نیل به صلح اجتماعی از طریق آرامش درونی

برای همه افراد حائز اهمیت است که از آرامش برخوردار باشند. چه آنان که در غرب زندگی می‌کنند، چه در شرق؛ چه آنان که در شمال اند و چه در جنوب. همه افراد اعم از این که متمول باشند یا مستمند نیازمند آنند که در صلح و آرامش زندگی کنند.

گزارش: علی صمدی

به گزارش سلام نیوز همه ما انسانیم، از این روی به موضوعات مشابهی می‌اندیشیم. از آن جمله اند: سعادت و رضایت از زندگی و همه ما در خور این خشنودی و رضایت هستیم. آنچه در اینجا بیان می‌کنیم در این سطح فکری مطرح می‌شود. هر فردی از احساس «منیّت»، یا «خود» بودن برخوردار است. اما گاه بدرستی نمی‌دانیم که این «من» یا «خود» چیست و چگونه عمل می‌کند. با این حال این احساسِ «منیّت» به شدّت در ما وجود دارد. این حسّ عمیقِ «منیّت» میل به شادی وسعادت و گریز از رنج را با خود به همراه می‌آورد. چنین احساسی بطور غیرارادی در ما پدید می‌آید. بنابراین، بدیهی است که ما حق داریم که خواستار نیل به سعادت و رضایت از زندگی باشیم.

در عین حال، در مسیر زندگی همه ما با موانع و حوادث ناگوار گوناگون روبرو می‌شویم. این حوادث به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اوّل عبارتند از رنج‌های ناشی از عوامل جسمانی: مثلاً سالخوردگی و بیماری. برای نمونه خود من کم و بیش این امر را تجربه کرده ام. توانایی دیدن، شنیدن و راه رفتن در من کاهش یافته است. این تغییرات خارج از کنترل ما اتفاق می‌افتند. دسته دوّم رنج‌های ناشی از عوامل روحی اند. اگر در سطح جسمانی همه چیز آسایش بخش، مجلل و درحدّ عالی خوب باشد، اما هنور ما مضطرب باشیم و نسبت به خود تردید داشته باشیم احساس تنهایی خواهیم کرد. حسادت، ترس و نفرت در ما رخنه می‌کند و در نهایت احساس بدبختی و نارضایتی به ما دست می‌دهد. بنابراین، به رغم برخوردار بودن از جسم سالم چه بسا که از لحاظ روحی، به انسانی رنجور و دردمند تبدیل می‌شویم.

برای نیل به آسایش جسمانی، با پول و ثروت می‌توان تا حدّی درد و رنج را کاهش داد و به رضایت جسمانی نایل آمد. ولی رضایت جسمانی که در حدّ وسیعتری شامل دست یافتن به قدرت، آوازه و شهرت هم می‌شود منجر به آسایش و آرامش درون نخواهد شد. در حقیقت، در بیشتر موارد مال اندوزی و گرد آوردن ثروت کلان به افزایش نگرانی و نارضایتی منجر می‌شود. گاه آنقدر درگیر حفظ نام و شهرت می‌شویم که این ما را به سوی دورویی، تظاهر، نا آرامی و اضطراب سوق می‌دهد. بنابراین، آرامش روحی تابع عوامل بیرونی نیست بلکه ناشی از شیوه اندیشه و تفکر است.

ما به چشم خود می‌بینیم که افراد مستمندی وجود دارند که در عین نیاز در درون احساس توانایی، خشنودی و خوشبختی می‌کنند. در حقیقت، اگر در درون خود احساس رضایت کنیم، قادر خواهیم بود که درد و و رنج جسمانی را بهتر تحمّل کنیم، یا آن را بطور کلی دگرگون کنیم. بنابراین، به عقیده من از بین درد جسمانی و رنج روحی، مشکلات روحی و فکری طاقت فرساترند. به این دلیل که دردهای جسمانی را می‌توان با آرامش روحی و معنوی کاهش داد، امّا اضطراب‌های فکری را نمی‌توان با لوازم آسایش جسمانی و مادّی از بین برد.

مسلماً مشکلات و درگیری‌های روحی انسان‌ها به مراتب شدیدتر از حیوانات است. در سطح جسمانی، شاید میزان رنج در هردو یکسان باشد، ولی انسان‌ها به دلیل برخورداری از درک و هوش بیشتر در معرض فشار روحی قرار می‌گیرند و نسبت به خود دچار اضطراب و تردید می‌شوند. پی آمد این عوامل پدید آمدن عارضه افسردگی است و تمام اینها ناشی از برخورداری از هوش برتر است. برای مقابله با این وضعیّت، بهترین راه چاره بهره گرفتن از همان هوش برتر است. در سطح احساسی، برخی هیجان‌ها به محض بروز، آرامش درونی ما را بهم می‌ریزند. از سوی دیگر، برخی هیجانات به ما نیروی بیشتری می‌دهند. آنها منشأ قدرت و اعتماد به نفس شده و ما را به سوی آرامش روح و ثبات اندیشه سوق می‌دهند.

دو گونه از احساسات انسان

بنابر آنچه گفته شد، احساسات بر دو دسته می‌باشند. یک دسته آنهایی هستند که برای سلامت و آرامش روان مشکل آفرین اند و موجب پدید آمدن احساسات مخربی نظیر خشم و نفرت می‌شوند. این دسته احساسات نه تنها در لحظه وقوع آرامش درون ما را برهم می‌ریزند، بلکه بطور کلی برای شیوه سخن گفتن و سلامت جسم مضرند. به عبارت دیگر، بر رفتار و کردار ما اثر می‌گذارند و ما را به سوی رفتارهای آزار دهنده سوق می‌دهند. از این روی، این احساسات مخربند. در حالیکه دسته دوّم احساسات در ما قدرت درونی، آرامش و شفقت ایجاد می‌کنند. برای مثال، این احساسات به ما قدرت بخشش و گذشت می‌دهند. حتّی اگر در زمان خاصّی با فردی اختلاف داشته باشیم، در نهایت، نیروی گذشت ما را به سکون و آرامش فکر هدایت می‌کند. در این صورت، چه بسا فردی که که موجب خشممان شده بود به یکی از بهترین دوستانمان تبدیل شود.

آرامش برون (ظاهری)

هنگامیکه درباره «آرامش» صحبت می‌کنیم، باید به این احساسات و آرامش درون اشاره کنیم. پس باید دریابیم که به طور خاص کدام یک از احساسات به آرامش درون می‌انجامند. امّا ابتدا می‌خواهم در باره آرامش «برون» نکته ای را گوشزد کنم.

«آرامش برون» فقط به نبودِ خشونت خلاصه نمی‌شود. شاید در زمان جنگ سرد، به ظاهر ما در «آرامش» می‌زیستیم، ولی بنیان آن «آرامش» بر اساس ترس بود. ترس از قتل عام به وسیله سلاح‌های اتمی. هر یک از طرفین در هراس بودند از اینکه طرف مقابل او را بمباران کند. به این سبب آرامش واقعی وجود نداشت. آرامش واقعی باید از آرامش درون سرچشمه گیرد. هر وقت که درگیری وجود دارد، من احساس می‌کنم که باید از طریق گفتگو راهی صلح آمیز برای رفع مشکل پیدا کرد. پس آرامش در حد قابل ملاحظه ای مرتبط است با احساس صمیمیت نسبت به یکدیگر، احترام به زندگی دیگران، اجتناب از میل به آزار رساندن به دیگران و پیروی از این رویکرد که زندگی دیگران به اندازه زندگی خود ما مقدّس است. ما باید به این اصل بها دهیم و بر این اساس، اگر از دستمان برآید، به دیگران نیز کمک کنیم تا آنها هم به این اصل ایمان بیآورند.

هنگامیکه با مشکلی روبرو می‌شویم و شخصی به یاری ما می‌آید، بالطبع از او قدردانی می‌کنیم. پس اگر فرد دیگری از مشکلی رنج می‌برد و ما با او همدردی می‌کنیم، آن شخص از ما خشنود خواهد شد. بنابراین، با شفقت و آرامش ذهن همه کارها در صلح انجام می‌شود. اگر در درون خویش آشتی و صلح برقرار کنیم، آنگاه می‌توانیم آرامش و صلح را بیرون از خود پدید آوریم.

ما انسان‌‌ها، زمانی که با یکدیگر مواجه می‌شویم دیدگاه‌های متفاوتی داریم. به دلیل وجود مفاهیم عمیق «من» و «آنها» و «خود» در مقابل «دیگری» قرار می‌گیرد. به علاوه، مفاهیم «منافع من» و «منافع شما» را به ذهن خود راه می‌دهیم. از این نقطه است که حتّی می‌توان تا سر حدّ جنگ پیش رفت. ما چنین می‌پنداریم که نابودی دشمن برای ما پیروزی به ارمغان می‌آورد. ولی در اینجا، واقعیت دیگری نهفته است، این که ما از لحاظ اقتصادی و به سبب محیط زیستمان به شدت به یکدیگر وابسته ایم. پس در این شرایط «ما» در برابر «آنها» مفهوم نخواهد داشت. بدین ترتیب کسانی را که «دیگری» بشمار می‌آوریم رفته رفته بخشی از «ما» می‌شوند. در نهایت شفقت عامل اصلی ایجاد صلح و آرامش روان است و شناخت این حقیقت که ما شش میلیارد انسان بر روی کره زمین هستیم و برای نیل به خوشبختی همه ما از حقوق مساوی برخورداریم. با این دیدگاه، حضور دیگران را جدّی تلقی می‌کنیم. در این صورت است که می‌توانیم آشتی و صلح برونی را برای همگان فراهم کنیم.

مطلب پیشنهادی

نتایج و دستاورد وبینار سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه

مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1989 تصمیم گرفت که به منظور شناساندن مفهوم توسعه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


نُه − = 3