روپرت اسپیرا در کتاب حضور، هنر صلح و خوشبختی، به شما این قدرت را میبخشد که از اسارت محدودیتهای ذهنیتان رها شوید و با شناخت ماهیت درونی خویش، جهان هستی و خداوند، خوشبختی حقیقی را در زندگی درک کنید.
به گزارش سلام نیوز اگر ناگزیر بودیم از تمام جمعیت شش میلیارد نفری کرهی زمین نظرسنجی کنیم که در حیات خود بیش از همه خواهان چه بودهاند، قریب به اتفاق پاسخ خواهند داد: خوشبختی! البته، برخی مستقیماً به آن اشاره نخواهند کرد و میگویند: شریک زندگی صمیمی، خانواده یا ثروت بیشتر و… . انسانها اغلب بیشتر فعالیتهایی که انجام میدهند تنها با هدف دستیابی به خوشبختی است.
ابتدا بیایید کلمهی خوشبختی را معنی کنیم. از کودکی یاد گرفتهایم دستیابی به چیزهایی که از نظر روحی و جسمی از زندگی میخواهیم، خوشبختی را برایمان به ارمغان میآورند، اما بعد از گذشت مدتی در صورت نرسیدن به آنها خواه جسمانی باشد، خواه یک رابطه، فعالیت یا حالتی روحی، این احساس ناب خوشبختی کمرنگ میشود؛ اگر خوشبختی وابسته به این امیال باشد به زودی زود در زندگی از بین میرود.
همهی ما در زندگی همواره تلاش میکنیم تا به خواستههایمان دست پیدا کنیم. وقتی به یکی از آنها میرسیم به دنبال میل و خواستهی دیگری میرویم و این روند ادامه دارد. این الگوی دنبال کردن برای کسب خوشبختی در زندگی اکثر انسانها وجود دارد. اما آیا این روند صحیح است؟ در صورت شکست چه احساسی درونمان شکل میگیرد؟ آیا باز هم احساس شادی و آرامش داریم؟
روپرت اسپیرا در کتاب حضور، هنر صلح و خوشبختی (Presence) به شما نشان میدهد که خوشبختی به تمام انسانهای جهان بسیار نزدیک است و نیازی به این همه سختی و فعالیتهای بیهوده نیست، فقط باید دقیقتر به خود و جهان اطرافتان نگاه کنید. به قول سهراب سپهری چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.
کتاب حضور، هنر صلح و خوشبختی برای چه کسانی مناسب است؟
افرادی که میخواهند خوشبختی واقعی را در زندگی درک کنند و ماهیت درونی خود را به خوبی بشناسند، حتماً این کتاب تأثیرگذار را مطالعه کنند.
با روپرت اسپیرا بیشتر آشنا شویم:
نویسندهی این کتاب معلم و سفالگری برجسته است که در سال 1960 در لندن چشم به جهان گشود. روپرت اسپیرا (Rupert Spira) فارغالتحصیل دانشکدهی هنر است. وی از کودکی به ماهیت حقیقت علاقه نشان داده و یادگیری مسائل فلسفی را عمیقاً دوست دارد. روپرت اسپیرا هم اکنون در انگلستان اقامت دارد و به طور معمول جلسات معنویاش را در اروپا و آمریکا برگزار میکند.
در بخشی از کتاب حضور، هنر صلح و خوشبختی میخوانیم:
یگانه تجربهی ما از جهان هستی در اشکال ادراک، اعم از دیدنیها، اصوات، بافتها، طعمها و رایحهها بروز میکند. ما اغلب چنین میپنداریم و احساس میکنیم که خویشتن مجزا، درون جسم، از طریق عمل دانستن، تجربه کردن یا درک کردن، به این ادراکات متصل است. برای نمونه، میاندیشیم: «من درخت را میبینم.»
چنین بهنظر میرسد که «من» درون جسم و درخت بیرون در جهان هستی مأوا دارند و در این قضیه، هر دوی آنها با عمل دیدن با هم مرتبط هستند.
در واقع، خویشتن مجزای درون جسم و ابژهی خارجی مجزا، یعنی «درخت»، هرگز بهواقع این چنین مورد تجربه واقع نمیشوند. تمام آنچه تجربه میشود، دیدن است. به بیان دیگر، ما حقیقتاً یک درخت یا یک جهان را بهعنوان ابژههایی مستقل که از ماده تشکیل یافتهاند، نمیشناسیم، بلکه صرفاً تجربهی دیدن را میشناسیم.
دیدن در کجا حادث میشود؟ دیدن در جایی حادث نمیشود، چرا که یگانه دانش ما از مکانها، تجربهی دیدن است. بنابراین، میتوان گفت که دیدن در دیدن یا در تجربه کردن حادث میشود. و دیدن یا تجربه کردن صرفاً نامهای دیگری برای خویشتن ما، حضور آگاه، هستند. تجربهی دیدن از اجزایی تشکیل نیافته است. هر آنچه خویشتن ماست و هر آنچه تجربهی ما از درخت هست، در تجربهی دیدن بهعنوان یک واحد گنجانده شده است.
با اینحال، چنین ادعایی اعتراف بر باور به خویشتن مجزای درونی و جهان مجزای بیرونی محسوب میشود. اگر به تجربه نزدیک بمانیم، تمام آنچه شناخته میشود، در این نمونه، دیدن است. بنابراین، ما باید با دیدن آغاز کنیم، چرا که آن بهسادگی تجربهی ماست، بهجای اینکه با فرض خویشتنی درونی و درخت یا جهان بیرونی آغاز کنیم. با این درک، دیگر نیازی به تفکیک دیدن به بخشی که میبیند و بخش دیگری که دیده میشود، نیست. همواره و صرفاً صمیمیت یکپارچهی دیدن وجود دارد.