عوامل مؤثر بر «کیفیت زندگی جهانی» باتأکیدبر هوش اجتماعی و سلامت اجتماعی چیست؟

دکتر بهزاد حکیمی نیا : عوامل زیادی بر کیفیت زندگی افراد تأثیرگذار هستند، ازجمله هوش اجتماعی و سلامت اجتماعی افراد که در این پژوهش بر آنها تأکید شده است. به‌تازگی به مطالعة کیفیت زندگی نزد دانشمندان علوم اجتماعی توجه زیادی شده است. کیفیت زندگی عبارت است از میزان رفاه جسمی، روان­شناختی و اجتماعی که با اشخاص درک می­شود و میزان رضایت فرد از موهبت­های زندگی را نشان می‌دهد .

به گزارش سلام نیوز سازمان جهانی بهداشت، کیفیت زندگی را ادراک فرد از موقعیت خود در زندگی باتوجه‌به زمینة فرهنگی و ارزشی و اهداف فردی تعریف می­کند (البرزی و البرزی، 1385: 322). برای بررسی وضعیت کیفیت زندگی در جامعه، پژوهشگران رشته‌های گوناگون و مرتبط ازجمله روان‌شناسی، مدیریت، اقتصاد، علوم تربیتی و علوم سیاسی در این عرصه مشارکت داشته‌اند؛ اما این مطالعات از جنبه‌های متعددی با هم متفاوت هستند. تاکنون در رابطه با مطالعة کیفیت زندگی، چارچوب جامعی برای مطالعه به‌صورت یک‌پارچه، کل‌گرایانه و متکی بر شاخص‌های فیزیکی، مکانی و اجتماعی ارائه نشده است. همچنین کیفیت زندگی، بیشتر با استفاده از شاخص‌های عینی یا ذهنی و به‌ندرت با هر دو نوع شاخص اندازه‌گیری می‌شود (رضوانی و همکاران، 1387: 37). کیفیت زندگی مفهومی چندوجهی و پیچیده است؛ اما تعریف‌شدنی و سنجیدنی است. در مطالعات کیفیت زندگی، دو رویکرد ذهنی و عینی وجود دارد (Lee, 2008: 1206). این رویکردها بیشتر به‌طور مجزا از همدیگر و به‌ندرت در ترکیب با هم برای سنجش کیفیت زندگی به کار می‌روند. کیفیت زندگی در ابعاد ذهنی، ادارک می‌شود و ارزیابی افراد را از وضعیت زندگی خود منعکس می‌کند و با شاخص‌های ذهنی اندازه‌گیری می‌شود. کیفیت ذهنی زندگی به روش‌های مختلفی اندازه‌گیری می‌شود. در یکی از مهم‌ترین روش‌ها، کیفیت ذهنی زندگی، میزان تجمعی از سطح رضایت در قلمروهای مختلف زندگی است. ویسینگ و وان ران[1] (1982) به نقل از زنجانی طبسی (1383)، کیفیت زندگی را یک سازة بهزیستی روان‌شناختی کل معرفی کردند که با احساس انسجام و پیوستگی در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی مشخص و اندازه‌گیری می‌شود. آنان تأکید کردند بهزیستی روانی، سازه‌ای چندبعدی است و به‌صورت 1- عاطفه: احساس مثبت؛ 2- شناخت: زندگی درک‌پذیر و کنترل‌شدنی؛ 3- رفتار: علاقه به کار و رضایت؛ 4- خودپنداره: توانایی اثبات خویش و 5- روابط بین فردی: تعادل اجتماعی بروز می‌کند (زنجانی‌طبسی، 1383: 34).

ریف و سینگر (1989) کیفیت زندگی را شامل مؤلفه و پذیرش خود، هدف‌داشتن در زندگی، رشد شخصی تسلط بر محیط، خودمختاری و روابط مثبت با دیگران می‌دانند (Ryff & Singer, 1998). مفهوم کیفیت زندگی عمیقاً ریشه در طرز تفکر دربارة سلامت دارد. دراین‌رابطه، دیدگاه واحدی در علل و اثرات آن وجود ندارد؛ چنانکه به سلامت به‌عنوان شاخصی از قابلیت زندگی در الگو‌های مختلف توجه شده است و در دیگر الگو­های کیفیت محیطی به‌عنوان تعیین کنندة سلامت عمل می­کنند (Beaudoin, 2003:107). سازمان جهانی بهداشت، کیفیت زندگی را به‌صورت زیر تعریف کرده است. ادراک فردی از شرایط زندگیشان در ارتباط با فرهنگ و سیستم ارزشی که در آن زندگی کرده‌اند و با اهداف، انتظارات، استانداردها و توجهات آنها در ارتباط است (Kamp et al., 2003). شاخص­های سازمان جهانی بهداشت یک دستة گسترده از مفاهیم مرتبط با سلامت جسمی، وضعیت روان‌شناسی، سطوح عدم وابستگی، روابط اجتماعی، عقاید فردی و ارتباط این مسائل با ویژگی‌های محیط آرام را دربرمی­گیرد (W.H.O, 1999: 3). شکی نیست که واقعیت‌ها، شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد نیز در کیفیت زندگی نقشی تعیین‌کننده دارند؛ اما باید توجه داشت انسان موجودی است که براساس تصویر ذهنی خود از واقعیت ـ نه خود واقعیت ـ زندگی می‌کند و رفتارش متأثر از برداشت‌های ذهنی و درکی است که از واقعیت دارد. این برداشت‌ها و ادراک‌ها الزامأ با واقعیت انطباق ندارند. همچنین، تصویر ذهنی و برداشت هر فرد دربارة‌ واقعیتی معین با دیگری تفاوت دارد. براین‌اساس انتخاب این متغیرها برای سنجش در این پژوهش، سنجش کل کیفیت زندگی در جامعه نیست؛ بلکه تلاشی برای تبیین سهم اندکی از کیفیت زندگی در شهر کرمانشاه است.

مطالعه و واکاوی کیفیت زندگی، سیر تحول و تکوین و چالش­های فراروی آن به‌دلایل مختلفی اهمیت دارد (حسینی و همکاران، 1388: 168). امروزه مسئلة کیفیت زندگی افراد جامعه از پیش‌نیازهای اساسی توسعه و یکی از مهم‌ترین حوزه‌های ‏مطالعاتی در کشور‌های مختلف است که به‌دلیل اهمیت روزافزون آن، ابزاری کارآمد در مدیریت و برنامه‌ریزی مسائل ‏توسعه‌ای و انسانی جوامع است (Hornoquist, 1982: 18). مفهوم کیفیت زندگی در طی سال‌های اخیر پیشرفت‌های گسترده‌ای درزمینة‌ مباحث روش‌شناختی و رویکردهای نظری را شاهد بوده است. این مفهوم ابتدا برای بررسی زندگی افراد مبتلا به مشکلات خاص مطرح شد؛ اما بعد دامنه‌ آن به گستره‌ای فراتر کشیده شد و سایر شهروندان عادی را دربرگرفت و درنهایت روی مطالعات بازار مصرف و مصرف‌کنندگان تمرکز یافت (Santos, 2007: 413). حل مسائل و مشکلات اجتماعی از دیرباز مسئلة مهم جامعه‌شناسان و پژوهشگران ‏اجتماعی بوده است. بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی در نحوة زندگی و تفکر افراد ریشه دارد که در این پژوهش ‏سعی شده است با شناخت افراد و نحوة تفکرشان، میزان هوش اجتماعی آنها سنجیده شود تا میزان کیفیت زندگی افراد در رابطه با هوش اجتماعی و سلامت اجتماعی آنها معلوم شود. هوش اجتماعی به توانایی‌های فردی اطلاق می‌شود که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر می‌کند (Emmons, 2000: 13). هوش اجتماعی، توانایی درک عمل و رفتار هوشمندانه و خردورزانه در روابط با دیگران است (Hyde, 2004: 43). در قدیم مفهوم هوش ‏اجتماعی به‌عنوان مجموعه‌ای از ویژگی‌های شناختی خالص تلقی می‌شد؛ همان‌طورکه بسیاری از نظریه‌پردازان ‏اولیة هوش اعلام کرده‌اند، هوش اجتماعی هیچ تفاوتی با هوش کلی ندارد. برخی دانشمندان شناخت‌نگر شک ندارند که این دو ‏کاملاً یکسان هستند و این هوش را شیوه‌ای برای جامعه‌پذیری بیشتر معرفی می‌کنند. همچنین این هوش، ظرفیتی برای همکاری و نوع‌دوستی است (Goleman, 2006: 2). مسئلة کیفیت زندگی با هوش اجتماعی افراد ارتباط تنگاتنگی ‏دارد و پژوهشگر در این پژوهش در پی بررسی این مسئله است که هوش اجتماعی و سلامت اجتماعی افراد چه ارتباطی با کیفیت زندگی دارند. ‏طرز تفکر فرد جزء مهمی از کیفیت زندگی اوست و بر آن تأثیرگذار است و این پژوهش به ‏دنبال بررسی علمی این رابطه است.‏ دربارة کیفیت زندگی، کارهای زیادی انجام شده است؛ اما نوآوری خاص این پژوهش در این است که پژوهشگر، کیفیت زندگی را با ‏هوش اجتماعی و سلامت اجتماعی افراد می‌سنجد. به‌عبارتی پژوهشگر به دنبال این است که با تکنیک‌های آماری جدید و کلاسیک، نقش متغیرهای پنهان در مسیر ‏پژوهش را به دقت شناسایی کند و در پژوهش، آنها را متغیر پنهان در نظر بگیرد که خطای ساختاری و اندازه‌گیری دارند و متغیر آشکار در نظر نگیرد. به‌عبارت‌دیگر در روش‌های آماری کلاسیک، پژوهشگر ناخواسته یک متغیر پنهان را با ابزار ‏Spss‏ متغیر آشکار در نظر ‏می‌گیرد؛ اما در روش‌های آماری جدید، مقدار دقیق خطا، محاسبه و با متغیر پنهان دقیقاً به‌عنوان متغیر پنهان رفتار می‌شود که این مهم ‏با کاربرد نرم‌افزار ‏Amos Graphic‏ میسر می‌شود. حال سنجش سه مفهوم کیفیت زندگی، هوش اجتماعی و سلامت اجتماعی که زوایای پنهانی ‏دارند با روش‌های نوین آماری، نتایج جالبی را در پی خواهد داشت که از دید بسیاری از پژوهشگران در این حوزه پنهان مانده است.‏ ‏نتایج مطالعات کیفیت زندگی و هوش اجتماعی به بهبود سبک زندگی، ارزیابی سیاست‌ها، رتبه‌بندی امکانات، ‏تدوین استراتژی‌های مدیریت و برنامه‌ریزی شهری و انسانی کمک می‌کنند و اولویت‌بندی مسائل اجتماعی را برای برنامه‌ریزان، مدیران ‏و مسئولان تسهیل می‌کنند. این مهم ضرورت انجام این پژوهش را موجه می‌کند. ‏کیفیت زندگی، مهم‌ترین بحث در توسعه است؛ یعنی یکی از پیش‌نیازهای اساسی توسعه است. با این توضیح گفتنی است که اهمیت این پژوهش برای تمامی مؤسسه‌ها و نهادهایی که با مباحث توسعه در ارتباط هستند و همچنین مؤسسه‌های آموزشی و دانشگاه‌ها مفید است.‏ بین پژوهشگران، سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان درخصوص نیاز به مطالعة کیفیت زندگی در نواحی مختلف، توافق عمومی وجود دارد و پروژه‌های دانشگاهی، علمی و تحقیقاتی ابزار مهمی برای رسیدن به این اهداف هستند.

 

بیشتر کارهای راجع به کیفیت زندگی در ایران در حوزه‌های پزشکی انجام شده و سهم این مطالعات در حوزه‌های اجتماعی، بسیار کمتر ‏از حوزه‌های پزشکی بوده است. بیشتر نظریه‌ها و مطالعات تجربی کیفیت زندگی به شکل امروزی آن بیشتر از جوامع غربی نشئت گرفته‌اند. این مطالعات در کشورهای درحال توسعه به‌طور چشمگیری کم هستند. همین‌طور، فاکتورهای عمدة تاثیرگذار بر کیفیت زندگی مردم در شهرهای کشورهای درحال توسعه به‌طور واضح شناسایی نشده‌اند. بنابراین، مفهوم کیفیت زندگی در کشور به دلیل نبود مطالعات گسترده تجربی و نبود ارزیابی صحیح شاخص‌های آن، فقط با ترکیب ابعاد ذهنی و عینی آن شناخته می‌شود. همان‌طورکه مطرح شد، تئوری‌ها و مطالعات تجربی کیفیت زندگی، بیشتر از جوامع غربی نشئت گرفته‌اند. مطالعات کیفیت زندگی در کشورهای درحال توسعه و به تبع آن در ایران به‌طور چشمگیری کمیاب هستند. در سال‌های اخیر مقالاتی در این زمینه در مجلات علمی داخل و خارج کشور منتشر شده است. بین پژوهشگران، سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان درخصوص نیاز به مطالعة کیفیت زندگی، توافق عمومی وجود دارد. میرشمسی (1388) در پژوهشی باعنوان بررسی رابطة هوش معنوی با کیفیت زندگی دانشجویان، پس از بررسی ابعاد چندگانة هوش به‌صورت تخصصی، تأثیر هوش معنوی را بر کیفیت زندگی دانشجویان سنجیده است. نتایج این پژوهش گویای این واقعیت است که معنویت و هوش معنوی تکمیل‌کننده و معنادهندة بخش‌های گوناگون زندگی انسان هستند و فرد را توانمند می‌کنند تا تجربه‌های معنوی خود را مثل روندی برای برخورد و یافتن راه حل برای مشکلات و سختی‌های زندگی به کار گیرد. نتیجة کلی این پژوهش، وجود رابطة معنادار هوش معنوی با کیفیت زندگی دانشجویان است. گروسی و نقوی (1387) در پژوهشی باعنوان سرمایة اجتماعی و کیفیت زندگی در شهر کرمان، سطح سرمایة‌ اجتماعی و کیفیت زندگی و ارتباط این دو متغیر در محله‌های مختلف شهر کرمان را شناسایی کرده‌اند. نتایج این مطالعه نشان داد سطح سرمایة اجتماعی در دسترس با سطح کیفیت زندگی ارتباط معنا‌دار دارد و ارتباط این دو متغیر تابعی از سطح محله است. همچنین، بالانبودن سطح کیفیت زندگی در بین شهروندان، تحت‌تأثیر سطح نسبتاً متوسط سرمایة اجتماعی ایشان است. چناری (1387) در پژوهشی باعنوان بررسی رابطة میان کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، راهبردهای مقابله‌ای و احساس تنهایی در دانشجویان، نشان داد نبود روابط مطلوب و رضایت‌بخش اجتماعی بر سلامت و کیفیت زندگی دانشجویان اثرات مخربی می‌گذارد. نتایج این مطالعه بیان می‌کند با افزایش احساس تنهایی در افراد، میزان کیفیت زندگی در مؤلفه‌های جسمی و روانی آنها کاهش می‌یابد و همچنین افراد با افزایش احساس تنهایی از راهبردهای مقابله‌ای فعالی مانند حل مسئله و جستجوی حمایت اجتماعی بهره‌گیری کمتری میکنند. غفاری و امیدی (1387)، مفهوم کیفیت زندگی را در محتوای برنامه‌های توسعه در ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی بررسی کرده‌اند. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد در هیچ‌کدام از برنامه‌ها، امور رفاهی و اجتماعی به سطح سیاست‌گذاری ارتقا نیافته‌اند و بیشتر جایگاهی خدماتی داشته‌اند و به مسائل اجتماعی از منظر اقتصادی نگاه کرده‌اند و الگوهای جهانی بر برنامه‌ها در قبل و بعد از انقلاب تأثیرگذار بوده‌اند . موحدی (1388) در پژوهشی باعنوان بررسی تأثیر سلامت اجتماعی بر میزان کیفیت زندگی کارکنان بانک ملی ایرانبه وجود ارتباط مثبت بین سلامت اجتماعی و بُعد روانی کیفیت زندگی پی برده است. وجود ارتباط معنادار بین انسجام اجتماعی و کیفیت زندگی نشان‌دهندة تأثیر مستقیم تعلق‌خاطر به جامعه بر کیفیت زندگی جسمی و روانی افراد است.

گوردن و همکارانش (2010) در پژوهشی باعنوان همبستگی میان کیفیت زندگی و سلامت، بررسی سیاست‌های مربوط به سلامت را در حوزة پزشکان نمی‌دانند؛ بلکه مسئله‌ای اجتماعی مرتبط با کیفیت زندگی و برنامه‌ریزی‌های مدیران و سیاست‌گذاران می‌دانند. با این تفاسیر، سلامت یک مسئلة پزشکی نیست؛ بلکه اجتماعی است و برای بهبود آن به برنامه‌ریزی برای ارتقای کیفیت زندگی افراد جامعه نیاز است. لوئر و لوئر (2010) در پژوهشی باعنوان مسائل ‏اجتماعی و کیفیت زندگی، مهم‌ترین مسائل اجتماعی را شرح داده‌اند که بازتاب‌دهندۀ کیفیت زندگی در جوامع ‏امروزی است.‏ بیشتر تأکید آنها روی مسائل خرد دامنه مشکلات اجتماعی‌اند که متوجه فرد هستند و دراین‌میان به تفاوت‌های جنسیتی، الکلیسم، جنایت و بزه‌کاری، انحرافات، فقر و تبعیض نژادی اشاره می‌شود که بر کیفیت زندگی بیشترین تأثیر را دارند. ساشا (2009)، تحقیقی باعنوان سلامتی، کیفیت زندگی و بیماری در کشور انگلستان انجام داد و نتایج نشان داد کمبود فعالیت‌های فیزیکی بر فعالیت‌های روزانة افراد تأثیر داشته است و بیماران در مقایسه با سایرین در سطح کشور، سلامت و کیفیت زندگی پایین‌تری داشتند. به‌طورکلی افراد مبتلا به بیماری نسبت به جمعیت کلی، میزان زیادی انرژی از دست رفته داشتند. لی در سال (2008) با استفاده از شاخص‌های ذهنی، کیفیت زندگی در شهر تایپه را ارزیابی کرده است. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد محل زندگی، زناشویی، سن، تحصیلات و درآمد قلمروهای مختلف رضایت را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. همچنین وضعیت اجتماع، تعلقات محلی و رضایت از محله، بیشترین تأثیر را بر رضایت از کیفیت زندگی دارند. مطالعة پاتریک (2005) باعنوان چه طرحی را می‌توان برای ارتقای سلامتی افراد در محیط انجام دهیم؟، مروری بر مطالعات کیفیت زندگی افرادی است که با سلامتی زندگی نمی‌کنند و بیماری خاصی دارند. نتایج پژوهش نشان می‌داد تشخیص جنبه‌هایی از کیفیت زندگی به زنده‌ماندن آنها منجر شده است. مطالعات نشان دادند کیفیت زندگی در این بیماران بالاست. وضعیت بیماری فعلی، حمایت‌های اجتماعی و اقتصادی از فاکتورهای پیش‌بینی‌کنندة کیفیت زندگی این بیماران هستند و استفاده از داروهای شیمی درمانی یکی از فاکتور‌های منفی تأثیرگذار بر کیفیت زندگی آنها بود. این مطالعه نشان داد انجام پژوهش‌های جدی‌تری از لحاظ روش‌شناسی به‌ویژه مداخله‌ای بر نیاز‌های پزشکی و روان‌شناسی نیاز است. سانتوس (2007)، کیفیت ذهنی زندگی در شهر پورتو را سنجیده است. در این مطالعه نظرات شهروندان دربارة میزان رضایت از حوزه‌های مختلف کیفیت زندگی شهری با استفاده از تحلیل چندمتغیری بررسی شده است.

گسترة مطالعه و سنجش کیفیت زندگی شاید هیچ زمانی به اندازة امروز وسیع نبوده است. اقتصاددانان، دانشمندان علوم اجتماعی و دولت‌مردان هرکدام با دیدگاه خاصی به این موضوع می‌نگرند (جاجرمی وکلته، 1385: 5). کیفیت زندگی از اوایل دهة‌ 1960 میلادی در آمریکا به‌صورت موضوع پژوهشی مطرح شد. گزارش کمیتة‌ ریاست جمهوری آمریکا در راستای تحقق اهداف ملی و کار پژوهشی بائر[2] (1996) راجع به آثار ثانویة‌ برنامه‌های محیط زیستی آمریکا معمولاً جزء اولین کارهایی نام برده می‌شوند که آغازگر توجه به بحث کیفیت زندگی بوده‌اند (Schuessler & Fisher, 1985: 130). ریشه‌های استفاده از واژة کیفیت زندگی در آثار کلاسیک ارسطو یافت می‌شود او در آثار کلاسیک خود به‌خصوص نیکوماخوس ‏از رابطة بین کیفیت زندگی و شادی سخن می‌گوید؛ اما می‌بینیم در این زمینه در اواخر قرن بیستم تاکنون پژوهش‌های مختلف با رویکردهای مختلف انجام شده است. همچنین بیشتر این پژوهش‌ها در حوزة پزشکی قرار دارند ‏(ربانی‌خوراسگانی و کیانپور، 1386: 69). علاقه‌مندی به بررسی عوامل مؤثر بر خشنودی و رفاه انسان در تاریخ زندگی بشر پیشینه‌ای طولانی دارد. درواقع اینکه چگونه باید و می‌توان زیست که بهترین منفعت را از زندگی کسب کرد، شاید به قدمت قابلیت آدمی برای اندیشه دربارة آینده و عبرت‌گرفتن از گذشته باشد (بهمنی، 1380). این رویکرد بر ادراکات انسان از کیفیت زندگی و فرایندهای تجربی برای جمع‌آوری یا دسته‌بندی آیتم‌ها به‌سمت ابعاد کلی‌تر و معیارها متمرکز می‌شود؛ اما هر دو کار را با هم انجام نمی‌دهد؛ بنابراین، آنها را الگوی نیمه‌تجربی می‌دانند (Campbell, 1976: 244). گروهی دیگر از اندیشمندان، سعادت را فردی نمی‌دانستند؛ بلکه در گرو یک جمع می‌دانستند. این گروه که آنها را «جمع‌گرایان» می‌نامند، سعادت افراد یک جامعه را در گرو دستورالعمل‌هایی می‌دانستند که جامعه را به کمال می‌رساند. برای نمونه، افلاطون در رسالة «سیاست»، چنین روشی را پی گرفت. او توضیح داد صفات موجود در یک فرد با صفات جامعه کاملاً منطبق است؛ بنابراین، برای به سعادت‌رساندن فرد، ابتدا باید ساختار جامعه را به نحوی طراحی کرد که قادر به تولید سعادت برای افرادش باشد. این رویه را سودانگارانی همچون بنتام و میل نیز پی گرفتند. ایشان اعتقاد داشتند که سعادت در گرو کسب لذت است و هرگاه بیشترین لذت ممکن برای بیشترین افراد ممکن حاصل شود، جامعه و درنتیجه فرد به سعادت می‌رسند (Rawls, 1971: 941-943). بیشتر پژوهشگران حوزۀ کیفیت زندگی معتقدند اصطلاح «کیفیت» در قالب نمره سنجیده می‌شود؛ اما کلمۀ «زندگی» به سادگی با معیارهای کمّی ارزیابی نمی‌شود. رویکردهای سنتی، کیفیت زندگی را بیشتر با جنبۀ ذهنی مرتبط دانسته‌اند؛ اما برخی رویکردهای متأخر به شاخص‌های عینی نیز توجه کرده‌اند و جنبه‌های ذهنی مانند آرزوها، انتظارات، نگرش‌ها و احساسات را به تنهایی در تعریف کیفیت زندگی کافی ندانسته‌اند؛ بلکه به شرایط عینی و محیط مؤثر بر زندگی نیز توجه می‌کنند (Skevington et al., 2004: 299).

چارچوب اصلی شاخص‌های کیفیت زندگی را مضامین اجتماعی، اقتصادی، کالبدی و ویژگی‌های فردی شکل می‌دهد؛ اما شاخص‌های سلامتی و تأثیرات محیطی نیز در مطالعات کیفیت زندگی اهمیت زیادی دارند (Fryback, 2010: 2)؛ به‌طوری‌که امروزه پژوهشگرانمرتبط با رشته‌های پزشکی به مطالعات مربوط به این بخش توجه کرده‌اند (Bourne, 2009: 66). از این رو، ون هوون[3] مفهوم کیفیت زندگی را با نبود بیماری به‌ویژه بیماری‌های خاص برابر دانسته است. درنتیجه‌ راهکارهای بزرگی برای تقویت جامعه و افراد ساکن در آن تدوین شده است. تأثیرات محیطی مرتبط با ادراکات خانواده‌ها نیز یکی از مسایلی است که ارتباط مستقیمی با کیفیت زندگی و سلامتی افراد جامعه دارد. یافته‌های کیفیت زندگی برای بازشناسی استراتژی‌های سیاسی قبلی و طراحی سیاست‌های برنامه‌ریزی آینده استفاده می‌شوند (Lee, 2008: 1207). دراینراستا سانتوس و مارتینز[4] اشاره می‌کنند که مشارکت اجتماع محلی در مطالعات کیفیت زندگی، پشتیبان مهمی برای تعیین سیاست‌ها و اهداف بلندمدت هستند (Santos & Martins, 2007: 413).

در دیدگاهی دیگر، نحوة ارزیابی شخص از کیفیت زندگیش براساس ارتباط بین شخص و محیط توصیف می‌شود. بدین‌ترتیب که در ارتباط بین شخص و محیط توسط ویژگی­های شخصی همچون سن؛ وضعیت اجتماعی – اقتصادی؛ روش­های مختلف سازگاری؛ خصیصه‌های روان‌شخصیتی و…، خصیصه­های محیط همچون ارزش­های موجود در محیط یا ظرفیت ارزشی آن، قابلیت سنجش­پذیری و ویژگی­های خاص محیط و همچنین در کنار دو عامل فوق، ویژگی­های منتج از اثرات متقابل بین شخص و محیط به نوعی تعامل برانگیزنده بین فرد و محیط پیرامونش منجر می‌شود (Poll, 1997: 15 & Poll, 2000). تئوری‌های روان‌شناسی بر رابطة بین سلامت ذهنی، عواطف و حالات روانی تأکید می‌کنند. در پژوهش‌های مربوط به کیفیت زندگی، سلامت روانی بُعد مهمی دارد. بیشتر سلامتی روانی را براساس فاکتورهایی از قبیل رضایت از زندگی، خلق‌وخو، عزت‌نفس، نگرانی و افسردگی تحلیل می‌کنند. روان‌شناسی علمی است که جنبه‌های فردی رفتار را بررسی می‌کند و به سطح گروه‌های اجتماعی، کمتر وارد می‌شود که حیطة کار جامعه‌شناسی است و برای بررسی کیفیت زندگی بر جنبه‌های رفتاری فرد تاکید دارد (Holzmann, 1995: 47-50). کانون اصلی تحلیل در چارچوب نظری روان‌شناسی، بیشتر متوجه موقعیتی است که فرد تلقی خاصی از کیفیت زندگی خود دارد و فرض نیز برآن است که نحوة ارزیابی کیفیت زندگی در خلال کنش‌های متقابل اجتماعی فرا گرفته می‌شود. این فراگیری نیز ناشی از فرایندهایی مانند یادگیری شرطی، تقویت، مشاهده و الگوسازی و همچنین برچسب اجتماعی است (صدیقی اورعی، 1374: 25). در تاریخ علوم اجتماعی اغلب از رویکردهای معینی به کیفیت زندگی بحث شده است. در مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی، کیفیت زندگی باتوجه‌به نظام اجتماعی بررسی شده است. در این رویکرد، مکاتب فکری شرح داده می‌شود که ارتباط بیشتری با کیفیت زندگی دارند. ابتدا رویکرد ناهنجاری[5] در این مکتب فکری بحث می‌شود. چلبی، نا‌هنجاری را مربوط به وضعیتی می‌داند که انجام امور، فارغ از هرگونه هنجار صورت می‌پذیرد و در آن حالت چیزی جز اشتهای فردی و کنترل‌ناپذیری اشخاص نمی‌ماند که بی‌حد و حصر اشباع‌ناپذیر است (چلبی، 1389: 119-117).

دورکیم[6] معتقد است در جوامع امروزی، خواه در سطح جامعه یا برخی گروه‌های تشکیل‌دهندة آن، معیارها و هنجارهای سنتی، وضعیتی درحال تضعیف و بدون جایگزین‌شدن هنجارهای جدید دارند. برهمین‌اساس، بی‌هنجاری در شرایطی پدید می‌آید که کیفیت زندگی فرد را کاهش می‌دهد. بدین‌ترتیب گفتنی است کیفیت زندگی در اندیشة‌ دورکیم، معلول مکانیسم‌های معین و عوامل اجتماعی مشخص هستند. اگرچه او به‌طور اخص بر این امر تأکید نمی‌کند، آشکارا بر این اصل تأکید دارد که فقدان اجماع در باب ارزش‌های پذیرفته‌شدة جامعه به محو و غیبت تدریجی آتوریته و ضابطة اخلاقی منجر می‌شود و جامعه، مدیریت مؤثر و کنترل اجتماعی لازم بر فرد را از دست می‌دهد. از این رو، فقدان چنین ضابطة کنترلی و مدیریت اخلاقی در بروز بی‌هنجاری اجتماعی و پایین‌آمدن کیفیت زندگی نقش اساسی ایفا می‌کند (کوئن[7]، 1389: 220). جامعه‌شناسان و روان‌شناسان اجتماعی توجه خود را به کیفیت زندگی گروه‌ها و جوامع معطوف کردند؛ درحالی‌که سایر پژوهشگران زندگی فردی را مطالعه می‌کنند (Das, 2008: 299). در دهة 60، این موضوع وارد عرصة مطالعات مربوط به سلامت روانی شد. در دهة 80، موضوع‌های کیفیت زندگی باتأکیدبر درک بیمار از موقعیت خود به‌تدریج وارد عرصة پژوهش‌های پزشکی شدند. این حوزه از روش پژوهش معمولاً با استفاده از پرسش‌نامه‌های استانداردشده مانند فهرست کیفیت زندگی لانکاستر سنجیده می‌شود که لهمان[8] ارائه کرده است (1988) و این پرسش‌نامه‌های استاندارد بر«کیفیت زندگی مرتبط با تندرستی» و«نتایج گزارش‌شدة بیمار» تأکید می‌کند. در راستای سلامت اجتماعی، رویکردهای زیادی وجود دارد که در بُعد اجتماعی آن، این واژه برگردان کلمة social wellbeing است و از دو کلمة social به معنی«اجتماع» و wellbeing به معنی «زندگی خوب داشتن» است و بیشتر به شادی و رضایت ناظر است و بر مفاهیم مثبت از سلامت تأکید دارد (Lima & Novo, 2006: 5). این واژه درواقع پاسخ‌های درونی فرد ازجمله احساس، تفکر و رفتار را شامل می‌شود (عبدالله‌تبار و همکاران، 1387: 173) که چگونگی احساس مردم و نیز نحوة عملکرد آنها را در برمی‌گیرد (Huppert et al., 2006: 2). درکل، سلامت اجتماعی، گزارش شخصی فرد از کیفیت ارتباطش با دیگران تعریف می‌شود. سلامت اجتماعی در این مفهوم یعنی درک فرد از اجتماع به‌صورت یک مجموعة معنی‌دار و فهم‌پذیر است و نیروی بالقوه برای رشد و شکوفایی دارد، همراه با این احساس که متعلق به جامعه است و خود را در اجتماع و پیشرفت آن سهیم بداند. کییز2 ابعاد سلامت اجتماعی را با درنظرگرفتن الگوی سلامت مطرح می‌کند. درواقع الگوی چندوجهی کییز از سلامت اجتماعی، پنج جنبه را شامل می‌شود که میزان کارکرد بهینة افراد را در عملکرد اجتماعیشان معلوم می‌کند. این 5 عنصر عبارتند از:

 یک‌پارچگی اجتماعی3: ارزیابی فرد از کیفیت روابطش در جامعه.

سهم داشت اجتماعی4: بیان‌کنندة ارزیابی فرد از ارزش اجتماعی خود است.

پذیرش اجتماعی5: بیان‌کنندة درک فرد از ویژگی‌ها و صفات افراد جامعه به‌عنوان یک کلیت است.

شکوفایی اجتماعی6: بیان‌کنندة ارزیابی فرد از مسیر حرکت جامعه و پتانسیل‌های آن است.

پیوستگی اجتماعی7: بیان‌کنندة فهم فرد از کیفیت، سازمان‌بندی و طرز کار جهان اجتماعی است (Keyes, 2002: 32).

همچنین نظریه‌های متعددی برای تبیین هوش اجتماعی وجود دارد. در نظریه‌ای هوش اجتماعی یا صلاحیت اجتماعی، توانایی درک احساسات افکار در رفتارهای اشخاص جامعه یا شرایط بین فردی و همچنین رفتار مناسب براساس همان درک شخصی است (Babu, 2007: 7). درواقع هوش اجتماعی یکی از چند هوشی است که هر یک از ما داریم. پدیدة بسیار جالب دربارة هوش‌های متعدد ما این است که هر کدام می‌توانند دیگری را تقویت کنند و با یکدیگر کار و تعاون داشته باشند. بوزان اعتقاد دارد وقتی افراد، یکی از هوش‌ها را تقویت کند به‌طور خودکار بقیه را نیز تقویت می‌کند (بوزان، 1383: 167). به عقیدة گلمن، هوش اجتماعی، تمام حیطة ارتباطات انسانی با دیگر افراد و با جهان را شامل می‌شود. به‌طورکلی هوش اجتماعی، گسترده‌تر از آگاهی سیاسی یا درک روان‌شناختی یا فعالیت‌های هدایت‌شده است و تشخیص همة موقعیت‌های اجتماعی مانند آیین مذهبی و دیگر موقعیت‌های اجتماعی را شامل می‌شود؛ بنابراین در خلق تعریف هوش اجتماعی دربارة همة حیطه‌های تفکر انسانی و فعالیت انسانی صحبت می‌شود (Goleman, 2006: 186). کسانی که ازنظر هوش اجتماعی قدرتمندند، کاملاً راحت با افراد ارتباط برقرار می‌کنند، واکنش‌ها و احساسات آنان را به سرعت درمی‌یابند و دیگران را رهبری و سازماندهی می‌کنند (گلمن، 1384: 28). زمانی‌که پژوهشگران، واکنش‌های اجتماعی انسانی را بررسی می‌کنند، وجود برخی ویژگی‌ها را شاهد هستند که ایجاد جوّی قابل اعتماد غیرمستقل و رقابتی را سبب می‌شود. این فهرست وسیع، ویژگی‌هایی مانند عالی‌بودن واکنش زمان ملاقات تفکر و گفتگو و حساسیت نسبت به نیازها و خواسته‌های دیگر افراد را شامل می‌شود. این ویژگی‌ها و بسیاری دیگر بخشی از مفهوم هوش اجتماعی است. بنابراین، انتظار می‌رود افراد با این ویژگی‌ها، سلامت اجتماعی بالا داشته باشند و درنتیجه، کیفیت زندگی آنان نیز در شرایط مناسب‌تری باشد.

توصیف آماری پژوهش در دو بخش متغیرهای جمعیت‌شناختی و متغیرهای اصلی پژوهش دسته‌بندی شده است. براساس نتایج حاصل از توصیف متغیرهای جمعیت‌شناختی، میانگین سن پاسخ‌گویان 31 سال و در بحث جنسیت 4/43 % در دستة زنان و 6/56 % در دستة مردان قرار داشته‌اند. دربارة تحصیلات نیز 4/15 % پاسخ‌گویان با تحصیلات زیر دیپلم، 1/28 % با تحصیلات دیپلم یا فوق دیپلم، 2/44 % با تحصیلات کارشناسی و 4/12 % با تحصیلات کارشناسی ارشد و بالاتر بوده‌اند. همچنین 2/35 % از پاسخ‌گویان، کارمند دولتی و خصوصی، 9/7 % کارگر و 2/11 % با شغل آزاد بوده‌اند. در رتبه‌بندی درآمدی، سطح درآمد «500 تا 700 هزار تومان»، بیشترین فراوانی را بین پاسخ‌گویان (2/44 %) و درآمد بالای یک و نیم میلیون تومان در ماه با 5/4 % کمترین فراوانی را داشته است. دربارة وضعیت مسکن، 7/48 % با مسکن ملکی هستند و بقیه بدون مسکن شخصی هستند و در خانه‌های رهنی و اجاره‌ای و حتی نزدیکان اسکان یافته‌اند. همچنین بیشتر پاسخ‌گویان (3/33 %) به خانواده‌های 4 نفره تعلق داشته‌اند. دربارة متغیرهای اصلی پژوهش نیز میانگین کیفیت زندگی، هوش اجتماعی و سلامت اجتماعی به دست آمده است. در ارتباط با کیفیت زندگی شاهد تعدادی سؤالات در طیفی لیکرت با 5 طبقه هستیم. در مجموعه سؤالات مربوط به این طیف، 30 گویه وجود دارد. جمع نمرات 30 گویه، نمرة میزان کیفیت زندگی را نشان می‌دهد که بالقوه بین نمرة 30 (حداقل نمره) و نمرة 150 (حداکثر نمره) است. درصورتی‌که هر فرد برای همة گویه‌ها عبارت «متوسط» را علامت بزند، میانگین کل نمرة او از این گویه، 90 به دست خواهد آمد. بنابر اطلاعات به‌دست‌آمده، میانگین کیفیت زندگی 02/90 از 90 است که نشان‌دهندة گرایش کاملاً متوسط در ارتباط با این گویه است. به‌عبارت‌دیگر جمع نمرات به‌دست‌آمده از این 30 گویه، میزان کیفیت زندگی افراد را در حد متوسط نشان می‌دهد. دربارة شاخص هوش اجتماعی نیز برای سنجش این طیف، 20 گویه وجود دارد که جمع نمرات 20 گویه، نمرة میزان هوش اجتماعی را نشان می‌دهد که بالقوه بین نمرة 20 (حداقل نمره) و نمرة 100 (حداکثر نمره) است. درصورتی‌که هر فرد برای همة گویه‌ها عبارت «متوسط» را علامت بزند، میانگین کل نمرة او از این گویه، 75 به دست خواهد آمد. بنابر اطلاعات به‌دست‌آمده میانگین هوش اجتماعی 56/79 از 75 است که نشان‌دهندة گرایش نسبتاً بالا در ارتباط با این گویه است. درنهایت دربارة شاخص سلامت اجتماعی نیز برای سنجش این طیف، 20 گویه وجود دارد که جمع نمرات 20 گویه، نمرة میزان هوش اجتماعی را نشان می‌دهد که بالقوه بین نمرة 20 (حداقل نمره) و نمرة 100 (حداکثر نمره) است. درصورتی‌که هر فرد برای همة گویه‌ها عبارت «متوسط» را علامت بزند، میانگین کل نمرة او از این گویه، 75 به دست خواهد آمد. بنابر اطلاعات به‌دست‌آمده میانگین سلامت اجتماعی 11/76 از 75 است که نشان‌دهندة گرایش نسبتاً متوسط در ارتباط با این گویه است.

برای تعیین شدت و جهت تأثیر هوش اجتماعی و سلامت اجتماعی بر کیفیت زندگی در وضعیت‌های مختلف و آزمون فرضیه‌های پژوهش از یک الگوی معادلة ساختاری بهره گرفته شده است. این الگوی معادلة ساختاری از دو نوع ‏الگو و انواعی از متغیرها تشکیل شده است. دو نوع الگوی تشکیل‌دهندة الگوی معادلة ساختاری عبارتند از ‏‏1- الگوی اندازه‌گیری 2- الگوی ساختاری. یک الگوی اندازه‌گیری جزئی از الگوی ساختاری است که نحوة ‏سنجش یک متغیر پنهان را با استفاده از دو یا تعداد بیشتری متغیر مشاهده‌شده تعریف می‌کند. همچنین در الگوی اندازه‌گیری مشخص می‌شود که متغیر پنهان مدنظر و متغیر خطا تا چه اندازه بر تعداد متغیرهای مشاهده‌شده برای یک متغیر ‏پنهان تأثیرگذار هستند.

مطلب پیشنهادی

نتایج و دستاورد وبینار سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه

مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1989 تصمیم گرفت که به منظور شناساندن مفهوم توسعه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 5 = هفت