♦به گزارش سلام نیوز زهیر که از طرفداران عثمان بود و با خاندان امام علی (ع) میانهای نداشت و کوشش میکرد تا با امام حسین (ع) دیدار نکند، مجبور به ملاقات با امام حسین (ع) شد و از همان روز سرنوشتش تغییر کرد. در این تغییر همسرش نقش اساسی داشت.
عدهای از افراد قبیله فَزاره و بُجَیله داستان را اینگونه نقل کردهاند: ما با زهیر در سفر حج همراه بودیم و هنگام بازگشت از مکه، در زرود به کاروان امام حسین (ع) رسیدیم. هر دو کاروان برای استراحت در آن منزل اقامت گزیدند. ما تازه نشسته بودیم و غذا میخوردیم که نماینده امام حسین (ع) به سوی ما آمد. سلام کرد و خطاب به زهیر گفت: «من از جانب اباعبدالله آمدهام. ایشان از شما دعوت کردهاند که نزدشان بروید.»
همه ما دست از غذا کشیدیم و متحیر شدیم و بهت و سکوت جمع ما را فرا گرفت. زهیر که از رویارویی با امام حسین (ع) کراهت داشت با اصرار همسرش دَلْهَم دختر عمرو به دیدار امام حسین (ع) رفت. دلهم به او گفت: «فرزند پیامبر خدا تو را میخواند، نمیروی؟ سبحان الله! برخیز و به خدمتش بشتاب و سخنانش رابشنو!»
زهیر برخاست و به نزد امام حسین (ع) رفت.
در مورد مکالمه زهیر با امام حسین(ع) سندی موجود نمیباشد اما زهیر پس از آن با چهرهای شاداب و خندان نزد همسر و همراهانش بازگشت و گفت که خیمه او را نزدیک سراپرده امام حسین (ع) نصب کنند و به همراهانش گفت: «من تصمیم گرفتهام که در مصاحبت امام حسین (ع) باشم و جانم را فدای او کنم. هر کس از شما هم شهادت را دوست دارد، همراه من بیاید و هر کس خوش ندارد، برود.»
به همسرش نیز گفت: «من تو را طلاق دادم. همراه برادرت به خانه برگرد!»
همسرش برایش دعا کرد و گفت: «خداوند برایت خیر بخواهد. در روز قیامت نزد جدّ حسین(ع)، پیامبر (ص) مرا نیز یاد کن.»
آنگاه زهیر به همراهانش تعریف کرد: «سالها پیش در زمان عثمان، ما در یکی از سرزمینهای خزر به نام ”بَلَنْجَر“ به جنگ دریایی رفته بودیم و با کفار میجنگیدیم. خدای متعال ما را بر دشمنان پیروزی داد و غنایم فراوان به دست آوردیم و بسیار خوشحال شدیم. سلمان باهلی یا سلمان فارسی به ما گفت: آیا از این فتح و این همه غنایم خشنودید؟ پاسخ دادیم: آری، گفت: آن هنگام که جنگ در رکاب آل محمد را درک میکنید و در راه او با دشمنان مبارزه مینمایید، باید از این لحظه نیز شادتر و مسرورتر باشید. امام حسین (ع) این جمله سلمان را به یاد من انداخت. من اکنون شیعه حسین شدهام.»
راهنمایی کاروان امام به محلی مناسب
در مسیر کوفه، هنگامی که سپاه حُرّ از دور پدیدار شد، امام حسین (ع) از زهیر پرسید که آیا در این نزدیکی محلی سراغ نداری که به آن پناه برده و سپاه کوفه را مقابل خود قرار دهیم؟ او نیز امام حسین (ع) را به کوه ذوحُسُم (ذوجُشُم) راهنمایی کرد. در ذوحسم امام حسین (ع) برای یارانش خطبهای خواند و پس از او زهیر برخاست و به نمایندگی از اصحاب در دفاع از امام حسین (ع) سخنانی بیان کرد و امام برایش دعا کرد.
پیشنهاد رویارویی با سپاه کوفه
حُرّ بن یزید برای آنکه مأموریتش را بیکم و کاست انجام داده باشد، امام حسین (ع) را در بیابانی خالی از آب و گیاه و دور از آبادانی فرود آورد. دهکده غاضریه یا دهکده شفیه در همان نزدیکی بود. امام حسین (ع) میخواست همراهان را بدان سو ببرد که آب و پناهگاه و مردم وجود داشت تا برای آسایش زنان و کودکان محل و وسیله مناسبتری فراهم باشد. حُرّ به سختی ممانعت کرد و گفت: دستور امیر همین است و جاسوس او نیز ناظر کار است. آنگاه در همان نزدیکی فرود آمدند. زهیر از امام حسین (ع) درخواست کرد تا اذن جهاد به آنان بدهد. او عرض کرد: ای امام حسین (ع) بزرگوار! دستور دهید که با این گروه نبرد کنیم، زیرا جنگ با اینان به مراتب آسانتر از جنگ با سپاهیان بیشماری است که پس از این خواهند آمد و ما نمیتوانیم متعهد کارزار با آنان شویم. اما امام حسین (ع) فرمود: ”ما کنْتَ لاَ بْدَأهُمْ بِالْقِتالِ“ که نمیخواهد آغازگر جنگ باشد.
اعلام حمایت از امام در کربلا
امام حسین (ع) پس از فرود آمدن در کربلا برای اصحابش سخنرانی کرد.در این هنگام زهیر بن قین برخاست و گفت: «ای پسر رسول خدا! سخنانت را شنیدیم. ما نسبت به مقام شما چنانیم که اگر دنیا همواره برایمان باقی باشد، قیام و کشته شدن در رکاب شما را برتر از آن میدانیم.»
به دنبال او نافع بن هلال سخن گفت. آنگاه امام حسین (ع) خاندان و اصحاب خود را دعا فرمودند.
گفتوگو با دشمن
عصر روز نهم محرم وقتی شمر آماده حمله شد، حضرت عباس (ع) از طرف امام حسین (ع) برای گفتگو با دشمنان مامور شد. همراه با ایشان بیست نفر دیگر مانند زهیر انتخاب شدند. زهیر با سپاه عمر بن سعد و شخصی به نام عزرة بن قیس که از جمله کسانی بود که به امام حسین (ع) نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود و اکنون در سپاه عمر بن سعد بود، سخن گفت و او را نصیحت کرد:
– ای عزره! خداوند حسین (ع) را ستوده و هدایت کرده است. از خدا بپرهیز! من که خیرخواه توأم. مراقب باش از آنانی نباشی که گمراهان را بر کشتن پاکدامنان یاری میکنند.
– زهیر! تو که از شیعیان این خانواده نبودی؟
– من اکنون شیعه آنان هستم. به خداوند سوگند که من نه نامهای برای حسین نوشتم و نه پیکی روانه کردم و نه به او وعده دادم که یاریاشمیکنم. در راه با او مواجه شدم و احساس کردم که باید همراه او باشم و یاریاش کنم و برای حفظ حق خدا و حق پیامبر (ص) که شما به تباهی دادهاید، مدافع وی باشم.
اعلام حمایت از امام در شب عاشورا
شب عاشورا، پس از سخنان امام حسین (ع) برای یاران خود، زهیر برخاست و گفت: «به خدا سوگند دوست میداشتم هزاران مرتبه کشته شوم تا خداوند با کشته شدن من، تو و اهل بیت تو را حفظ گرداند.»امام حسین (ع) نیز در سخنانی کوتاه از او و همه خاندان و اصحابش تقدیر کرد و آنان را مژده شهادت داد.
موعظه سپاه عمر بن سعد
روز عاشورا، زهیر فرماندهی میمنه سپاه امام حسین (ع) را بر عهده داشت. پیش از شروع جنگ او خطبهای حاکی از نصیحت به مردم کوفه ایراد کرد و ایشان را به زمین گذاشتن شمشیر پند داد. او گفت: «ای مردم کوفه، از عذاب خدا حذر کنید! خدا ما و شما را به باقیماندگان پیامبر (ص) خویش امتحان میکند تا ببیند ما و شما چگونه عمل میکنیم. ما شما را دعوت میکنیم که آنان را یاری کنید و از پشتیبانی عبیدالله بن زیاد طغیانگر باز مانید که در ایام سلطه آنان جز بد، نخواهید دید. ای بندگان خدا! فرزندان فاطمه (س) از پسر سمیه بیشتر شایسته دوستی و یاریاند. اگر یاریشان نمیکنید، خدا را به یاد آورید و آنان را مکشید. این مرد را با یزید بن معاویه واگذارید که به دینم سوگند یزید بیکشتن امام حسین (ع) نیز از اطاعت شما خشنود میشود. ای مردم، امروز بر روی زمین پسر دختر پیامبری جز امام حسین (ع) نمانده و هیچکس بر کشتن او گرچه به یک کلمه باشد، یاری ندهد مگر آنکه خداوند دنیا را بر او تلخ سازد و به دشوارترین شکنجههای آخرت عذابش کند.»
شمر تیری به سوی او پرتاب کرد و گفت: «چند لحظه دیگر تو و پیشوایت به دست خدای توانا کشته خواهید شد.»
زهیر گفت: «اَفبِاْلمَوْتِ تُخَوِّفُنی فَوَاللهِ لِلْمَوْتِ مَعَهُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنَ الْخُلْدِ مَعَکمْ
آیا مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا سوگند، مرگ با او را بیشتر دوست دارم تا زندگی همیشگی با شما را.»
امام حسین (ع) از زهیر خواست که بازگردد و زهیر فرمان را اطاعت کرد. امام حسین (ع) به او فرمود: «به جانم سوگند همانگونه که مؤمن آل فرعون مردم خود را اندرز داد و به هدایت دعوت نمود، تو نیز با اینان چنان کردی، اگر موعظه سودی میبخشید.»
سخنان زهیر نیز سودی نبخشید و جنگ آغاز شد.
همراهی حر در جنگ با دشمن
در صبح عاشورا چندین نوبت همراه دیگر یاران امام حسین (ع) به دشمن حمله میکرد. گاهی در موقع حمله حُرّ، زهیر به کمک او میآمد و هر بار دشمن حُرّ را محاصره مینمود، زهیر حلقه محاصره را میشکست و گاهی بر عکس، عمل میشد یعنی زهیر در حلقه محاصره قرار میگرفت و حُرّ برای نجات وی اقدام میکرد.
هنگام نماز ظهر
هنگام نماز ظهر سعید بن عبدالله حنفی و زهیر بن قین جلوی صفهای نماز ایستادند تا دیگران نماز خوف بهجا آورند. سعید و زهیر کاملا مراقب بودند تا به امام حسین (ع) آسیبی نرسد و اگر تیری به سمت امام حسین (ع) پرتاب شد به آن حضرت اصابت نکند. در همین مدت کوتاه هم چندین تیر از جانب دشمن به سوی امام حسین (ع) پرتاب شد که سعید و زهیر همه آنها را به جان خریدند.
نبرد در میدان
پس از نماز، زهیر از امام حسین (ع) اذن رفتن به میدان گرفت و با موافقت امام حسین (ع) به میدان شتافت و در حالی که رجز میخواند، شجاعانه مبارزه کرد و نوزده تن از سپاه ابن سعد را کشت.در رجزی که از او خطاب به امام حسین (ع) نقل شده، او امام حسین (ع) را هادی و مهدی نامیده که در حال رفتن به ملاقات جدش، پدرش، برادرش و عمویش جعفر و حمزه است:
اَقْدِمْ هُدِیتَ هادِیاً مَهدِیا
|
||
وَحَسَناً وَ الْمُرتَضی’ عَلِیا
|
||
اَلْیومَ تَلقی’ جَدَّکَ النَّبیا
|
||
و ذَالجَناحینِ الفَتَی اللَمِیا
|
||
وَ اَسَــدَ اللهِ الشَّهـیدَ الحَـیا
|
ای چراغ هدایت امت، آیا اجازه هست که نبرد آغازم، پیش بتازم و به پیشگاه جدّ بزرگوارت بار یابم و سر برافرازم؟ امروز جدّت نبیاکرم را دیدار خواهی کرد و هم چنین حسن مجتبی و علی مرتضی را و جعفر طیار آن جوانمرد شجاع و حمزه شیر خدا شهید زنده را.
آنگاه با سپاه کوفه مبارزه کرد و دوباره چنین رجز خواند و جنگید.
اَنَا زُهَیرٌ و اَنَا ابْنُ الْقَینِ
|
||
اِنَّ حُسَیناً اَحَدُ السِّبْطَینِ
|
||
ذاکَ رَسولُ اللهِ غَیرُالمَین
|
||
اَذُووُکمْ بِالسَّیفِ عَنْ حُسَینٍ
|
||
مِن عِترَةِ البِّرِ التَقِّیِ الزِّینِ
|
||
اَضْرِبُکمْ وَ لا اَری مِنْ شَینٍ
|
||
یا لَیـْتَ نَفْسـی قُسِّـمَتْ قِسْـمین
|