوب نمی شود.

به هر حال می توان از آیات و روایات نشانه های بیماری های روانی را فهمید و افراد مبتلا به بیماری های روانی را شناخت. به عنوان نمونه نشانه هایی را ذکر می کنیم: کفر، نفاق، ظلم، انحراف از مسیرالهی، ارتکاب گناه، زنگاری دل، حسد و کینه توزی، تکبر، عجب و خودخواهی، خود برتربینی، شک و دودلی، بدبینی نسبت به خدا، جهان و دیگران، ناامیدی، احساس بیمارگونه گناه، کفران نعمت و ناسپاسی، احساس پوچی در نظام هستی، سوءظن و بی اعتمادی، وسوسه، عقده حقارت، اشباع غرایز از طریق نامشروع، قساوت قلب، عدم درک واقعیات و امثال اینها.

کسانی که دارای این نوع صفات و حالات باشند از دیدگاه قرآن و حدیث بیمار محسوب می شوند و مقصود از نقش دین درسلامت روان، رفع و درمان این نوع بیماری ها وسالم سازی روان از آنهاست. مباحث این کتاب متکفل بیان راه های مقابله و درمان این بیماری هاست.

مراحل بیماریهای روانی در قرآن

چنان چه در مباحث گذشته گفته شد، قرآن کریم به جای بیماری روان، بیماری قلب تعبیر می کند. با مراجعه به آیات قرآن کریم، معلوم می شود برای بیماری روان همانند بیماری جسم، مراتب و مراحلی است که بعضی از آن مراتب قابل علاج و بعضی دیگر کشنده و غیر قابل علاج اند. به هرحال قرآن از بیماری روان تعبیرات مختلف دارد که مبین شدت و ضعف بیماری است و هر نامی مبین یک مرحله و مرتبه از بیماری روانی است.

1. زیغ: «… فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ اْبتِغَاءَ الْفِتْنَةِ. اما آنها که در دل هایشان انحراف است به دنبال متشابهاتند تا فتنه انگیزی کنند» و هم چنین توبه آیه 117 و صف آیه 5.

2. رَین: «کلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کانُوا یکسِبُونَ؛

(منکران آیات خدا قرآن را افسانه پیشینیان می پندارند)؛ لکن چنین نیست (که آنها می پندارند) بلکه اعمال شان چون زنگاری بر دل هایشان نشسته است».

3. رَیب: «إِنَّمَا یسْتَأْذِنُک الَّذِینَ لایوءْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلَوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ؛ تنها کسانی از تو اجازه ترک جهاد را می گیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دل هایشان با شک و تردید آمیخته است، آنها در تردید خود سرگردانند».

4. قاسیه: «فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکرِاللهِ اوُلئِک فِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛ وای بر آنان که قلب هایی سخت در برابر ذکر خدا دارند، آنها در گمراهی آشکاری هستند». هم چنین آیه 13 مائده، و43 انعام و 16 حدید، نیز در همین مورد است.

5. قفل: «اَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَا؛ آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند یا بر دل هایشان قفل نهاده شده است».

6. غُلف: «وَ قَالوُا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَّعَنَهُمْ اللهُ بِکفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَایوءْمِنُونَ؛ و آنها (از روی استهزاء) گفتند: دل های ما در غلاف است (و ما از گفته تو چیزی نمی فهمیم آری، همین طور است) خداوند آنها را به خاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته (به همین دلیل چیزی درک نمی کنند) و کمتر ایمان می آورند».

7. أکنّه: «… إنَّا جَعَلْنَا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إنْ تَدْعُهُمْ اِلی الْهُدی فَلَنْ یهْتَدُوا إِذاً اَبَداً؛ ما بر دل های اینها پرده هایی افکنده ایم تا نفهمند و در گوشهای شان سنگینی قرار دادیم (تاصدای حق را باگوش جان شان نشنوند) و از این رو اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمی شوند». آیه 46 سوره إسراء نیز در همین رابطه است.

8. طبع: «کذَلِک یطْبَعُ اللهُ عَلی قُلوُبِ الَّذِینَ لایعْلَمُونَ؛ این گونه خداوند بر دل های آنان که آگاهی ندارند مهر می نهد».

آیه 100 و 101 اعراف، و 87 و 93 توبه و 3 منافقون نیز در رابطه با طبع قلوب است.

9. ختم: «خَتَمَ اللهُ علی قُلوُبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی اَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛ خداوند بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده و بر چشم های شان پرده افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنان است» جاثیه آیه 23 را نیز ملاحظه کنید.

10. عُمْی: «اَفَلَمْ یسِیروُا فِی الاَرْضِ تَبْکوُنَ لَهُمْ قُلوُبٌ یعْقِلوُنَ بِهَا اَوْ آذَانٌ یسْمَعوُنَ بِهَا فَاِنَّهَا لاتَعْمَی الاَبْصَارَ وَ لَکنْ تَعْمَی الْقُلوُبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل هایی داشته باشند که حقیقت را درک کنند، یا گوش های شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟ چرا که چشم های ظاهر نابینا نمی شود؛ بلکه دل هایی که در سینه ها است کور می شود».

11. مرض: «فَتَری َالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یسَارِعوُنَ فِیهِمْ یقُولُونَ نَخْشَی أَنْ تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحوُا عَلی مَا اَسَرُّوْا فِی اَنْفُسِهُمْ نَادِمینَ؛ با یهود و نصاری دوستی نبندید و آنها را دوست خود نگیرید ولی) کسانی را که در دل هایشان بیماری است می بینی که در (دوستی با) آنان بر یکدیگر پیشی می گیرند، و می گویند: می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق افتد (و نیاز به کمک آنان داشته باشیم) شاید خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود (به نفع مسلمانان) پیش بیاورد و این دسته از آنچه در دل پنهان داشتند پشیمان گردند».

ضمناً در آیه 10 سوره بقره و 125 سوره توبه و 50 سوره نور و 31 مدثر از مرض و بیماری روانی تعبیر به مرض قلبی شده است.

حال با دقت در آیات یازده گانه فوق (و ده ها آیه دیگر که به خاطر رعایت اختصار آورده نشد) می توان به انواع بیماری های روانی از دیدگاه قرآن پی برد؛ زیرا جز آیات دسته یازدهم که به صورت عام از همه بیماری های روانی تعبیر به لفظ «مرض» کرده در بقیه آیات، هر نامی ناظر به یک نوع از بیماری قلبی (روانی) است که در مجموع می توان آنها را در ذیل عناوین کلی تر و در تقسیم بندی های کمتر جمع کرد.

1. نخست بیماری قلبی(روانی ) به صورت انحراف ظاهر می شود که از آن تعبیر به «زیغ» شده است.

2. در مرحله بعدی در اثر بیماری انحراف از مسیر حق، قلب انسان تیره و زنگاری می شود که از آن در آیات دسته دوم به «رین» تعبیر شده است.

3. انسان منحرف دارای روح زنگ گرفته در همه حقایق آسمانی و گفته های انبیاء وکتب آسمانی تردید می کند «فَهُمْ فِی رَیبِِهِمْ یتَرَدَّدُونَ». انسان شکاک نمی تواند به هیچ حقیقی پایبند باشد و لذا نمی تواند به هیچ صراطی مستقیم بماند.

4. روان مترددِ زنگاری، قساوت می گیرد و در برابر حق به شدت سختی و صلابت نشان می دهد و ابداً انعطاف ندارد حتی گاهی از سنگ سخت تر می شود؛ زیرا سنگ احیاناً از خود انعطاف نشان می دهد و از شکاف دل سنگ چشمه زلال می جوشد؛ لکن برخی از قلب ها هیچ گاه انعطاف ندارند «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِک فَهِی کالْحِجَارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یشَّقَّقُ فَیخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یهْبِطُ مِنْ خَشْیةِ اللهِ وَ مَاللهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلوُنَ؛ سپس دل های شما بعد از این واقعه (داستان گاو بنی اسراییل وزنده شدن مقتول) سخت شد، هم چون سنگ، یا سخت تر از آن؛ چرا که پاره ای از سنگ ها می شکافند و از آنها نهرها جاری می شود، و پاره ای از آنها شکاف برمی دارد و آب از آن تراوش می کند و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد (دل های شما نه از خوف خدا می تپد ونه سرچشمه علم و عواطف انسانی است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست».

انسان های دارای قلب قسی و سخت، در گمراهی به سر می برند و هیچ گاه به هدف نمی رسند.

5. تا اینجا مربوط به انسان و اراده و اختیار اوست، ولی در اثر انحراف عقیدتی و اعمال ناشایست، خداوند مجاری ادراک آنها را یکی پس از دیگری می بندد که آنان دیگر نه صدای حق را می شنوند و نه حق را می فهمند؛ لذا از این به بعد دیگر راه نجاتی برای آنها وجود ندارد، زیرا بیماری های قلبی(روانی) تا زمانی که در مرحله زَیغ، رُین، و تردید است، قابل علاج است و انسان می تواند خود را از مهلکه نجات دهد. لکن وقتی به مرحله قفل، غُلف، اَکنّه و مخصوصاً به مرحله حادِ خَتْم و طَبع برسد دیگر راه نجات کاملاً بسته می شود و جز عذاب دردناک چیز دیگری در انتطار آنان نیست؛ چرا که پس از طبع و ختم نوبت به کوری مطلق می رسد که دیگر عصاکشی برای او وجود ندارد. برای آنکه خود با اختیار خود عصا را شکسته و راهنما و عصاکش را از خود طرد، دور و بیزار ساخته است. بنابراین بیماری های روانی همانند بیماری های جسمی به یک اعتبار به سه دسته قابل تقسیم است:

1. قابل علاج؛ 2. صعب العلاج؛ 3. غیرقابل علاج. تا دسته سوم از آیات قابل علاج اند.

از دسته چهارم تا هفتم صعب العلاجند. ولی از هفتم تا دهم غیرقابل علاج اند. تعبیر به مرض قلبی و روانی یک تعبیر عامی است که شامل تمامی مراتب ده گانه می شود. اهل تحقیق برای این که به ویژگی ها و نشانه ها و آثار هر یک از انواع یازده گانه کاملاً آشنا شوند به کتب تفاسیر و روایاتی که در تفسیر آیات فوق وارد شده است مراجعه نمایند.

مطلب پیشنهادی

نتایج و دستاورد وبینار سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه

مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1989 تصمیم گرفت که به منظور شناساندن مفهوم توسعه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


6 − = چهار